مریم و حمید هر كدام
دردانههای مامان و بابا بودند و چیز زیاذی از زندگی نمیدانستند تا این
كه همدیگر را در دانشگاه دیدند و یاد گرفتند كه جز درس خواندن، چیز دیگری
هم وجود دارد...
مریم
و حمید هر كدام دردانههای مامان و بابا بودند و جز درس خواندن و بچه خوب
بودن، چیز دیگری از زندگی نمیدانستند تا این كه همدیگر را در دانشگاه
دیدند و یاد گرفتند كه جز درس خواندن، چیز دیگری هم وجود دارد و آن عشق و
به دنبالش تعریف یك رابطه جدید به همراه تمام تعهداتش است.
اما آنها چقدر برای این كار آماده بودند؟
مریم میگوید:
« من در جمع دوستانم، در مورد پسرها چیزهای زیادی شنیده بودم. بچهها
میگفتند اگر پسرها را سر كار نگذاری، سر كارت میگذارند و مرد خوب كسی
است كه برای آدم، خوب خرید كند و ماشین مدل بالا داشته باشد یا خودش یك
منزل شیك و زیبا بخرد یا پدرش به او بدهد. آنها میگفتند عروسی زیبا و
مجلل و مهریه بالا، خیلی به آدم شخصیت میدهد و اگر با خانواده داماد كنار
بیایی، فكر میكنند بیكس و كاری.»
او
ادامه میدهد: « وقتی كه دختر نوجوانی بودم، جرات نمیكردم در مورد شوهر
كردن و رموز به دست آوردن دل همسر، از مادرم چیزی بپرسم. اگر هم چیزی
میپرسیدم، مادرم میگفت به وقتش خودت میفهمی. وقتش هم كه شد گفت الان
شما جوانها صدتا مثل من را درس میدهید؛ اما واقعا این طور نبود. من چیز
زیادی از زندگی مشترك نمیدانستم و پس از ازدواج احساس كسی را پیدا كردم
كه در بنبست گیر كرده باشد. خجالت میكشیدم هر چیزی را از مادرم بپرسم و
اصلا دلم نمیخواست حس استقلالم خدشهدار شود؛ اما خسته و فرسوده شده بودم
و از پس كارها برنمیآمدم. خیلی زود این مشكل به بداخلاقی و دعواهای
زناشویی بدل شد. من نیاز به آموزش داشتم؛ آن هم از سوی كسی كه بدون
پیشداوری با من صحبت كند و حرفهایم را بشنود.»
اما بشنوید از حمید.
حمید شاخ شمشاد دردانه بابا هم وضعی بهتر از او ندارد. حمید میگوید:
«وقتی برای اولین بار دلم تپید، نمیدانستم زندگی خیلی پیچیدهتر از عروسك
و شكلات روز نامزدها و به خاطر سپردن روز تولد و سالگرد ازدواج است. من
تنها كاری كه بلد بودم، این بود كه سر وقت سطل آشغال را از خانه بیرون
ببرم و نان بخرم. یك دفعه در مقابل واقعیتی به نام ازدواج قرار گرفتم. یكی
دو هفته از ازدواجمان كه گذشته بود، همسرم مریض شد و من آنقدر دستپاچه
شدم كه داشت گریهام میگرفت. نمیدانستم در چنین وضعی، چه باید كرد.
همیشه
در خرید به مشكل برمیخوردم و با وجود این كه پول خوبی میپرداختم،
میوههای خراب به من میفروختند. نمیدانستم دقیقا برای زندگی باید چطور
برنامهریزی كرد. هر كاری كه شروع میكردم، خراب میشد و همسرم روزبهروز
از من رنجیدهتر میشد. كارهای فنی زیادی نمیدانستم و بابت هر تعمیر
جزیی، باید بخشی از حقوق ناچیزم را هزینه میكردم.
نمیفهمم
چرا هیچ كس در مورد جزییات رفتار یك زن، به من چیزی نیاموخته بود. رفتار
با همسر، هیچ ربطی به رفتار و روابطی كه شما با خواهر یا مادر خود ممكن
است داشته باشی، ندارد. شما دیگر یك پسر خونه نیستی كه مامان همیشه در
خدمتت است. حالا شما باید در خدمت خانم خانه باشی و سعی كنی در مقابل
رفتارهایش پاسخ صحیح بدهی وگرنه از آرامش و محبت و چیزهای دیگر خبری نیست
و خانه تبدیل به میدان جنگ میشود. آن وقت بود كه احساس كردم واقعا هیچ
چیز نمیدانم. این بود كه من و همسرم تصمیم گرفتیم از مشاوره ازدواج
استفاده كنیم، گرچه كمی دیر بود، اما هنوز میشد كاری كرد.»
