نقش آفرينان
آذربايجان از قرن هاي متمادي مهد شعر و ادب بوده و شاعراني سترگ و قدرتمند پرورانده است ، از خاك گهر خيز تبريز بزرگ مرداني بلند شده اند كه آوازه نظم و نثرشان در افواه عالم پيچيده است و هنوز هم ترنم كلماتشان گوهر مجالس ائمه معصومين عليهم السلام است . عشق ديرپاي مردان اين سرزمين زبانزد عام و خاص بوده و به حق ستودني است . چكنم كه وقتي اراده ميكنم از نقش آفرينان مهدوي سخن بگويم از كثرت ايشان در اين فن مقدس حتي نميتوانم شرح جمال و كمال يكي گويم چه رسد به همه آنان كه در مجال درك و فهم و يارايي قلم معصيت كاري چون من نيست و من چگونه ميتوانم شرح آفتاب كنم جايي كه در شبان گناه خويش ره گم كرده اي بيش نيستم .
به فرض مسئوليتي كه بر گردن داشتم به چند نفر از ايشان كه در همين عصر زيسته و قلم خويش در مدح و رثاي بزرگان دين چرخانده اند بسنده ميكنم و غور و تفحص بيشتر در اين حوزه را به عهده محققان و علاقمندان ميسپارم كه بهتر از من ميدانند و توان گفتن دارند.
از خداوند بزرگ طلب توفيق دارم و به روان همه انديشمندان و نويسندگان حريم مقدس اهل بيت معصومين عليهم السلام سلام و درود ميفرستم .
استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی (( شهریار ))
فرزندآقا سید اسماعیل موسوی معروف به حاج میر آقا خشکنابی در سال 1325 هجری قمری
(شهریور ماه 1286 هجری شمسی ) در بازارچه میرزا نصراله تبریز واقع در چای کنار چشم به جهان گشود. در سال 1328 هجری قمری که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود ، پدرش اورا به روستای قیش قورشاق وخشکناب منتقل نمود دوره کودکی استاد در آغوش طبیعت وروستا سپری شد که منظومه حیدر بابا مولود آن خاطرات است در سال 1331 هجری قمری پدرش اورا جهت ادامه تحصیل به تبریز باز گرداند و اودر نزد پدر شروع به فراگیری مقدمات ادبیات عرب نمود ودر سال 1332 هجری قمری جهت تحصیل اصول جدید به مدرسه متحده وارد شد . در همین سال اولین شعر رسمی خود را سرود و سپس به آموختن زبان فرانسه و علوم دینی نیز پرداخت. وی از فراگیری خوشنویسی نیز دریغ نمی کرد که بعد ها کتابت قرآن ثمره همین تجربه می باشد . در سیزده سالگی اشعار شهریار با تخلص بهجت در مجله ادب به چاپ می رسید . در بهمن ماه 1299 شمسی برای اولین بار به تهران مسافرت کرد و در سال 1300 توسط لقمان الملک جراح در دارالفنون مشغول تحصیل شد ، شهریار در تهران تخلص بهجت را نپسندیده و تخلص شهریار را پس از دو رکعت نماز و تفعل از حافظ انتخاب کرد .
غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم
روم به شهر خود و شهریار خود باشم
از بدو ورود به تهران با استاد ابوالحسن صبا آشنا شد و نواختن سه تار ومشق ردیف های سازی موسیقی ایرانی را از او فرا گرفت . او همزمان با تحصیل در دار الفنون به ادامه تحصیلات علوم دینی پرداخت ، در مسجد سپهسالار در حوزه درس شهید سید حسن مدرس شرکت می کرد. در سال 1303 وارد مدرسه طب شد و همین زمان آغاز زندگی شور انگیز و پر فراز ونشیب او ست در سال 1313 و زمانی که شهریار در خراسان بود پدرش حاج میر آقا خشکنابی به دیدار حق شتافت او سپس در سال1314 به تهران بازگشت واز این پس آوازه شهرت او از مرزها فراتر رفت، شهریار شعر فارسی وآذری را با مهارت تمام می سرود ودر سال های 1330 تا 1329 اثر جاودانه خود حیدر بابایه سلام را خلق و برای همیشه به یادگار گزارد.
