او تا همین امروز دستمزدش را از دید خبرنگاران پنهان کرده است و آنها تنها
میدانند که او برای فیلم پنجم، که در سال 2007 اکران شد، 4 میلیون دلار
دستمزد گرفته است. البته نشانههای عجیب و غریبی از...
قصه جادوگر بد...
دانیل رادکلیف و اماواتسون،
دو بازیگر اصلی مجموعه فیلمهای هری پاترند؛ بچههایی که به رویای هری
پاتر جان بخشیده اند و حالا روزهای 20 سالگی را پشت سر میگذارند، با
دغدغههایی شبیه به هم سن و سالهایشان. دانیل رادکلیف به رویای بازیگری
فکر میکند و میرود تا در تجربههای دیگر در سینما نقش یک پسر همجنسباز
را بازی کند. اما واتسون سرگرم برنامه ریزی برای ادامه تحصیل است و روپرت گرینت
هم دل توی دلش نیست تا آنفولانزای خوکی دست از سرش بردارد و او به دنیای
جادویی هری پاتر برگردد. آنها حالا با ماجراهای تازهای در زندگیشان رو
به رو هستند. حالا دیگر آن بچههای خوش شانس، استثنایی و نظر کرده نیستند.
دغدغههایی زمینیتر پیدا کرده اند و فاصلهشان با دنیای خیال و جادوگری،
فاصله ای متعارف است.
نزدیک
به دو هفته پیش خبر رسید که اما واتسون میخواهد درسش را ادامه دهد، به
دانشگاه برود و ادبیات انگلیسی بخواند. میخواهد به رویاهایش پیش از
بازیگری جان ببخشد و با آنها روزگار بگذراند. حتی پیش از آنکه ادامه
تحصیلش قطعی شود، در هیچ مصاحبه ای اسم دانشگاه را نیاورد تا دچار مشکلات
عدیده نشود. واقعیت این است که او حالا، یک بازیگر جوان 20 ساله است با
همه مشکلاتی که شهرت میتواند برایش ایجاد کند عاشق طراحی لباس است، به
ورزش علاقه دارد و درنهایت میخواهد تبدیل به بازیگری بزرگ شود. بازیگری
که پولش از پارو بالا میرود و از شهرت هم بدش نمیآید. دانیل رادکلیف درباره اماواتسون گفته است:
«من خجالتی هستم و گاهی از برخورد با آدمها معذب میشوم، اما اما واتسون
اینطور نیست. او حتی وقتی هیجان زده شده، باز هم برخورد خوب و عجیبی با
آدمها دارد. او بدش نمیآید که با این شهرت کنار بیاید.» کنار
هم قرار گرفتن همین چهار خط اطلاعات، نشان میهد که واتسون نه تنها باهوش
است که سیاستمدار هم هست. او میداند چه وقتهایی خودش را از شر شهرت دور
نگه دارد و چه وقتهایی به آغوش آن پناهنده شود. او احتمالا تمام معجزات
زندگیاش درباره این دوران اوج شهرت را به 5 سالگیاش مربوط میداند.
زمانی که پدر و مادرش طلاق گرفتند و او همراه با مادرش به انگلیس آمد.
دقیقا 5 سال بعد از این مهاجرت بود که او، برای بازی در نقش هرمیون انتخاب شد. اماواتسون در یک گفت و گوی مشترک گفته بود: «من تلاش میکنم تا آنجا که میتوانم زندگی ام را عادی و معمولی نگه دارم.»
او وقتی این جمله را به زبان آورد که تنها 14 ساله بود. در همین گفت و گو
است که او دلیل اصلی بازی کردن در نقش هرمیون را به زبان میآورد و هنوز
هم که هنوز است، در تمام گفت و گوهایش روی آن تاکید دارد. «فکر کنم هرمیون
واقعا بزرگ است. او در مدرسه مقاوم و باهوش است و با دیالوگهای خیلی
جالبی در مقابل پسرهای همکلاسی اش میایستد. او، نمودی از قدرت زنانه است
و این، پیام بزرگی است. «او تا همین امروز، هرمیون را نماد قدرت زنانه
میداند و حاضر نیست تغییری در نظرش ایجاد کند. دخترک، منطقیتر و مسلطتر
از دانیل رادکلیف به سوالها پاسخ میدهد. احتمالا به همین خاطر است که تا
به امروز کمتر با داستانهایی مثل شهرت، سینما و آرزوهایش به مشکل برخورده
است. عاشق سومین کتاب از مجموعه داستان هری پاتر است. هری پاتر و زندانی آزکابان
و به محض ورود به پانزده سالگی عکسش روی جلد مجلد مد نوجوانان قرار گرفت.
اما همه این اتفاقات و حواشی تاثیری روی نمرات و معدلش نگذاشت و همچنان با
نمره A درسهایش را پشت سر میگذاشت و از قضا، در اولین دفعه ای که امتحان
رانندگی داد، قبول شد. البته بعضی از مشکلات او و دانیل مشترک است. اما
واتسون با هم کلاسیهایش مشکل بزرگی به نام سوالهای بیپایان داشته است.
البته او خوب میداند که از هوش سرشارش چه استفادههایی کند. به نظر او در
تمام جلسههای مطبوعاتی سوالهای یکسان میپرسند و از آنجایی که احتیاجی
به فکر کردن نداری، لازم نیست خودت را به دردسر بیندازی... او تا همین
امروز دستمزدش را از دید خبرنگاران پنهان کرده است و آنها تنها میدانند
که او برای فیلم پنجم، که در سال 2007 اکران شد، 4 میلیون دلار دستمزد گرفته است. البته نشانههای عجیب و غریبی از ولخرجی هم داشته است.
* او
در 14 سالگی اش، امید روزی همچون امروز را داشته؛ روزی که سنش به سن
قانونی برسد و پدر و مادرش این راز بزرگ را برای او آشکار کنند که درآمد
واقعیاش از مجموعه فیلمهای هری پاتر چقدر بوده است.
*
بعد از چهارمین فیلم- هری پاتر و جام آتش-: روپرت و دانیل برای من خیلی
بیشتر از دوست ارزشمندند. آنها شبیه به برادرهای من هستند. نمیدانم چطور
بگویم اما من به آنها به چشم پسرهای عادی نگاه نمیکنم. من نمیتوانم حتی
به یک روز عصر بیرون رفتن با آنها فکر کنم. برای من، آنها صمیمیترین
دوستانم هستند که من میتوانم ساعتها با آنها بخندم و درباره همه چیز
صحبت کنم.
* بعد از دومین فیلم-هری پاتر و تالار اسرار- مجله SKY:
زندگی من کاملا تغییر کرده است. من از محل زندگی ام خیلی دور شده ام و
مردم من را در خیابانها میشناسند. اما من تلاش میکنم تا آنجا که
میتوانم زندگیام را عادی نگه دارم.
* بعد از سومین فیلم- هری پاتر و زندانی آزکابان-:
من عاشق این فیلم و این کتابم. هر لحظهاش را دوست دارم. یک قدرت زنانه
پنهان در این فیلم هست. اما از آنجایی که برای من خیلی مهم بود دلم
میخواست آن صحنههای حساس و تکان دهنده را دوباره و دوباره بازی کنم.
ادامه دارد...