اما
در آثار نمايشي تاريخي يكي از مهمترين سؤالاتي كه هميشه مطرح ميشود اين
است كه نويسنده و كارگردان تا چه اندازه به تاريخ وفادار بوده و اتفاقات
به تصوير كشيده شده چقدر با مستندات تاريخي همخواني دارد.
ديدن
تيتراژ پاياني سريال مختارنامه آنجا كه منابع تاريخي مورد استناد در نوشتن
فيلمنامه ذكر شده است، كفايت ميكند تا مطمئن شويم ميرباقري و همكاران او
در نوشتن داستان سريال كاملاً به مستندات تاريخي احاطه داشته و تلاش
کردهاند به تاريخ وفادار بمانند. اما هنگامي كه در روايات تاريخي نيز در
مورد يك واقعه يا يك شخصيت ديدگاههاي متفاوت و گاه متعارضي وجود دارد،
كار يك نويسنده بسيار سخت و در عين حال جذاب ميشود.
آنچه
دست كم در مورد مختار ميتوان گفت اينكه او يك شخصيت خاكستري است، با
ويژگيهاي مثبت و درخشان در عين حال نقاط منفي، بهگونهاي كه تاكنون
مراجع ديني و مذهبي و عامه مردم نيز با احتياط نسبت به او قضاوت كرده و
ميكنند. اما آنچه اكنون جمعهشبها از تلويزيون ميبينيم چهرهاي نسبتاً
متفاوت از مختار است؛ به نوعي كه ميتوان گفت تصوير ذهني مردم از اين
شخصيت تاريخي از اين پس به قبل و بعد از سريال «مختارنامه» تقسيم خواهد شد.
مختار كيست؟
مختار بن ابي عبيدة بن مسعود بن عمرو بن عمير بن عوف بن قسي بن هنبة بن بكر بن هوازن؛ از قبيله ثقيف؛ كه قبيله مشهور و گستردهاي از هوازن، از اعراب منطقه طائف است، ميباشد. كنيهاش ابواسحاق؛ و لقبش كيسان بود كه فرقه كيسانيه منسوب به او است. كيسان به معناي زيرك و تيزهوش است.
طبق روايتي، اصبغ بن نباته، از ياران اميرالمؤمنين ميگويد: "لقب كيس را اميرالمؤمنين به مختار دادند."
پدر
مختار ابوعبيده ثقفي است كه در اوايل خلافت عمر از طائف به مدينه آمد و در
آنجا ساكن شد. وي يكي از سرداران بزرگ جنگ با ارتش كسري(ايران) در زمان
عمر بود. ماجراي رشادت او در واقعه يوم الجسر در جنگ با ارتش ايران در
منطقه بصره معروف است.
مادر مختار دومه است كه از زنان با شخصيت بود و او را صاحب عقل و راي و بلاغت و فصاحت دانستهاند.
وي
ادب و فضائل اخلاقي را از مكتب اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) آموخت، و در
آغاز جواني، همراه با پدر و عموي خود براي شركت در جنگ با لشكر فُرس به
عراق آمد و خاندان او همانند بسياري از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و
كوفه ماندند. مختار در كنار اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود و پس از شهادت
آن حضرت، براي مدتي كوتاه به بصره آمد و در آنجا ساكن شد.
علامه مجلسي(ره) ميفرمايد:
مختار،
فضايل اهل بيت پيامبر اكرم را بيان ميكرد و حتي مناقب اميرالمؤمنين و
امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) را براي مردم منتشر ميساخت و معتقد
بود كه خاندان پيامبر از هر كس براي امامت و حكومت پس از پيامبر
سزاوارترند و از مصايبي كه بر خاندان پيامبر وارد شده، ناخشنود بود.
خاندان مختار از شيعيان مخلص و علاقهمندان به اهل بيت رسالت(عليهم السلام) بودند.
ياري رساني به مسلم بن عقيل (ع)
بر
اساس گواهي تاريخ و تصريح شيخ مفيد و طبري، پس از آن كه مسلم بن عقيل وارد
كوفه شد، مستقيما به خانه مختار وارد شد، مختار او را گرامي داشت و رسما
از او اعلام حمايت و پشتيباني كرد.