در تیر ماه 1331 مادرش دار فانی را وداع گفت ، در مرداد ماه 1332 به تبریز آمده وبا یکی از منسوبین خود بنام خانم عزیزه عمید خالقی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه فرزند بنامهای شهرزاد ومریم وهادی بود در حدود سال های 1346 شروع به نوشتن قرآن بخط زیبای نسخ نمود که یک ثلث آنرا به اتمام رساند ودیوان اشعار فارسی استاد نیز چندین بار چاپ وبلافاصله نایاب شد. در مدت اقامت در تبریز موفق به خلق اثر ارزنده سهندیه در رومانتیک ترکی گردید، در سال 1350 مجددأ به تهران مسافرت نمود وتجلیل های متعددی از شهریار بعمل آمد. ولی در سال 1354 داغ دیگری از فوت همسر به دلش نشست ، در سال 1357 شهریار با حرکت توفنده انقلاب اسلامی همصدا شد وبا اعتقاد راسخ وقلبی مالامال از عشق به امام خمینی (ره) دهه آخر عمر خود را سپری کرد، در اردیبهشت ماه سال 1363 تجلیل با شکوهی از استاد در تبریز بعمل آمد. استاد شهریار به لحاظ اشتهاردر سرودن اشعار کم نظیر در مدح امیر مومنان و ائمه اطهار علیه السلام به شاعر اهل بیت (ع)شهرت یافت اوپس از یک دوره بیماری در 27 شهریور ماه 1367 دار فانی را وادع ودر مقبرةالشعرا به خاک سپرده شد.
بکس نه جرات چونین عظیم میهــمانی است
که میزبان شما ما نه بلکه خاقانی اسـت
به ابر تیــره نبیند که آفتـــــــــاب اینجاست
ظهیر خفته در اینجا وفاریاب اینجاست
بسان عسجدی اینجاست مست خواب برون
چهل دفینه در این خاکـــها بود مدفون
پس از طواف مزارت چلــــــــــــتن شیراز
دمی به چلتن تبریز پیر خــــــود پرداز
جمال بقيت اللهي
سپاه صبح زد از ماه خيمه تا ماهي
ستاره ، كوكبه آفتاب خرگاهي
به لاجورد افق ته كشيده بركه شب
مه و ستاره طپيدن گرفته چون ماهي
صلاي رحلت شب داد و طلعت خورشيد
خروس دهكده از صيحه سحر گاهي
به جستجوي تو اي صبح در شبان سياه
بسا كه قافله آه كرده ام راهي
خديو خرگهي از خيمه گو بزن بيرون
چو مهر تكيه به شمشير و مغفر شاهي
عجب مدار به شمشير او غبار قرون
چرا كه آينه عاشقان بود آهي
نمانده چهره آب بقا به ظلمت دهر
به جز چراغ جمال بقيت اللهي
برآي از افق اي مشعل هدايت شرق
برآر گله اين گمرهان ز گمراهي
ز سايه اي كه به خاك افكني خوشم ، چكنم
هماي عرش كجا و كبوتر چاهي
ملك به سجده آدم به كلك مژگان زد
بر آستان تو توقيــــع آسمانجاهي
خوشم كه نقل حديثت فتاده در افواه
بسا كه نص حديث است نقل افواهي
بشارتي به خدا خواندن و خدا ديدن
كه اين بشر همه خود بيني است و خود خواهي
دلي كه آينه گردان شاهد غيبي است
چه عيب داردشاز سر غيب آگاهي
به گوش آنكه صداي خدا نمي شنود
حديث عشق من افسانه اي بود واهي
تو كوه و كاه چه داني كه شهريارا چيست
به كوه محنت من بين چهره كاهي
استاد آيت الله ميرزا عبد الصمد مقدم دانايي
در سال 1305 شمسي در تبريز و محله شهريار به دنيا آمد .با اينكه پدرش كارگر بود اما در عين فقر ظلم هيچ طاغوتي نرفت ، او دوست داشت در خانه اش كسي باشد كه قرآن بخواند و با نواي قرآن خانه اش را منور سازد .بنابر اين ايشان را در سن شش سالگي به مكتب قرآن بانويي سيده و با تقوا فرستادند و او در عرض يك سال ريالران را به خوبي فرا گرفت . در سن هفت سالگي وارد مدرسه شده و مشغول تحصيل علوم جديدگرديد تا زماني كه ششم ابتدايي را تمام كرد و آن سال مصادف شد با اشغال تبريز توسط قواي روس و مدارس را تعطيل كردند و ايشان از اين اتفاق بسيار محزون بودند تا اينكه اطلاع يافتند در مسجد جامع و در مكتب ميرزا بايرام درس عربي تدريس ميشود اين خبر موجب خوشحالي او شده و بلافاصله در آن مكتب مشغول تحصيل شده و بعد ها به مدرسه طالبيه رفته و دروس اسلامي خود را در آنجا ادامه ميدهند .
