جامعة
ایران در فرایند نوسازی از دوران قاجار (150 سال اخیر) تاكنون فراز و نشیب
هایی را تجربه كرده است كه در برخی مؤلفه های اساسی نوسازی مانند آموزش
موفقیت های چشمگیری كسب كرده است ولی در برخی مؤلفه های دیگر مانند فعالیت
اقتصادی زنان در بازار كار رشد نداشته است. در حقیقت جامعة ایران شاهد عدم
توازن در رشد شاخص های نوسازی در این دوران بوده است.
بررسی جامعهشناختی الگوهای تفكر مدرن زنان
نویسنده: زهرا روزی بیدگلی
چكیده
تحولات سریع تكنولوژیك و به تبع آن تغییرات فرهنگی دو سدة اخیر جهان توسعهیافته و تأثیر آن بر جوامع دیگر از جمله جامعة ایران اذهان بسیاری را متوجه خود ساخته است. هدف از این پژوهش سنجش میزان نوگرایی و بررسی عوامل مؤثر بر آن است. بررسی نظریههای مكتب نوسازی حوزة
توسعه مؤید این امر است كه برخی شرایط مانند میزان شهرنشینی، صنعتی شدن،
آموزش عمومی و سطح تحصیلات، ارتباطات، مشاركت اجتماعی، چگونگی اجتماعی
شدن، پایگاه اجتماعی- اقتصادی فرد و ... رشد نوگرایی را در جوامع تسریع میكند. فرد نوگرا نیز دارای ویژگیهایی مانند علمگرایی، پذیرش تجربیات جدید، پیشرفتگرایی، نگرشهای مدنی، جهانی و دموكراتیك، تساویطلبی، استقلالطلبی، ریسكپذیری و ... است. روش پژوهش اسنادی و پیمایشی است و جامعة آماری زنان دبیر شهر تهران میباشند. 7/67 درصد زنان دبیر مورد مطالعه دارای نوگرایی با میزان بالا و 6/4 درصد در حد بسیار هستند و دو عامل طول مدت تحصیل و پایگاه اجتماعی با میزان نوگرایی رابطة معنادار دارد.
مقدمه
در جامعة ایران واژههای پیشرفت، رشد، توسعه، نوگرایی، تجدد، نوسازی، مدرن بودن، فكر نو داشتن و… سالهاست بین اندیشمندان و روشنفكران رشتههای مختلف به صورت تحلیلی یا مكتبی مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته است. وجه اشتراك این مباحث وگفتوگوها در نگاهی به گذشته، چگونه بودهایم،
در نگاهی به حال، چگونه هستیم و در نگاهی به آینده چگونه باید باشیم، است.
در نگاه به شرایط جدید طیفی از تقابل بین آنچه در گذشته بوده (سنت) و آنچه
نو (مدرن ) است، دیده میشود. تورن كشور ایران را جامعهای میداند كه مدت زیادی است كه در فرایند نوسازی قرار دارد. به نظر وی ایران دیگر جامعهای صرفاً مذهبی نیست. یكی از مؤلفههای نوسازی وضعیت زنان است كه در ایران به سرعت در حال دگرگونی است (تورن، 1382: 47).
اینكلس و اسمیت نوسازی را نوعی فرایند اجتماعی- روانی میدانند كه طی آن افراد نگرشها، ارزشها و عقاید مدرن را كسب میكنند (ازكیا، 1377: 24). به نظر اینكلس خصوصیت برجستة انسان نو دو جنبه دارد: یكی درونی كه به وجهه نظرها، ارزشها و احساسات او و دیگری به محیط وی بازمیگردد (ازكیا، 1377: 110).
گام نهادن در راه نوسازی زمانی موفق خواهد بود كه نگرش ها و ارزشهای متناسب با احراز فرایند توسعه تحول یافته باشد و همه، اعم از زنان و مردان، فرصت تجربة این فرایند را داشته باشند. به نظر گیدنز در جوامع جدید، زنان فرصت آن را دارند در طیف وسیعی از زمینههای گوناگون، شانس خود را بیازمایند. از آنجایی كه زنان باید هویت قبل و تثبیتیافتة خود را به میزانی بیش از مردان از دست بدهند دوران تجدد را به طرزی كاملتر ولی تناقضآمیزتر تجربه میكنند (گیدنز، 1378: 154).