مختار به ابن غرق گفت: "هرگاه
شنيدي كه من قيام كردهام، به مردم بگو: مختار به خونخواهي شهيد مظلوم و
مقتول سرزمين كربلا و فرزند پيامبر خدا - حسين بن علي(عليهماالسلام) -
قيام كرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسين را از دم شمشير خواهم گذراند."
بلاذري
مينويسد: خانه مختار محل ورود مسلم بود. اما با ورود مزوّرانه و
غيرمنتظره ابن زياد به كوفه، ناگهان اوضاع به هم ريخت و مسلم صلاح ديد از
خانه مختار به خانه هاني بن عروه، كه مرد مقتدر و با نفوذ شيعه در كوفه
بود، نقل مكان كند.
مختار پس از ورود مسلم، آرام ننشست و پس از
بيعت با مسلم، به منطقه خطرنيّه و اطراف كوفه براي جمع آوري افراد و گرفتن
بيعت براي مسلم حركت كرد. اما با دگرگوني اوضاع كوفه و تسليم مردم در
مقابل ابن زياد، دوباره به كوفه بازگشت.
ابن زياد دستور
داد كه دعوت كنندگان امام حسين(عليه السلام) و حاميان مختار با او بيعت
كنند، وگرنه دستگير و اعدام ميشوند. ابن اثير نوشته است: هنگام دستگيري
مسلم و هاني، مختار در كوفه نبود و او براي جذب نيرو به اطراف شهر رفته
بود و وقتي خبر ناگوار دستگيري مسلم را شنيد، با جمعي از افراد و يارانش
به كوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نيروهاي مسلح ابن زياد برخورد كرد و
در پي يك گفت و گوي لفظي شديد، بين آنان و مختار و افرادش، درگيري پيش آمد
و فرمانده آن گروه مسلح كشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛ زيرا مقاومت را
به صلاح نديدند؛ مختار از آنان خواست محل را ترك گويند تا ببينند چه پيش
خواهد آمد.
ابن زياد پس از مسلط شدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هاني، به شدت در جست و جوي مختار بود و براي دستگيري او جايزهاي معيّن كرد.
دستگيري مختار توسط ابن زياد
يكي
از دوستان مختار به نام هاني بن جبّه، نزد عمرو بن حريث، نماينده ابن زياد
رفت و ماجراي مخفي شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت:
به مختار بگويد مواظب خود باشد كه تحت تعقيب است و در خطر ميباشد.
مختار
به حمايت عمرو نزد ابن زياد رفت. وقتي چشم ابن زياد به مختار افتاد، فرياد
زد: "تو هماني كه به ياري پسر عقيل شتافتي؟ "مختار قسم ياد كرد كه من در
شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حريث به سر بردم."
ابن زياد كه عصباني بود، عصاي خود را محكم به صورت مختار كوبيد، به طوري كه از ناحيه يك چشم صدمه ديد. عمرو
برخاست و از مختار دفاع كرد و شهادت داد كه او در ماجرا نبوده و به وي
پناهنده شده است. ابن زياد كمي آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود،
گردنت را ميزدم." و دستور داد مختار را به زندان افكندند. همچنان در زندان بود تا امام حسين(عليه السلام) به شهادت رسيد.
آزادي مختار از زندان
مختار،
زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب،
به مدينه فرستاد و به او گفت: كه ماجرا را به عبدالله بگويد و او از يزيد
برايش تقاضاي عفو كند.
عبدالله، شوهر صفيه - خواهر مختار -
بود. يزيد و ديگر امويها برايش احترام قائل بودند. او نامهاي براي يزيد
فرستاد و براي مختار، كه دامادش بود، تقاضاي بخشش كرد. يزيد هم بلافاصله، نامهاي به ابن زياد نوشت كه به محض رسيدن اين نامه، مختار را از حبس آزاد كند.
مختار،
كه در يك قدمي مرگ بود، با نامه يزيد نجات يافت و ابن زياد او را خواست و
به او گوشزد كرد: اگر نامه اميرالمؤمنين(يزيد)!! نبود، تو را ميكشتم.
حالا برو و در كوفه نمان. مختار به ابن زياد گفت: بسيار خوب، من براي انجام عمره به مكه ميروم و با اين بهانه به نزد ابن زبير آمد.
مختار به ناچار به حجاز رفت؛ زيرا آنجا از سلطه بني اميه آزاد بود و به عبدالله بن زبير، كه خود را حاكم و خليفه ميپنداشت، رفت.