در مدرسه طالبيه تبريز علوم ديني و مقدمات و سطح را در محضر علمايي چون آيت الله ميرزا احمد اهري ، آيت الله حاج سيد محمود بادكوبه اي ، آيت الله مفيد طباطبايي و آيت الله ميرزا جعفر شيخ الائمه تحصيل نمودند و در آ« موقع با با مرحوم علامه جعفري هم بحث و هم حجره بودند . در طالبيه به دليل استعداد وافرش مورد توجه آقاي باد كوبه اي بودند و از ايشان ميخواستند كه معمم شوند اما فقر مالي و كارگري مانع بزرگي بر سر راهشان بود اما هنگامي كه روس ها به اشغال تبريز پايان دادند و حكومت پيشه وري بر سر كار آمد و به جهت جنگ هاي متعدد در كشور و اعزام جوانان به جنگ ايشان در منزل آيت الله بادكوبه اي و به دست مبارك اين دانشمند ملبس به لباي روحانيت ميشوند و از آن به بعد مشغول تدريس و موعظه و منبر ميشوند . چند سال بعد به به قم مهاجرت كرده و در مدرسه رضويه در محضر بزرگواراني چون آيت الله بروجردي ، علامه محمد حسين طباطبايي و آيت الله مجاهد كسب فيض مينمايند .پس از سالها اقامت در قم به تبريز بازگشته و در خدمت مردم آنجا روزگار ميگذرانند . ايشان از اوايل كودكي به شعر علاقه زيادي داشتند و گاه گاه اشعاري در رثا و مدح اهل بيت معصومين عليهم السلام مي نوشتند و اكنون ديواني پر از ذوق و ارادت به اهل بيت از ايشان به يادگار مانده است .