با وجودی كه داشتن تفكر مناسب با زمان، دارای مرز جنسیتی نیست باید توجه داشته باشیم، وجود آن در بین زنان یك جامعه به ویژه اگر در موقعیت انتقال آموزش و تربیت رسمی یك جامعه باشند اهمیتی بارز دارد چرا كه:
- زنان نیمی از جمعیت جامعه را تشكیل میدهند؛
- زنان مربی و تربیتكننده هر دو نیمة جمعیت هستند؛
- زنان فعال در حوزة فرهنگی عهدهدار تربیت رسمی مربیان نسلهای آینده كه خود نیمی از جامعه و تداومبخش نسلهای بعدی خواهند بود هستند.
- زنان فعال در حوزة فرهنگی بیش از نیمی از شاغلین آموزش و پرورش را نیز تشكیل میدهند. نوع تفكر و نگرش و میزان توانایی آنان در پرورش نسلی كه به آنها سپرده شده است، تأثیر بهسزایی دارد.
با توجه به اهمیت موضوع، هدف پژوهش حاضر عبارت است از:
1)جامعة ما در فرایند نوسازی چه مراحلی را پشت سر گذارده است؟
2)به
لحاظ نظری یك جامعة مدرن و افراد دارای تفكر مدرن دارای چه ویژگیهایی
هستند و كدام عوامل در میزان و چگونگی تفكر مدرن در جامعه مؤثر است؟
3)زنان فعال در حوزة فرهنگی (دبیران شهر تهران) دارای چه میزان تفكر مدرن میباشند و علل و عوامل مؤثر بر این میزان كدام است؟
پیشینه تاریخی نوسازی در ایران
مطالعات تاریخی نشان میدهد جامعة ایران دیر زمانی است كه با مدرنیته و نوسازی روبه رو شده است و این رویارویی اگرچه در ابتدا بسیار كند بوده اما همواره به شكل دیالكتیكی بین سنت و تجدد در جامعه، جریان داشته است. با مروری مختصر، عوامل مؤثر بر نوسازی در چهار دورة تاریخی قاجار، پهلوی اول، پهلوی دوم و جمهوری اسلامی در ایران سعی می شود كه ویژگیهای این دوران در رابطه با نوسازی جامعه مشخص شود. تشكیل دولت متمركز قاجار در سال 1165 هجری شمسی (1789 م.) با دورهای كه انقلاب صنعتی در انگلستان آغاز شده بود و انقلاب سال 1789 فرانسه به وقوع پیوسته بود مصادف بود. در همین زمان بود كه مبادلة فرهنگی در سطوح خواص میان ایران و اروپا به تدریج افزایش یافت (كاظمی، 1376: 24). ارتباط با غرب در آن زمان یعنی ارتباط با فرهنگ مادی و غیرمادی جدیدی كه بهزودی جامعه را متأثر میسازد. در دورة قاجار دیدگاههای سنتی و استبدادی بر جامعه حاكم بوده است، با این حال برآیند تغییرات و تحولات این دوره، شرایطی است كه مولود نگرشهایی نو میباشد، كه تأثیر آن را در خواستهای روشنفكران آن دوره به وضوح دیده می شود.حكومت قانون، قانون اساسی، ضرورت ایجاد مجلس، آزادی بیان و عقیده، آزادی مطبوعات، ضرورت آموزش به شیوههای جدید، اصلاحات اداری و… از خواستهای روشنفكران در این دوره بود. بروز چنین خواستهایی خود نشاندهندة میزانی از كشش جامعه به سوی نوسازی و نوگرایی است. با این حال، جامعه دارای ضعفهایی در عوامل پیشبرندة توسعه مانند شهرنشینی، صنعت، میزان باسوادی، وسایل ارتباطی، نهادها و سازمانهای جدید و …میباشد.