ابن غرق ميگويد: در بين راه عراق به طرف حجاز، مختار را ديدم كه يك چشمش ناقص شده بود. علت را از او پرسيدم. گفت: "چيزي نيست، اين زنازاده (ابن زياد) با عصايش چشم مرا معيوب نمود." و تاكيد كرد(خداوند مرا بكشد، اگر او را نكشم.)
مختار همچنين به ابن غرق گفت: "هرگاه شنيدي كه من قيام كردهام، به مردم
بگو: مختار به خونخواهي شهيد مظلوم و مقتول سرزمين كربلا و فرزند پيامبر
خدا - حسين بن علي(عليهماالسلام) - قيام كرده است. به خدا قسم، همه قاتلان
حسين را از دم شمشير خواهم گذراند."
بازگشت مختار به كوفه
همزمان
با دعوت مختار و تهيه مقدمات قيام، عبدالله بن زبير، سياستمدار كاركشتهاي
به نام عبدالله بن مطيع، را كه سابقه دوستي با مختار داشت، به استانداري
كوفه منصوب نمود. تاريخ ورود استاندار جديد به كوفه، پنج شنبه بيست و پنجم
رمضان سال 65 ه .ق بود.
مختار پس از بريدن از ابن زبير و
تماسهايي كه با اهل بيت پيامبر(عليهمالسلام) گرفت، مكه را به قصد عراق
براي هدفي بزرگ ترك كرد؛ و به كوفه رفت.
بلاذري نوشته است: مختار
با قافلهاش وارد كوفه شد و پيش از ورود به شهر، كنار رودخانه حيره رفت و
غسل كرد، موهاي خود را روغن زد و خود را معطر كرد، لباسي مناسب پوشيد و
عمامهاي بر سر نهاد، شمشير را حمايل كرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در
ابتداي ورود، به مسجد سكون - مركز تجمع مردم در محله كنده - رسيد. مردم از
او استقبال گرمي كردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پيروزي ميداد.
مختار
با رهبران شيعيان و ياران اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) و كساني كه در
حادثه عاشورا دخالت نداشتند - كه آنان را (حسينيّون) ميگفتند - ملاقات
نمود و آنان را به بيعت و قيام دعوت كرد.
مردم كوفه همگي به صورت نيمه مخفيانه با مختار بيعت كردند. اساس اين بيعت و هدف از آن قيام، خونخواهي شهداي كربلا بود. خبر
ورود مختار به كوفه و گرايش عمومي مردم به او به گوش ابن مطيع رسيد و
قاتلان امام حسين(عليه السلام) همچون شمر بن ذي الجوشن و شبث بن ربعي و
زيد بن حارث، كه از معاونان استاندار ابن زبير بودند، خطر مختار را به او
گوشزد نمودند و پيشنهاد دستگيري و حتي قتل مختار را به او دادند.
سرانجام عمال ابن زبير، مختار را دستگير كردند و به زندان انداختند.مختار براي دومين بار به زندان افتاد. گويند زنداني شدن مختار همزمان با قيام توّابين بود.
مجددا مختار از زندان براي شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامهاي نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قيد ضمانت.
مختار
پس از چند ماه زنداني شدن توسط عمال ابن زبير، خلاصي يافت، و با يك حركت
حساب شده مشغول برنامهريزي براي قيام شد و جمعي از سران شيعه و بقاياي
توابين از طرف او مامور شدند تا از مردم بيعت بگيرند.
تصميم سران كوفه
عبدالرحمن بن شريح ميگويد: جمعي از سران شيعه در خانه سعد بن ابي سعر حنفي، كه از چهرههاي برجسته شيعه بود، جلسهاي تشكيل دادند.
عبدالرحمن، كه از بزرگان كوفه بود، در آن جلسه چنين گفت: "مختار
ميخواهد قيام كند. و ما را به همكاري و ياري خويش دعوت نموده و ما هم
بيعت او را پذيرفتهايم، ولي نميدانيم كه واقعا او از طرف ابن حنفيّه
ماموريت دارد يا خودش اين چنين تصميم گرفته است." او پيشنهاد داد
جمعي از سران شيعه به حجاز بروند و با اهل بيت پيامبر و بازماندگان امام
حسين(عليه السلام) به ويژه محمد حنفيّه، ديدار كنند تا قضيّه روشن شود. آن
جمع پيشنهاد را پذيرفتند و به حجاز رفتند و به ملاقات محمد حنفيّه رفتند.