حضرت آيت الله مقدم دانايي پس از چندين سال تدريس در حوزه هاي علميه قم به تبريز بازگشته و در محله گازران اقامت گزيده و به تربيت جوانا مشتاق و رسيدگي به مشكلات مردم و هدايت افراد بسيار پرداخت و بالاخره در سحرگاه جمعه هفدهم شعبان 1420 برابر با 1378 شمسي دعوت حق را لبيك گفته و روح مشتاق آسماني اش به ديدار معبود شتافت . از ايشان كتاب مقالات اخلاقيه و مناجات به چاپ رسيده و چند كتاب ديگر همچون ديوانشان زير چاپ مي باشد. روحش شاد و يادش گرامي
در ولادت امام زمان ( عجل الله تعالي فرجه الشريف )
مژده اي دل به جهان عزت و شان آمده است
تاج فخر از سوي حق فرق جهان آمده است
چه جهاني كه به وي رشك جنان آمده است
لامكان را به مكان عمده نشــــان آمده است
بر تن عالميان روح و روان آمـــــــده است
صبح صادق شده طالع ، به جهان آمد نور
شاد شد غنچه و بلبل ، يه چمن آمد شور
صبحدم آمده بر روي زمين نفخــــــه صور
مرده شد زنده و امروز ببين شور و نشور
خوش به احوال جهان سر نهان آمده است
رشك بر نور رخش عالم لاهوت كند
بي شكيبي ز وي آن عالم ناسوت كند
همه را جلــــوه او يكسره مبهوت كند
خاك را يك نظرش لولو و ياقوت كند
علت مقبيه كون و مكان آمده است
اين چه روزي است كه عالم همه خندان شده اند
آدم و جن و ملك جمله خرامان شده اند
همه مشمول كرم از حق منان شده اند
همه زين لطف و عطا خرم و شادان شده اند
مظهر حق و شه دور زمان آمده است
چون در امروز به خاك آن شه دين پاي نهاد
روي چشمان خودش صحن چمن جاي بداد
خالق لم يزل ابواب سماوات گشـــــــــاد
تا ملايك همه امروز كنند اخـــــــــذ مراد
پرده حايل نبود آنكه عيــــــان آمده است
آخر هشت و چهار است و چراغ ازلي است
نور او در همه آفاق هويدا و جلي است
وجه باقي خدا نور رخش لم يزلي است
عالم و عالميان را شه بر حق و ولي است
كلمه الله به حق بهر عـــــيان آمده است
اين چه شاهي است كه هم منتظر و منتظر است
در رهش هر دم و آن ، ديده جن و بشر است
در فراقش همه دم عاشق او خون جگر است
كي شود اينكه ببينم به جهان جلوه گر است
گر بر آيد به دل خلق توان آمده است
دل (( دانايي )) مسلم به فراق تو بسوخت
هر زمان آدم و عالم به فراق تو بسوخت
عرش و افلاك دمادم به فراق تو بسوخت
دل و جان يكسره با هم به فراق تو بسوخت
جان به لب در غم تو خلق جهان آمده است
استاد دكتر محمد پديده
محمود پديده متخلص به (( پديده )) در سال 1312 در شهر تبريز ديده به جهان گشود . تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را در زادگاه خويش به پايان رسانيد و در سال 1339 ليسانش رشته زيان و ادبيان فارسي و علوم تربيتي را از دانشكده ادبيات تبريز اخذ نمود و چهار سال در شهر هاي مشكين شهر ، گرمي و مرند مشغول تدريس شد . در سال 1978 ميلادي موفق به اخذ دكتراي رشته زبان و ادبيات فارسي و عربي از دانشكده ادبيات دانشگاه استانبول شد و رساله خود را تحت عنوان ( ابيات مشكل در ديوان حافظ ) ارائه نمود . ايشان در سابق اشعار نغز و دلنشين خود را با تخلص عاكف مي سرودند كه در آن زمان شهرت ايشان نيز اوقاني بود ولي بعد ها شهرت و تخلصش را به پديده تغيير دادند .ايشان در اكثر گنگره ها و بزرگداشت هايي كه چه در داخل و چه خارج به مناسبت هاي ادبي برپا ميشد حضور داشتند و در مراسم تجليل از استاد شهريار هم از عوامل اصلي و ناظرين برنامه بودند .
در مجالس درس رسمي و دانشگاهي از محضر استاداني چون شادروان ترجاني زاده ، حسن قاضي ، دكتر خيامپور ، و استاد دكتر منوچهر مرتضوي استفاده كرده و در دروس غير رسمي و حوزوي نيز در حلقه ارادتمندان اساتيد و علمايي چون مرحوم شيخ علي اكبر اهري معروف به نحوي و آيت الله ميرزا جعفر اشراقي و حجه الاسلام و المسلمين ميرزا عمران عليزاده به شمار ميرفت .
از ايشان چندين مقاله ادبي و تحقيقي بر جاي مانده و ديوان شعر ايشان در سال 1379 به همت انتشارات سروش به زيور طبع آراسته شد كه نزديك به سه هزار بيت در آن مندرج است .
