«مهسا احمدی»
یک رکورد جالب توجه را به نام خود ثبت کرده. او صاحب عنوانی است که گرچه
مدعیانی برای آن وجود دارد؛ اما اگر از اهل فن بپرسی، فقط به نام او اشاره
میکنند. اولین دختر بدلکار ایران و حتی خاورمیانه.
مهسا
متولد 23 مهر 1369 است، یعنی فقط دو ماه است که با بیست سالگی خداحافظی
کرده. دیپلم تربیت بدنی گرفته و حالا هم دانشجوی همین رشته است. یک ورزشکار مادر زاد!
او
برای رسیدن به جایگاه امروزش به عنوان یک بدلکار حرفه ای، مسیر سختی را طی
کرده. راه پر فراز و نشیبی که بی تردید تنها به لطف روحیه مبارزه جو و
برتری خواه خود قادر به طی آن شده است. 14 سال فعالیت جدی در رشته
ژیمناستیک کم نیست، خصوصا که بدانید از این مدت، 12 سال را عضو تیم
شهرستان کرج بوده و 10 سال را هم در تیم ملی گذرانده است. باورش دشوار به
نظر میرسد اما باید سابقه 6 سال پرداختن به رشته ورزشی کاملا متفاوتی مثل
ووشو را هم به کارنامه ورزشی مهسا افزود. به اضافه مقداری هم کونگ فو و
کونگ فو فایتینگ که در آنها هم مقام دارد!
اما همه اینها تازه زمینه
اولیه ای بوده برای رسیدن به رشته محبوبش و آغاز قدم گذاشتن در جاده اصلی.
آشنایی این خانم فعال با بدلکاران حرفه ای باعث شد که چیزهای نویی را
تجربه کند: رشتههایی مثل پار کور، پاراگلایدر و آموختههایی در زمینه
بدلکاری، مثل: کار با آتش و آب، پرش از ارتفاع، مهارتهای ویژه رانندگی، کار با ابزارهای مخصوص و ...
3 سال پیش، وقتی که او مشغول ووشو بود، با یک مربی تازه آشنا شد: «... اقدسی» از معروفترین و مهمترین بدلکاران حال حاضر کشور، که ابتدا زیر نظر «پیمان ابدی» فعالیت میکرد و بعد از گروه آن مرحوم جدا شد و برای خودش تیم تشکیل داد. مهسا تعریف میکند: «ایشان
آن موقع برای خودش تیم نداشت. وقتی از من تست گرفت و تواناییهای فیزیکی
ام را دید، قبول کرد که جزو گروه تازهشان باشم که داشتند تاسیس میکردند.»
غیر
از مهسا دختران دیگری هم بودند که از همان وقتها در تیم ابدی عضویت
داشتند. اما کمتر کسی چیزی درباره شان شنیده است. چرایش هم لابد به
عملکرد خود آنها بر میگردد: بالاخره باید جنمشان را نشان بدهند تا جدی گرفته شوند!
مهسا
نه تنها درباره بعضی از این نفرات احساس خوبی ندارد، بلکه آنها را رقیب
خود نمیداند: «باور کنید اسم این نفرات را ورزشکار هم نمیشود گذاشت. دو
تایشان بودند که آمدند و گفتند میخواهیم کار کنیم. بعد رفته بودند این
طرف و آن طرف گفته بودند ما بدلکاریم و دسته گلهایی به آب داده بودند.
آخرش هم معلوم شد که کلاه بردارند! اما اسم ما را خراب کردند دیگر.»
خانم
همه فن حریف توضیح میدهد که البته دخترانی هستند که به این کار علاقه
دارند و دارند آموزش میبینند. اما فعلا هنوز مشابه خودش را نداریم، نه در
ایران و نه در کل خاور میانه: «تا آن جا که ما میدانیم و تحقیق کردیم، در
منطقه بدلکار زن وجود ندارد. البته در دنیا دختر بدلکار زیاد است؛ ولی باز
به نسبت مردان تعدادشان خیلی اندک و محدود است.»
وقتی
به این قضیه توجه کنی و با توجه به این که در بدلکاری خطر و خشونتی دور از
طبیعت زن وجود دارد، آدم با خودش فکر میکند که مبادا پدیده ای مثل مهسا
فقط و فقط برای رکوردشکنی و جلب توجه ظهور کرده باشد. بیایید از خودش
بپرسیم، غیر مستقیم: همان ورزش مگر چه ایرادی داشت؟ چرا ادامه ندادی؟ آیا ارضایت نمیکرد؟
مهسا
جواب میدهد: «ببینید، رشته ای مثل ژیمناستیک زمان خاصی دارد، یعنی در سن
پایین میشود در آن موفق بود. اما در کل و هر رشته ای که باشی، مدتی جدی
تمرین میکنی، بعد میروی مسابقه میدهی و مدال و مقامی هم میآوری. ولی
بعد چه؟ زود فراموش میشوی. اما بدلکاری میماند، هم فیلمش همیشه موجود است و هم اسمش.