محمد
علت آمدن آنان را جويا شد. عبدالرحمن گفت: مختار ثقفي به كوفه آمده و
مدّعي است كه از طرف شما ماموريت دارد و ما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر
و خونخواهي اهل بيت پيامبر و دفاع از مظلومان دعوت كرده است. ميخواستيم
نظر شما را بدانيم. اگر چنين باشد، با همه وجود، از او حمايت خواهيم كرد و
اگر چنين نباشد، او را ترك خواهيم نمود.
محمد، فرزند اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس از حمد و ثناي الهي گفت: گفتيد
كسي شما را براي خونخواهي ما دعوت كرده است. به خدا سوگند، دوست دارم خدا
به وسيله هر يك از بندگان خود كه بخواهد انتقام خون ما را از دشمنانمان
بگيرد. اين نظر من است.
علاّمه مجلسي(ره) به نقل از فقيه بزرگوار علامه ابن نما مينويسد: محمد
حنفيّه به سران شيعه گفت: "درباره خونخواهي ما، برخيزيد همه به نزد امام
من و امام شما، علي بن الحسين (عليهماالسلام) برويم. آنان همراه محمد
حنفيّه خدمت امام سجاد(عليه السلام) شرفياب شدند و محمد ماجرا را بيان
كرد. امام در پاسخ آنان فرمود:
عموجان،
اگر كسي به حمايت ما اهل بيت برخيزد، بر مردم واجب است او را ياري دهند.
من تو را در اين امر (قيام به خونخواهي) نماينده خود قرار دادم؛ هر طور كه
صلاح ديدي، اقدام كن .
پاسخ صريح و
قاطع امام، تكليف را روشن كرد و سران شيعه شاد شدند و با خود گفتند: امام
و محمد حنفيّه به ما اجازه قيام دادند. آنان به كوفه بازگشتند و به مختار
بشارت دادند و او را از ماجرا آگاه ساختند و مختار با شادي گفت: " الله
اكبر، مرا ابواسحاق گويند. برخيزيد و دست به كار شويد و شيعيان را آماده
قيام كنيد."
شعار ياران مختار، شهر كوفه را گرفت: "يا منصورُ اَمِت؛ اي پيروز، بميران" و با شعار "يا لثارات الحسين" چهره كوفه منقلب گرديد.
شعار
"يا منصور امت" شعار ياران پيامبر(صلي الله عليه و آله) در جنگ بدر بود.و
در قيام زيد بن علي بن الحسين(عليهماالسلام) نيز همين شعار داده شد.
شهر
كوفه چهره يك شهر جنگي به خود گرفت و اين بار در تب خونخواهي امام
حسين(عليه السلام) ميسوخت و فرياد "يا لثارات الحسين" در شهر جوش و خروش
افكند.
بيشتر ساكنان عراق را ايرانيان تشكيل ميدادند و جمعيّتي عظيم بودند كه به آنان "جند الحمراء" يا "لشكر سرخ" ميگفتند؛ زيرا
نسبت به اعراب سيه چهره، گونههايي سرخ و سفيد داشتند و يا لباس سرخ
ميپوشيدند. عمده لشكر مختار را نيز ايرانيان يا "جند الحمراء" تشكيل
ميدادند. اينان به دليل عدالت گستري حكومت حضرت علي(عليه السلام) از
طرفداران سرسخت خاندان پيامبر و فرزندان حضرت علي(عليه السلام) به شمار
ميآمدند.
نيروهايي كه با مختار بيعت كرده بودند، فوج فوج وارد
كوفه ميشدند: ابوعثمان شهدي، از سران قبايل اطراف كوفه، با شعار گيا
لثارات الحسين" وارد شهر شد، نيروهاي مثنّي بن مخربه نيز پس از درگيري با
نيروهاي ابن زبير در بصره و شكستن محاصره شهر، به كوفه آمدند.