ايشان در سرودن انواع شعربسيار ماهر بودند اما توانايي ايشان در قصيده نويسي كم نظير بود . ارادت خاصي به مولاي متقيان امير المومنين عليه السلام داشتند كه در اين مورد خودشان فرمودند (( به سبب ارادتم به مولاي متقيان بيشتر اشعارم را در تركي و فارسي به ايشان اختصصاص داده ام )) . از تاليفات نفيس و آثار ايشان كه هنوز به چاپ نرسيده است مي توان به تحشيه و ترجمه كشف الاسرار ، مكاشفات الانوار روزبهان بقلي و ترجه اشعار و آيات و احاديث مرصاد العباد اشاره نمود .
و سرانجام نوبت عاشقي به پايان رسيد و در سال 1379 كبوتر روحشان به ديار باقي پرواز كرد و از قفس تن آزاد شد و در مقبره الشعرا تبريز آرامگاه چهار صد شاعر و عارف ايران زمين به خاك سپرده شد.
ياد استاد
((از بزرگترين افتخارات زندگي ام شاگردي ايشان است . نه سال تمام در خدمت ايشان بودم و از خوان بي دريغ دانش و كمالشان خوشه چيني كردم و همه داشته هاي ادبي خود را مرهون تلاش و آموزش ايشانم ، به واسطه لطف و محبتي كه به حقير داشتند از هيچ آموزشي فروگذار نكردند و همت والايشان در كسب فضيلت ها و علم ها آموزه بزرگ زندگي من بود . از ايشان خاطرات فراوان و سخنان گهر باري در ذهن دارم كه مجال ذكر آن در اين مقوله نيست و در صفحات ديگري به ذكر آن خواهم پرداخت )) يادش گرامي و روحش متعالي
در مدح امام زمان
اي از ثري پا هشته بر فرق ثريا
وي زير پايت نه رواق طاق مينا
نجل شه گردون جناب قاب قوسين
نسل سليل رهنورد ليل اسرا
معلولي از آن علتي كو را نه علت
همتي آن مه طلعتي مو را نه همتا
نزهت فزاي عرصه گلزار هستي
محنت زداي ساحت سيماي غبرا
پا در ركابت مهر عالمتاب گردون
سر در نطاقت تيغ جانفرساي جوزا
نوباوه گلزار جسم پاك حيدر
مه پاره گردون جناب جان زهرا
در دست قهار تو دوزخ راست توقيع
در پاي طومار تو جنت راست طغرا
يك ذره از مهر وجودت طاق گردون
يك قطره از بحر سخايت هفت دريا
جود وجودت علت ايجاد امكان
يمن قدومت فيض بخش حق سراپا
چون ذره بر مهر وجودت خلق شايق
تا هست هستي ، بر جهان ميري و مولا
با وصل هجران ديدگان را شاد گردان
با لطف درد دردمندان كن مداوا
يك عمر روي آقتابت مي پرستم
يك لحظه برتاب اي مه عالم به حربا
سوداييان كوي تو از پا فتادند
در جسم ياران جوهر جاني و يارا
از پرده غيبت برون باز آي و بستان
خون شهيدان بساط طف ز اعدا
مگذار تيغ شعله بارت زنگ گيرد
آيينه خود كن به خاكستر مصفا
از ماه رخسارت فرو هل پرده يك دم
تا جلوه گيرد از جمال مهر ، دنيا
پر گشته از زهر هلاهل جام ياران
برخيز و در ده ساغري زان چشم شهلا
فرعونيان ظلم را از پا برافكن
دستي برآر از آستين خود چو موسي
بر كن زدجالان دوران چشم اعور
بر عازران كوي خود بر دم چو عيسا
نقش عداوتها زداي از صحن گيتي
نخل محبت ها نشان در جمله دلها
اين جمله من ها را به ما تبديل گردان