به نظرم این حرفه، کار خاصی است که هر کس نمیتواند انجامش بدهد و همین
برای خود من خیلی جذاب است. فکرش را بکنید. مثلا این که از یک ساختمان
بلند میپرم پایین...»
حرفه؟ آیا مهسا از این نظر هم حرفه ای است که بدل را به عنوان شغل خود بداند؟
میگوید: «نه، من الان شغلی ندارم. درس میخوانم و باشگاه میروم. با این
که بدلکاری را در زندگی ام خیلی جدی گرفته ام، ولی از آن درآمدی ندارم.
یعنی پولی که بابت آن کار به ما میدهند خیلی ناچیز است و فقط خرج وسائل و
ابزار کار میشود. مثلا یک لباس آتش سوزی را بیشتر از دو – سه بار نمیشود
استفاده کرد. بعد دیگر از حالت استاندارد میافتد. این لباس و وسائل دیگر
کار ما خیلی گران است. هر چه در میآوریم را باید خرج خریدن همینها
کنیم.»
با وجود تمام اینها، مهسا حرفی میزند که انتظارش را نداریم.
البته عاقلانه است. فقط ما انتظار شنیدنش را نداریم. کسی که با پرداختن به
یک کار غیر معمول توانسته نظرها را به خود جلب کند و قطعا به زودی با آن
شهرتی به هم خواهد زد. در کارش هم موفق بوده و به اعتراف خودش این رشته
برایش خیلی جدی است. میگوید: «بدلکاری برایم خیلی مهم است، اما بعد از درس و تحصیل. قبلا میگفتم ژیمناستیک بعد از درس مهمترین است. حالا شده ژیمناستیک بعد از بدلکاری. اما باز هم درس اول است!»
شوخی
نیست. خیلی هم جدی میگوید. اصلا مهسا کلا آدم جدی ای است . میگوید:
«سرکار که همیشه خیلی جدی هستیم. چون بدلکاری جای خطا و بخشش ندارد. اولین اشتباه یک بدلکار میتواند آخرین اشتباهش باشد. جایی
که به عنوان یک بدلکار معرفی میشوم هم سعی میکنم محکم و جدی باشم. اما
کنار دوستان خودم خیلی راحتم و میشوم همان دختر معمولی، مثل بقیه دخترها.
وقتی کارمان برای فیلم «عملیات پایتخت» تمام شد، آقای آهنج (کارگردان) گفت: فکر میکردم تو از این دخترهای بداخلاق هستی که الکی خودشان را میگیرند. ولی بعد دیدم که این طور نیستی!»
بدلکاری
حرفه پرخطری است. آیا خانواده خانم احمدی نگران دخترشان نیستند؟ آیا راحت
با قضیه عشق دختر شان کنار آمده اند؟ مهسا میگوید: «بله، خانواده! اولش
پدرم کمی مخالفت کرد، ولی بعد که علاقه شدید من را دید رضایت داد. خب،
بالاخره صحبت کردم و توانستم قانعش کنم. خطر همیشه وجود دارد، ممکن است
همین که بروی سر کوچه نان بخری هم ماشین به آدم بزند. سال 80 بود که یکی از دوستانم در ژیمناستیک جلوی چشم خودم زمین خورد و قطع نخاع شد. خانواده ام تا مدتی نگران بودند و میخواستند دیگر نگذارند بروم باشگاه.»
لابد مرگ تراژیک و پر سرو صدای «پیمان ابدی» هم حسابی باعث نگرانی شده؟ مهسا احمدی: «بله، این اتفاق خیلی تاثیرگذار بود.
پدر، مادر و برادرم شدیدا ناراحت بودند. اما کلا باید بگویم که ما
میدانیم داریم چه میکنیم. وقتی همه چیز حساب شده است و آدم با آگاهی
حرکتی را انجام میدهد، دیگر چه جای شک و ترس؟»
حالا یک سوال تکراری: دوست نداشتی پسر باشی؟ دختر بودن دست و پایت را نبسته؟
یخ
مهسا آب شده و گرچه هنوز جدی است. اما از ضرب صحبتهایش کم شده: «نه، اصلا
آرزو نداشتم پسر باشم. چرا، بچه که بودم دوست داشتم شیطنت کنم و کارهایی
که پسرها میکنند را انجام بدهم ،اما حالا به هیچ وجه! الان من کارهایی
میکنم که پسرها نمیتوانند بکنند. این واقعا برایم لذت بخش است.»