بيشتر
ساكنان عراق را ايرانيان تشكيل ميدادند و جمعيّتي عظيم بودند كه به آنان
"جند الحمراء" يا "لشكر سرخ" ميگفتند؛ زيرا نسبت به اعراب سيه چهره،
گونههايي سرخ و سفيد داشتند و يا لباس سرخ ميپوشيدند. عمده لشكر مختار
را نيز ايرانيان يا "جند الحمراء" تشكيل ميدادند. (43) اينان به دليل
عدالت گستري حكومت حضرت علي(عليه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پيامبر
و فرزندان حضرت علي(عليه السلام) به شمار ميآمدند.
قصر ابن زياد
به تصرف مختار در آمد، آنها شب را آنجا ماندند و صبح روز بعد بزرگان و
سران قبايل و مردم در مسجد و مقابل قصر تجمع كردند. مختار خود را براي
اداي نماز و سخنراني در مسجد و اعلام رسمي پيروزي انقلاب، مهيّا كرد.
ظاهرا آن روز، جمعه بوده است. مختار شخصا نماز را اقامه نمود و در يك خطبه
پرمحتوا و انقلابي، اهداف اصلي قيام را تشريح كرد.
فرازي از كلام مختار:
«اي
مردم كوفه، من از جانب اهل بيت پيامبر ماموريت يافتهام تا به خونخواهي
امام مظلوم، حسين بن علي(عليهماالسلام) و شهداي كربلا قيام كنم و انتقام
آن عزيزان را بگيرم و تا آخرين نفس، با شدت هر چه بيشتر، اين هدف مقدس را
تعقيب خواهم كرد.»
مختار سپس در خطبه دوم نماز، با تاكيد و قسم ياد
كردن، تصميم خود را در ريشهكن نمودن عمّال ظلم و ستم و قاتلان امام
حسين(عليه السلام) اعلام داشت .
در نهايت مختار حكومت خود را تاسيس
نمود و قاتلان شهداي كربلا را به سزاي عمل خود رساند. كه در مقالهاي خاص
به نحوه كشته شدن قاتلان امام حسين (عليه السلام) ميپردازيم.
سخني در باب انتقام مختار از دشمنان
مختار
تصميم گرفت با تمام قوا، همه مسبّبان حادثه عاشورا را مجازات كند و آنان
را به سزاي اعمال ننگين خود برساند. اين هدف اصلي مختار بود و در اين كار،
تا حدي موفق گرديد. او به نيروهايش دستور داد در هر مكان و هر زمان،
عاملان حادثه كربلا را يافتند؛ به جزاي اعمالشان برسانند و به هيچ وجه، به
آنان رحم نكنند. اين دستور اجرا شد و جمع كثيري از عاملان حادثه كربلا به
دست عدالت و انتقام سپرده شدند و به جزاي اعمال زشت خود رسيدند.
بر
خلاف شايعات امويان و بعضي گزافهگوييها، در نهضت مختار، فقط قاتلان امام
حسين (عليهالسلام) و عاملان حادثه كربلا كيفر ديدند و در تاريخ حتي يك
مورد تعرض به زنان، كودكان و افراد بي گناه از سوي او مشاهده نشده است،
بلكه آنچه از تاريخ به دست ميآيد اين است كه مختار و نيروهايش اصول
انساني و ارزشهاي الهي را رعايت ميكردند.
دينوري، مورخ مشهور، نقل ميكند كه پس
از كشته شدن ابن زياد در جنگ خازر، همسر او به اسارت سپاه مختار درآمد.
اين زن اسير نزد ابراهيم (فرمانده لشكر مختار) آمد و گفت: اموال او را به
غارت بردهاند، ابراهيم گفت: چه مقدار از اموال تو غارت شده است؟ گفت:
پنجاه هزار درهم. دستور داد يكصدهزار درهم به او دادند و و او را همراه صد
سوار به بصره نزد پدرش رساندند.
البته نميتوان گفت تمام
آنچه مختار و نيروهايش انجام دادند دقيقاً منطبق با موازين شرع و اعتقادات
شيعه بوده است، اما آنچه مختار نسبت به عاملان فاجعه كربلا انجام داد،
واكنش قهري دستگاه آفرينش با ستمگران، اجابت نفرين دلهاي سوخته خاندان
ستمديده پيامبر(صلي الله عليه و آله) و جوشش طبيعي احساسات در جامعه
مسلمانان بود.
توفيق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار
ميگويد: تنها برخورد قاطع و خونباري كه در تاريخ از ملامت مصون مانده و
عذر آن پذيرفته شده همين كار عادلانه مختار است.