وين رنگ هاي لا بزن بر آب الا
كاخ ستم هر جاست از بنياد بر كن
كوخ عدالت هر كجا ، بردار برجا
بر گردن گردنكشان زنجير بگذار
وز پاي ياران پالهنگ ظلم بگشا
تا اشك از چشم يتيمان پاك گردد
پر كن به ميناي ولاي خويش صهبا
بازا و بنگر زندبافان چمن را
غوغاي زاغان در گلو بشكسته آوا
از مهر گردون برده رونق ماه نخشب
وز روز روشن جسته سبقت ليل يلدا
اسلامنيان در دست كفارند منكوب
قرآنيان پامال توراتند و متي
سهراب ايمان خسته جان از پا فتادست
اي نوش دارو مفكن امروزش به فردا
چون پيله گر پيلند در زندان خويشند
زهرست در حلق خلايق شهد و حلوا
جنگ صليبي گوئيا از سر گرفته است
گو بر صلاح الدين كه روي آرد بر اقصي
از تركتازيهاي صهيونيزم بنـــــــــــــگر
گرد الم بنشسته بر سيــــــماي سينا
اسلاميان را تار و پود از هم گسسته است
ماند به تنديسي كه بشكسته است اعضا
اين سوزن دجال چشم از پيش بردار
تا سد نباشد در سر راه مسيـــــحا
تا بال و پر زين بوم ، بوم جنگ چيند
اي رحمت حق ! سايه بفكن همچو عنقا
از خون پاك نوجوانان لاله رسته است
خوناب غم ريزد ز چهر كوه و صحرا
مجنون كوي خويشتن اين ليليانند
در ماتم جانـــكاه فرزندان شيدا
بر صفحه رخسار ، خون ديده ريزد
آخر كه مارا نيست دل از سنگ خارا
اين ديو را از جنت دنيا برون كن
تا مي نيابد سلطه بر آدم ز حوا
برتاب اي شمع فروزان بر ( پديده )
دارد كجا از سوختن پروانه پروا ؟
استاد محمد عابد
در سال 1314 هجري شمسي در محله ( خيابان ) شهر تبريز و يك خانواده كاملا مذهبي ديده به جهان گشود .پدرش شادروان ( مولانا يتيم ) از نخبگان شعر و ادب در زمان خود بود و به همين جهت عابد در محضر چنين پدر و خانواده اي در فضايي كاملا معنوي و قرآني پرورش يافت و از همان كودكي پا به پاي پدر بزرگوارش كه معروف به فضل و تقوي بود رشد و نمو كرد و با هوش سرشاري كه داشت از مكتب پدر آنچه نياز بود آموخت و به همين ترتيب اولين استاد وي پدرش گرديد كه خود نيز طي شعري بدان معترف بوده است :
جو ز حق آمرزش روح پــــــــــدر
كو به راه شعر بودت راهبـــــــــــر
او تو را ذكــــــــــر حسيني ياد داد
زنده كن يادش كه روحش شاد باد
در بيست و يك سالگي پدر بزرگوارش را از دست داد و ديده در غم فراقش گريان ساخت از آن پس مسئوليت معاش خانواده رابه عهده گرفت . در اوان جواني در بازار تبريز مشغول كار گرديد و در سال 1344 شمسي كارمند رسمي بانگ تجارت شد و بعد از سي سال خدمت خالصانه در سال 1374 به افتخار بازنشستگي نايل آمد .
تحصيلاتش حوزوي بوده و در اكثر علوم و معارف اسلامي از جمله فقه و اصول و عرفان و ادبيات عرب و تفسير قرآن صاحب نظر بوده و با بزرگاني چون علامه جعفري ، استاد عمران صلاحي ، دكتر منوچهر مرتضوي ، دكتر خيامپور ، دكتر ترجاني زاده و آيت الله سلطان القرايي موانس و معاشر بوده و با ايشان مراودات علمي و ادبي داشت.