مؤلفههای مؤثر بر نوسازی و ایجاد شخصیت مدرن در دورة پهلوی اول نسبت به دورة قاجار از رشد قابل توجهی برخوردار است. در مجموع رشد جمعیت، رشد میزان شهرنشینی، رشد رسانههای اطلاعاتی، ایجاد سازمانهای مختلف كشوری و اداری، ایجاد مراكز آموزشی در مقاطع و سطحهای مختلف، ایجاد دانشگاهها (دانشكدة علوم، دانشكدة كشاورزی، دانشكدة ادبیات، دانشكدة حقوق، مدرسة طب، دارالمعلمین و
مركز تربیت معلمین تهران)، راهآهن، بانك، نظام اداری جدید، ایجاد مقدار
زیادی راههای شوسه، رشد تعداد وسایل نقلیه، رشد مجلات و هفتهنامهها، سینما، ایجاد كارخانجات و صنایع جدید، ارتباط بیشتر با جوامع غربی و… از جمله فعالیتهایی است كه اگرچه برخی از قبل آغاز شده بوده، اما در این دوره رشد و گسترش كمی و كیفی مییابد (افضلی، 376 : 79-72). در سال تحصیلی 1314-1313 قریب 42600 دختر در دبستانها و 3هزار دختر در دبیرستانهای ایران مشغول به تحصیل هستند. گذشته از دانشكدة مامایی و دانشسراهای دخترانه و هنرستان نسوان و… در شهریور 1315 بانوان به دانشكدة طب نیز راه یافتند. بسیاری نیز به خرج دولت و یا اقوامشان برای تحصیل راهی كشورهای غربی شدند (رازی، بیتا: 663). بر این اساس می توان گفت كه زنان در این دوره از آزادی عمل بیشتری نسبت به گذشته برخور شدند.
در دورة پهلوی دوم شاهد رشد شاخصهای توسعه مانند میزان شهرنشینی، میزان باسوادی، رشد وسایل ارتباطی و ارتباط جمعی، رشد تحصیلكردگان دانشگاهی و … هستیم. رشد شهرنشینی در فاصلة سالهای 1335 تا 1355 از 31 درصد به 3/47 ارتقا مییابد. سوادآموزی در فاصلة سالهای 1335 تا 1355 به سه برابر افزایش یافت و فارغالتحصیلان دانشگاهها از 17250 نفر در سال 1350-1349به حدود 45هزار نفر در سال تحصیلی 1356-1355رسید (رزاقی، 1367: 527). طی سالهای پایانی پهلوی دوم (1356-1352) جلب خدمات زنان در مشاغل آموزشی مورد توجه قرار گرفت به طوری كه تعداد كاركنان زن در آموزش و پرورش در پایان این دوره به دو برابر ابتدای برنامه رسید و در مجموع 6/48 درصد مشاغل آموزش و پرورش به زنان اختصاص یافت (صابر، 374 : 153). بین سالهای 1355-1345، درصد گیرندههای تلویزیون از 8/3 درصد به 69 درصد و تعداد مسافرین سالیانه به خارج از كشور از حدود 100هزار نفر به نزدیك 550هزار نفر رسید (رفیع پور، 1377: 72).
میتوان گفت حكومت پهلوی به یك حساب و در گونهشناسی دولتها، دولتی غربگرا و مدرن بود كه حاكمیت رسمی تحولات و فرایندهایی را طی چند دهه نمایندگی میكرد. این تحولات را میتوان با نام «رشد با الگوی مدرنیتة غربی» دانست. در دهة اول تا پنجاه و به ویژه دو دهة پایانی، ایران در عرصة نهادهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی روندی از پیشرفت و نوسازی را طی كرد كه حتی موجب خروج كشور از موقعیت كاملاً حاشیهای شد (فراستخواه، 1379: 8). در این دوره زنان حضور و مشاركت اجتماعی بیشتری در بخشهای گوناگون دارند. گسترش پرشتاب عرضه و تقاضای علم، تكنولوژی و آموزش عالی فرایندهای رشد و توسعهای هستند كه بر جامعه سخت تأثیر گذاشتهاند و حوزة اجتماعی حضور زنان و مردان را وسعت میدهند. وسعت تحولات (جمعیت، شهرنشینی، گسترش وسایل ارتباط جمعی، گسترش سازمانهای مدرن و…) در بعد زمان و مكان تا حدی خارج از تحمل فرهنگی جامعه و در تضاد با ارزشهای سنتی میباشد.