استاد سيدجعفر شهيدي(ره) نيز در اين باره ميگويد:
«...
از نو قتلگاه، بلكه قتلگاههاي ديگري به راه افتاده، اما اين بار
قربانيان، آن پاكان و عزيزان خدا نبودند، دژخيمهايي بودند كه دستهايشان
تا مرفق، در خون آزادگان رنگين شده بود.
امروز وقتي ما داستان
كشتار مختار، پسر ابي عبيده ثقفي را ميخوانيم، اگر سري به كتابهاي حقوقي
زده باشيم، ممكن است چنان انتقامي را تا حدي خشن بدانيم و بگوييم: چرا
چنان كردند؟ يكي را چون گوسفند سر بريدند و يكي را شكم پاره كردند و ديگري
كه تيري به فرزندي از فرزندان حسين(عليه السلام) افكنده و آن جوان كه دست
را سپر ساخته و تير، دست و پيشاني او را شكافته بود، همان كيفر دادند،
ديگري را در ديگ روغن جوشان افكندند و دست و پاي آن يكي را به زمين دوختند
و اسبان را روي آن گذراندند، چنانكه نوشتهاند، تنها يكجا دويست و چهل و
هشت تن را، كه در قتل حسين و ياران او شريك بودند، طعم اينگونه كيفرها
چشاندند؛ ما اين داستانها را ميخوانيم و در آن نوعي قساوت ميبينيم، اما
بايد دانست كه قضاوت مردم سيزده قرن بعد درباره كردار پيشينيان درست نيست.
شمر،
عبيدالله بن زياد، عمر سعد، حفص پسر او خولي، سنان و دهها تن از سران لشكر
كوفه كيفرها ديدند، اما تاريخ به همين جا بسنده نكرد و اين آخرين انقلاب و
آخرين انتقام نبود.»
اين، تازه عذاب دنيوي آن نابكاران از
خدا بي خبر بود و عذاب اخروي، كه جلوهاي كامل از قهر الهي را به نمايش
ميگذارد، بسيار افزونتر و كوبندهتر از اينها است .
سياه، سفيد؛ خاكستري
مختار
ثفقي چهره موثري در تاريخ اسلام و بهخصوص تاريخ تشيع است. او شخصيتي
پيچيده دارد و در طول دوران زندگي بهخصوص حيات سياسي خود موضعگيريهاي
متفاوتي از خود نشان داده است. اساساًٌ صحبت كردن در مورد مختار كار
سادهاي نيست و پرسشهاي فراواني در مورد او وجود دارد.
منابع
تاريخي نظر واحدي در مورد او ندارند و نوع ارزيابي مورخان در مورد مختار
به گرايشهاي مذهبي و اعتقادي آنان بستگي تام و تمام دارد.
برخي از جريانهاي افراطي عرصه تاريخنگاري كه نگاه ويژه و همراه با حسن
ظن نسبت به دودمان بنياميه داشته و دارند با بدبيني در مورد مجموعه
اقدامات شيعيان بهخصوص مختار قضاوت ميكنند و حتي گاه پا را فراتر نهاده،
نسبتهايي مبني بر ادعاي نبوت و مهدويت نيز براي شخص مختار قائل هستند.
اما
در سوي ديگر، روايتگران شيعي تاريخ نيز با عنايت به اينکه حركت مختار و
يارانش براي مجازات قاتلان و مسببان حادثه خونين كربلا مرهمي بر زخمهاي
شيعه بوده نگاهي حسي و عاطفي نسبت به قيام مختار و شخصيت وي دارند. اين
قضاوتهاي كاملا متضاد البته به سايهروشنهاي زندگي مختار برميگردد و به
همين خاطر است كه داوري در مورد او را مشكل كرده است.
البته بايد در نظر داشت كه در ميان روايتهايي كه در مورد مختار و قيام او در منابع اماميه هم ذكر شده، موارد متضاد و متفاوتي وجود دارد. در برخي از منابع، مداركي وجود دارد كه حاوي تأييدات حضرات معصومين از مختار است.