مهسا
احمدی از کودکی عاشق ماشینهای اسباب بازی برادرش بوده و به عروسکهای رنگ
و وارنگ خودش بی مهری کرده، حالا هم که ابزارهای مورد علاقه اش برای
اکثر دختر خانمها چیزهای زمخت و ناشناخته ای به نظر میرسند که با
چیزهایی مثل رژ و آینه و موچین زمین تا آسمان فرق دارند!
خیلی
منتظر ماندید و لابد دوست دارید زودتر بدانید که این بانوی بدلکار در چه
فیلمهایی هنر نمایی کرده است. اما باید بیشتر صبر کنید، این دیگر تقصیر
ما نیست. آموزشهای مهسا تازه تکمیل شده و با این که در همین مدت کم هم
کلی کار کرده، ولی زمان نمایش اغلب کارهایش فرا نرسیده. البته «عملیات پایتخت» (محمد رضا آهنج) از تلویزیون پخش شده، در این تله فیلم، خانم احمدی جای «لیلا بلوکات» بدلکاری کرده و علاوه بر سکانس راه پله، زحمت اجرای بخش عبور از لیزر را هم کشیده است.
اولین کار نمایشی مهسا حضور در تیزر چای عقاب، به کارگردانی «رامبد جوان» بوده که در آن حرکات ژیمناستیک انجام میداد و گویا فقط در شهرستانها نمایش داده شده. اما در «پسر آدم دختر حوا» (کار سینمایی رامبد جوان) مهسا در قالب بدل «مهناز افشار»
ظاهر شد و اوج کار او آن جا بود که روی یک نردبام راه میرفت: آن هم
نردبامی که به صورت افقی از تراس طبقه پنجم یک ساختمان به تراس رو به رو
گذاشته شده بود و قرار بود بین راه بشکند و هنر پیشه از آن آویزان شود!
در «نبش خیابان بیست و چهارم» بدل «شیلا خداداد» را بازی کرده و در «زندگی با چشمان بسته» به جای «ترانه علیدوستی».
در «شکارچی» هم نقش دختری را بازی کرده که اتومبیلش خراب میشود و کنار
اتوبان دو موتور سوار کیفش را میزنند. پرت میشود روی کاپوت و بعد با
سماجت دنبال سارقین میکند. کارگردان این فیلم «رفیع پیتز»
است. او بعد از ملاقات با مهسا چنان تحت تاثیر قرار میگیرد که همان جا
این سکانس (که اصلا در فیلم نامه نبوده) را در فیلمش میگنجاند!
جالب این که خانم احمدی یادش نمیآید تا به حال چند فیلم کار کرده: «مدت
زیادی نیست که بدلکاری میکنم و هنوز تعداد کارهایم هم زیاد نشده. ولی
یادم نیست چند فیلم بوده، نشمردم. راستش مهم خود کاری است که انجام
میدهم، نه تعدادشان.»
مهسا احمدی حالا درتیم «بدلکاران 13» (به سرپرستی اقدسی) عضویت دارد و آینده این عشق- حرفه را روشن میداند. وقتی از او بپرسید: آخرش که چه؟ جواب میدهد: «تا حالا کسی تا آخر بدلکاری نرفته که بدانیم آخرش چه میشود! فقط پیمان ابدی بود که او هم فوت شد.
حالا ما میخواهیم تا آخرش برویم و ببینیم چه میشود. این رشته تازه در
ایران راه افتاده و اطلاعات درباره اش کم است. بعضیها برداشتهای غلطی
دارند. مثلا تا میگوییم بدلکاریم، میگویند: خوب کتک میخوری؟!
چون قبلا فقط از سیاهی لشکر و به اصطلاح «کتک خور» در فیلمها استفاده
میشده. اما ما کار تکنیکی میکنیم و با این که نتیجه کارمان قابل مقایسه
نیست و کارهایی میکنیم که قبلا امکان نداشت، ولی همه کارمان حساب شده و
با فرمولهای خاصی است. مثلا این که اگر از جایی بپریم چقدر نیرو بهمان
وارد میشود؟ چطور بپریم که نیروی کمتری وارد شود و ...80 درصد این کار
علم است و فقط 20 درصدش به توانایی بدلکار بستگی دارد.»
سوال و جوابها تمامی ندارد، اما یک حرف ماند، سوال مهمی که هر چه کردیم نتوانستیم بپرسیم، شاید به خاطر بد شگونیاش: خانم مهسا! از مرگ نمیترسی؟