از مهمترين ويژگي اخلاقي ايشان مي توان عشق به حضرات معصومين عليهم السلام را نام برد . خود را هميشه خاكسار درگاه اهل بيت ميدانست و اشعارش را در مدايح و مراثي ايشان مي نوشت . در مقدمه كتابش مي نويسد :
(( من ناچيز به سائقه ارادت به آستان مقدس تو گاه بي گاه پريشان گويي كرده و خواسته ام خود را در رديف مداحان و مرثيه سرايان تو بشمارم . ميدانم به قدري بزرگوار هستي كه گستاخي هاي مرا به ديده اغماض بنگري و خطا هايم را ناديده بگيري ))
از ايشان سه جلد كتاب به نام هاي ( ماه در محاق – مهر در شفق – ستاره سحرگاهي- ديوان عابد ) چاپ شده است كه سه كتاب اول هر سه در مدح و رثاي اهل بيت معصومين است .
استاد محمد عابد سرانجام در سن هفتادو يك سالگي در سال 1385 رخ در نقاب خاك كشيده واز دار فاني به ديار باقي شتافت.
انتظار 1
اي ياد تو قرار دل بي قرار ها
از حسرت مطاف تو بر دل شرار ها
ابر عنايت تو اگر رشحه اي دهد
شويد ز صفحه دل غمگين غبارها
پويندگان كوي ولاي تو را بود
فرش حرير در سر ره ، نيش خار ها
ياران به خاك بوسي تو نائلند و من
غرق سرشك و حسرت غم از كنارها
اي بحر رافت و كرم اي معدن عطا
لطفي كه تا رها شوم از انتظارها
انتظار 2
اي لوا بر اوج ملك لا مكان افراشته
عشقت اندر مزرع دل تخم ايمان كاشته
باشد از نام حسين آيين احمد را رواج
فكر باطل كرده هركس غير از اين پنداشته
شرح آيات وفايت را دبير يزم عشق
با خط زرين به الواح زمان بنگاشته
حق بدانسان هست لاينفك از نامت كه دل
حق را با جوهر ذاتت يكي انگاشته
هر كسي در دل تولاي تو دارد بي گمان
مخزني از گوهر والاي عشق انباشته
نيست بيجا گرچه در خون جگر شد غوطه ور
چشم ( عابد ) انتظار مهدي دين داشته
استاد حاج حيدر شبگرد ( خوندل )
حاج حيدر شبگرد متخلص به خوندل تبريزي در سال 1304 هجري شمسي در محله اهراب تبريز ديده به جهان گشود . تحصيلات مقدماتي خود را در اين شهر ادامه داده و ضيق معاش مانع ادامه راهش شد و او را به كار وا داشت در حين كار به ياد گيري قرآن و علوم حوزوي پرداخت . همزمان با اين علوم به شعر سرودن نيز روي آورد .از اوان كودكي محبت اهل بيت معصومين با وجود او قرين شده بود . ايشان از محضر مولانا يتيم استفاده هاي فراواني برد و همراه و هم بحث شعرايي چون مرحوم حسيني ( سعدي زمان ) و مرحوم ذهني زاده و تائب بود . به صراحت ميتوان گفت كه ملجا اكثر شعراي تبرز بودند و كمتر كسي پيدا مي شد كه محضر پر فيض ايشان بهره مند نباشد . بيشتر مداحان اهل بيت با ايشان مانوس بوده و از راهنمايي هايشان بهره مي جستند و در عين حال از رسيدگي به امور قرآني و بحث علوم ديني و آموزش قرآن و حديث در مجالس حسيني و عزا داري ها غافل نبودند و اغلب اوقات ايشان براي كسب رضاي خداوند و دستگيري از سالكان كوي عشق مي گذشت .يكي از افتخارات خود بنده شاگردي ايشان است هم در زمينه شعر و هم در بحث اخلاق كه در واقع مظهر حسن خلق كريمانه بودند و هيچ نيازمند مادي و معنوي از در ايشان دست خالي بر نميگشت و حداقل تحفه او نصيحت و حديثي بود كه در زندگي به كار آيد .