طبق
روايتي، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از يـاران امـيـرالمـؤمـنين ميگويد: لقب
كيس (زيرك) را اميرالمؤمنين به مختار دادنـد. (بحارالانوار، ج 45، ص 344؛
رجال كشي، ص 127)
مطابق روايتي ديگر، امام محمد باقر (ع)،
شيعيان را از ناسزاگويي به مختار منع كردند. (اختيار معرفه الرجال، ص
125.) خبر ديگر حاكي از ملاقات پرمهر و محبت امام با پسر مختار است.
(تنقيح المقال 3/203؛ بحار 45/351)
در
روايتي ديگر آمده است كه منهال بن عمر كوفي از ياران امام سجاد (ع) زماني
كه در مدينه به ديدار ايشان رفت، آن حضرت سراغ كار مختار را گرفت و منهال
ايشان را از اقدامات مختار در مجازات قاتلان امام حسين (ع) آگاه ساخت و آن
حضرت سراغ حرمله كاهله اسدي را گرفت و چون پاسخ شنيد كه او هنوز زنده است
فرمودند خدايا به او تيزي آهن و آتش بچشان. كمي بعد اين دعا در مورد حرمله
توسط مختار به حقيقت پيوست.
مطابق گزارشي ديگر
زماني كه مختار سر ابنزياد را براي امام سجاد فرستاد ايشان مشغول غذا
خوردن بودند و بعد از مشاهده سر بريده ابنزياد سر بر سجده نهادند و
فرمودند خدا به مختار جزاي خير بدهد كه خونخواهي ما را كرد.
(منتهيالامال، شيخ عباس قمي، انتشارات هجرت، جلد اول، ص 680)
در كنار اين تأييدات، رواياتي حاكي از مذمت اقدامات مختار نيز از سوي ائمه اطهار وجود دارد. از
برخي از اين روايات چنين بر ميآيد كه مختار در اقدامات خود انگيزههاي
مادي و سياسي داشته و اين موجبات دوزخي شدن او را فراهم ميآورد؛
بهگونهاي كه حتي امام حسين (ع) نيز شفاعت او را در روز قيامت قبول
نخواهد كرد. (بحار 45/339)
در روايتى ديگر، انگيزه مختار از قيام، رسيدن به سلطنت و قدرت معرفى شده است
و در آن روايت اين نكته نيز آمده است كه اگر در قلب جبرئيل و ميكائيل نيز
ذرهاى محبت دنيا باشد ، خدا آنها را در آتش مىافكند. (تنقيح المقال
3/205) همچنين از امام سجاد (ع) نقل كردهاند كه آن حضرت بارها، مختار را
نفرين كرده و مىگفت: مختار به ما نسبت دروغ داده است و چنين گمان كرده
است كه به او در مورد امامت سفارش شده است.(طبقات ابن سعد 5/158 ؛ تذكره
الخواص 294؛ تنقيح المقال 3/205).
چنين
تناقضاتي سبب شده كه جريان اماميه نظر واحدي در مورد مختار نداشته باشند و
به طور كلي پيرامون مختار و اقدامات او بهخصوص نقش او در شكلگيري فرقه
كيسانيه (همان جرياني كه بر امامت و مهدويت محمدبن حنفيفه تأكيد ميكرد)
دو نظر عمده وجود داشته باشد. برخي برآنند كه وي شيعهاي ناب و معتقد به
امامت حضرت سجاد بود كه با هدف انتقام از مسببان حادثه كربلا اقدامات خود
را پي گرفت.
اين
گروه از مورخان، معتقدند رواياتى كه در بردارنده مذمت مختار است، برخى از
روى تقيه صادر شده و برخى دلايل سياسى ـ اجتماعى داشته است.علامه مجلسي در
جلد 45 بحار و مرحوم مامقاني در كتاب رجال خود معتقد به اين نظريه هستند و
بيانات مفصلي در توجيه و رد احاديث مذمت دارند.
برخي ديگر
اما ضمن قدرداني از او بابت التيامي كه به آلام شيعه با مجازات قاتلان
امام حسين (ع) بخشيده، ادعاهاي سياسي و اعتقادي او مبني بر امامت محمد بن
حنفيه را نقطه تاريكي در زندگي او ميدانند.
در منابع اهل سنت
البته روايت يكدستتري در مورد مختار وجود دارد و حتي ادعاهايي مبني بر
مهدويت و نبوت را نيز به او نسبت ميدهند. (تاريخ ابن خلدون، جلد 1، ص 356
همچنين آفرينش و تاريخ، مقدسي، ج 1، ص 198)