وضعیتی كه این زوج جوان به آن دچار شدهاند، یك امر بدیع نیست.
شاید خیلی از شما كه دارید این مطلب را میخوانید، كم و بیش دچار چنین
مشكلاتی شده باشید. به خاطر كمبودهایی كه در آموزش خانواده، مدارس و
دانشگاهها برای پیشآگاهی موثر در زمینه ازدواج وجود دارد، امروزه سیستم
مشاوره قبل و بعد از ازدواج، كمك شایانی به برقرار ماندن زندگی و كاهش
آمار طلاق میكند. تكنیكها و شیوههای متنوع زیادی وجود دارند كه با
استفاده از آنها، میتوان موفقیت زندگی مشترك را تضمین نمود.
كلاسهای آموزشی پیش از ازدواج میتوانند تا حد بسیار زیادی از احتمال طلاق بكاهند.
تحقیقات، گویای این مطلب هستند كه شركت در این دورههای آموزشی میتواند
تا 30 درصد احتمال بروز نفاق و جدایی را كاهش داده و زوجین را به سمت
زندگی شادتری هدایت كند.
یك
مشاور خانواده اعتقاد دارد؛ روابط همسری و والدینی نیاز به مهارتاندوزی
دارد و از خانوادهها توقع میرود در این زمینه به فرزندان خود آموزش دهند. نسرین اعتباری
میافزاید: امروزه توقعات والدین از فرزندان نسبت به نسلهای پیشین بسیار
كاهش یافته و فرزندان اغلب جز درس خواندن، مسوولیتهای بیشتری را برعهده
نمیگیرند كه این سبب میشود مهارت زیادی برای شروع یك زندگی مشترك نداشته
باشند.
وی موثر بودن آموزشهای پیش از ازدواج را وابسته به حقیقتگویی میداند
و اعتقاد دارد این كار، زوج جوان را برای رویارویی با چالشهای آینده
آماده میكند. بهتر است این كار را در همین ابتدای رابطه كه هر دو نفر
سرشار از انرژی و تازگی هستند، انجام دهید.
پژوهشهای
اخیر حاكی از آنند كه حدود یك سال پیش از ازدواج یا حتی 6 ماه قبل از آن،
فرصت بسیار مناسبی است كه به مراكز مربوطه مراجعه كنید و در كلاسها و
دورههای آموزشی و آمادگی برای ازدواج شركت كنید. در این زمان، میزان
استرس و عادات منفی در پایینترین حد خود قرار دارد و میتوان از همان
لحظه، الگوهای ارتباطی را برقرار و محقق ساخت. این دوران درست زمانی است
كه مشكلات خیلی راحتتر به نظر میآیند و قابل حل میباشند.
افراد در ابتدای رابطه، انتظارات مثبت غیرواقعیای را در سر میپرورانند كه بندرت كم و كمتر خواهد شد.
آمادگیهای پیش از ازدواج به عنوان یك فاكتور مصونكننده عمل كرده و شما
را قادر میكند كه قابلیتهایتان را ارتقا بخشیده و راحتتر بتوانید از
عهده مقابله با مشكلات بالقوه برآیید.
جلسات
مشاوره و كلاسهای آموزشی آمادگی ازدواج را میتوان به عنوان نوعی رویكرد
مكمل یا متناوب در نظر گرفت كه خانمها و آقایان نامزد كرده را با
مهارتها، عادات و نگرشهای یك زندگی موفق آشنا كرده و با آموزش تكنیكهای
غنی، راه را برای رسیدن به موفقیت هموار میسازد. زوجین همچنین با
بهرهگیری از این روشها میتوانند انتظار یك زندگی موفق و طولانیمدت را
داشته باشند.باید در این جلسات رودربایستی و خجالت را كنار بگذارید و هر چیزی را كه لازم دارید بدانید، سوال كنید.
به هر حال اگر پیش از ازدواج، این فرصت را از دست دادهاید، میتوانید بعد
از ازدواج نیز از خدمات مشاورهای كمك بگیرید و در زندگی زناشویی
مهارتهای لازم را كسب كنید.