استاد خوندل پس از سالها خدمت رساني و آموزش علوم مختلف قرآني و ديني و ذكر مصائب و بزرگواري هاي اهل بيت معصومين در سال 1383 بدرود حيات گفته و كبوتر دلشان به سمت معشوق حقيقي پر كشيد
روحشان شاد و يادشان گرامي
درد بي حساب
گلي ز گلشن نرگس ز رخ نقاب انداخت
به گلشن و گل و گلزار انقلاب انداخت
ز آسمان ولايت دميد خورشيدي
ز نور هاله به رخسار مهتاب انداخت
بگو به بام نياييد بهر استحلال
نه ماه بلكه ز رخ پرده آفتاب انداخت
به نيمه مه شعبان چو بدر طالع شد
فروغ عشق بر اين عالم خراب انداخت
چو سر زد آن گل نرگس زگلشن حسني
تمام خار دلان را به پيچ و تاب انداخت
ز چرخ عسگري – سر من را – نوري
دميد – شمس فلك را از آب و تاب انداخت
چو پا نهاد از اين خاك مهدي موعود
فغان و غلغله در جان شيخ و شاب انداخت
به قبله روي نياز و به ياد حق مشغول
كه ذكر حق به لب همچو لعل ناب انداخت
كلام اول او بر شهادتين اقرار
كه جمله پيرو خود بر ره صواب انداخت
چو شد بلند ز عالم نداي جا الحق
ز سوي حق زهق الباطلش جواب انداخت
ز يمن مقدم او خاك گشت رشك بهشت
زمين طراوت جنت به نه قباب انداخت
چو قطره اي ز كمالش بر آفتاب افتاد
ز شرم چشمه او را به التهاب انداخت
به رخ چو قطره شبرنگ را پريشان كرد
ز تار گيسوي مشكين به مه نقاب انداخت
چو فيض رحمت باران بي نهايت او
بديد ، بار گران بار خود سحاب انداخت
فرشتگان به نشاط آمدند از قدمش
هر آنكه اهرمني بود در عذاب افتاد
چو شبني كه سحر ميچكد به لاله سرخ
عرق ز شرم به برگ گل و گلاب انداخت
همين كه كرد تجلا ظهور طلعت او
ز شرم بر رخ شمس و قمر حجاب انداخت
هر آنكه جانب آب بقا را نمي تواند ديد
بگو بمير تو را بخت در سراب انداخت
جهان پير كه فرسوده بود او را ديد
زدود رنگ و به خود جلوه شباب انداخت
هر آنكه گفت كه اين شهريار آمد و رفت
بگو كه آب تو را حق ز آسياب انداخت
خوشا به حال كساني كه بيند آن حضرت
براي دفع ستم پاي در ركاب انداخت
ز راه لطف به ( خوندل ) عنايتي مولا
مرا ز پاي چنين درد بي حساب انداخت
منابع و آخذ :
1 – زندگي نامه استاد شهريار ( بروشور مقبره الشعرا )
2 - ديوان شهريار – انتشارا زرين – جلد دوم صفحه 910
3 – زندگي نامه خود نوشت آيت الله مقدم دانايي – تهيه و تنظيم پايگاه مقاومت شهيد كنعاني – مسجد گازران
4 – ديوان اشعار مقدم دانايي – صفحات 18 الي 21
5 – هماي رحمت ( مجموعه اشعار تاليف احمد محمد زاده ) انتشارات منشور صفحات 63 و 115
6 – تذكره الشعراي آذربايجان – محمد ديهييم – جلد سوم صفحه 283
7 – گفتگو با فرزند مرحوم حاج حيدر خوندل آقاي علي شبگرد
8 – ديوان اشعار خوندل ( مدايح و مراثي )
9 – آن ماه در محاق شده – ( يادنامه بزرگداشت محمد عابد ) زندگي نامه به قلم عباس داداشزاده با تلخيص از صفحات 13 ال 20
10 – مهر معلم جلد چهارم – زندگي نامه و خاطرات و آثار فرهيختگان فرهنگي – سازمان آموزش پرورش آذربايجان شرقي صفحات 287 الي 296
11 –ديوان پديده – محمد پديده – انتشارات سروش صفحات 107 الي 109
12 – مهر در شفق – محمد عابد – انتشارات سروش – صفحات 166 الي 168
13 - ماه در محاق – محمد عابد – مقدمه
14 – اطلاعات شخصي