بنو عزیزی كه انقلاب ایران را بررسی كرده است بر این اعتقاد است كه ایران در دهة 1970 تجربة یك نوسازی گسترده مشتمل بر صنایع بزرگ، رشد شهرنشینی، گسترش آموزشهای رسمی و رشد وسایل ارتباط جمعی را پشت سر گذارده است (سو، 1380: 97).
بعد از پیروزی انقلاب، به عنوان یك پدیدة اجتماعی در هم شكنندة ساختارهای اجتماعی، پیامدهای جنگ، وضعیت اقتصادی ناشی از شرایط جهانی و منطقهای، تحریم ها، رشد فزاینده جمعیت 9/3 درصد در دهة شصت)، افزایش بیرویة شهرنشینی، فرهنگ با تقابل ارزشی به وجود آمده به نفع سنت كنار آمد. نقشهای اجتماعی به ویژه نقش زنان تعریفی تازه به خود گرفت و مشاركت اجتماعی در حوزههای مختلف، تحت تآثیر پیامدهای انقلاب، جنگ، تغییر ارزشها و… قرار گرفت.
پس از تجربة یك دهه تحولات سیاسی و فرهنگی این دوره، تعریف مجددی از نقش اجتماعی زنان و تواناییهای آنان به عمل آمد. در این دوره شاهد افزایش مشاركت و حضور زنان در عرصههای اجتماعی هستیم. فزونی سهم زنان در آموزش متوسطه و آموزش عالی را شاهد هستیم (فراستخواه، 1379: 97). از جمله تحولات مثبت نهادی در دهة دوم جمهوری اسلامی میتوان به موارد زیر اشاره كرد: رشد شاخصهای توسعهای از قبیل امید به زندگی (از 6/61 سال در 1367 به 6/70 در سال 1376 رسید)، رشد میزان باسوادی به ویژه برای زنان (از 3/46 درصد در سال 1367 به 67 درصد در سال 1376 رسید)، رشد كتابخانههای عمومی (از 486 واحد در 1367 به 1147 واحد در 1376). (فراستخواه، 1379: 29)
عدم توازن رشد شاخصها در سطح ملی، بیرویه بودن نرخ رشد شهرنشینی تا حد بالای 60 درصد، تداوم سهم اندك نرخ فعالیت اقتصادی زنان (3/14 درصد)، عدم توازن برخورداری استانها از محصول نهایی رشد، نهادی نشدن ثبات در سیاستگذاری و اجرا و عدم تحقق پیشبینیهای برنامهای، عدم درك نهادین تحولات ساختار جمعیتی، فرهنگی و سیاسی و مشاركتجوییهای آن، عدم توجه نهادین و موزون به مقتضیات توسعة تدریجی و قانونمندی سیاسی و فرهنگی پا به پای توسعة اقتصادی-اجتماعی را در این دوره میتوان از جمله تحولات منفی دانست. (فراستخواه، 1379: 29)
جامعة
ایران در فرایند نوسازی از دوران قاجار (150 سال اخیر) تاكنون فراز و نشیب
هایی را تجربه كرده است كه در برخی مؤلفه های اساسی نوسازی مانند آموزش
موفقیت های چشمگیری كسب كرده است ولی در برخی مؤلفه های دیگر مانند فعالیت
اقتصادی زنان در بازار كار رشد نداشته است. در حقیقت جامعة ایران شاهد عدم
توازن در رشد شاخص های نوسازی در این دوران بوده است.
چارچوب نظری
بحث در مورد توسعهیافتگی جوامع به صورت فراگیر از دهة پنجاه میلادی آغاز و مبنای پیدایش نظریههای توسعه از جمله نوسازی توسعه گردید. مكتب نوسازی توسعه را میتوان محصول سه رویداد تاریخی مهم پس از جنگ جهانی دوم دانست. ظهور ایالات متحده در حكم
یك ابرقدرت، در حالی كه جنگ جهانی موجب تضعیف سایر كشورهای غربی
(بریتانیای كبیر، فرانسه و آلمان) شده بود. گسترش جهانی كمونیسم كه نفوذ
خود را از شوروی نه تنها در اروپای شرقی بلكه حتی در چین و كره در آسیا
گسترش داده بود. تجزیة امپراطوریهای استعماری اروپا در آسیا، آفریقا و امریكای لاتین كه موجب ظهور شمار بسیاری از كشور- ملتهای جدید در جهان سوم گردید (سو، 1380: 29).