من حدود یک سال است که نامزد
کردم . روزای اول به خوبی اوقاتمون رو میگذروندیم ولی حدود دو سه ماهی است
که خیلی حساس شدم واضح تر بگویم حسود شده ام
سوال:
من
حدود یک سال است که نامزد کردم . روزای اول به خوبی اوقاتمون رو
میگذروندیم ولی حدود دو سه ماهی است که خیلی حساس شدم واضح تر بگویم
حسود شده ام تحمل ندارم ببینم نامزدم با کسی صمیمی شده در صورتی که من
اصلا دختر حسودی نبودم(مخصوصا دخترای فامیل حتی خواهر ومادرش) دلم میخواد
فقط با من باشد.میترسم این حسادتم زندگیمو نابود کنه خود من هم از این همه
حساسیت خسته شدم ولی نمی تونم جلوی حسادتم رو بگیرم.
پاسخ:
سلام به شما همراه عزیز
احساس می کنم ترس از دست دادن همسرت،نگرانی و ناراحتی آزار دهنده ای را برایت ایجاد کرده است
و این نگرانی درونی ،نسبت به شرایط بیرونی حساست کرده است و باعث شده است به طور دائم نگران
روابط همسرت باشی تا مبادا این روابط او را از تو دور کند.
می
توان فهمید شرایط سخت و نگرانی آزاد دهنده ای است. همراه من نوشته بودی
اوایل چنین نگرانی ای نداشتی و به تازگی این مسئله پیش آمده است. برایم این سوال مطرح است که آیا اتفاق خاصی در این مدت پیش آمده که زمینه سازشروع این نگرانی بوده است؟
من فکر می کنم این احساسی که اسمش راحسادت گذاشتی در واقع نمادی از احساسات دیگر درشما است شاید احساس می کنی شایستگی کمتری از دیگران داری و یا شایستگی ات برای داشتن همسرت کم
است شاید احساس می کنی هر چیز خوبی موقتی است و هر لحظه ممکن است از
تو گرفته شود و یا این احساس که توانایی کافی برای نگه داشتن موقعیت های
خوب را نداری
همراه
من ممکن است از دست دادن یک موقعیت یا ارتباط خوب و یا بطور کلی یک موضوع
دوستداشتنی در گذشته این نگرانی ها را در شما ایجاد کرده است و با کوچکترین نشانه ای از بیرون، فعال می شود
بعنوان
مثال ممکن است در یک میهمانی دیده باشی همسرت بیشتر از تو با خواهرش صحبت
می کند، این نشانه کافی است که این افکار در ذهنت فعال شود که " حتما
خواهرش دوست داشتنی تر از من است " " جذابیت من برای همسرم کم است " "
من توانایی کافی برای نگه داشتن همسرم را ندارم " و… و این افکار باعث
می شود احساس بدی به روابط دیگر همسرت داشته باشی چرا که افکار منفی را
در ذهنت فعال می کند.
همراه
من، در این مثال همسرت کاری غیر عادی انجام نداده و ارتباط او با
خواهرش منافاتی با دوست داشتن شما و جذابیت تو ندارد ولی اعتماد کمی که
شما به خودت داری باعث فعال شدن چنین افکاری می شود و باعث می شود که در
این شرایط دیگر نتوانی به نشانه های مثبت فکر کنی بعنوان مثال به توجهی
که همسرت به تو دارد یا به ارتباط خوبش با تو شاید این افکاربه تصاویر
ذهنی ای که از دوران کودکی برایت ایجاد شده است بر می گردد، تصاویری نظیر
اینکه "شایستگی کافی نداری و یا دیگران چندان قابل اعتماد نیستند و ممکن
است رهایم کنند (که البته همین بی اعتمادی به دیگران نیز گاه ناشی از بی
اعتمادی به خود است)"و.. و پیوند این تصاویر با یکدیگر باعث نگرانی تو در
چنین شرایطی می شود.
شاید این افکار باعث تغییراتی در روابطت شود که در نهایت همین افکار را تقویت کند. بعنوان مثال
نگرانی
های تو باعث می شود همسرت را بیشتر کنترل کنی و یا سعی کنی مانع
روابطش به دیگران بشوی و این موضوع منجر به ناراحتی در ایشان شود و
ناراحتی او در نهایت این تصور را در شما ایجاد کند که "پس درست بود او مرا
کمتر دوست دارد " در حالیکه ناراحتی او به دلیل از دست دادن خودمختاری اش
است که داشتن آن نیز لازم و منطقی است.
همراه
عزیز ناراحتی های شما تحت تاثیر افکار و تصاویر ذهنی خودت است که از
اعتماد کم به خودت ناشی می شود و بنابراین ربطی به دیگران ندارد،
بنابراین آنچه می تواند به شما کمک کند توجه بیشتر به نشانه های مثبت و
شایستگی های خودت و مقایسه نکردن خود با دیگران است.
همراه
من سعی کن بیشتربه نشانه های مثبت وحاکی ازتوجه همسرت توجه کنی واگر زمانی
مشاهده کردی این نشانه ها کمرنگ شده است که در زندگی مشترک طبیعی است (
بعنوان مثال ممکن است زمانی خسته باشد و کمتر توجه کند) سعی کن با افکار
و قضاوت های منفی که در آن شرایط در ذهنت فعال می شود مبارزه کنی
بعنوان
مثال ممکن است در چنین شرایطی این فکر در ذهنت ایجاد شود که " او مرا
زیاد دوست ندارد یا برایش جذاب نیستم که اینگونه برخورد می کند " در
حالیکه در این شرایط بهتر است سعی کنی بیشتر خودت را جای همسرت بگذاری و
با او همدلی کنی و جنبه های دیگر را نیز در نظر بگیری همدلی بیشتر با
همسرو ربط ندادن منفی به خودت مطمئنا احساس بهتری در شما خواهد داد.
باز هم برایم از خودت بنویس
امیدوارم همواره شاد و موفق باشی