مرکز همه احساس ها و انجام
تمام اعمال انسان مغر انسان است و احساس عشق و میل جنسی هم از این قائده
مستثنی نیستند همه احساس های که ما نسبت به محیط و افراد داریم کاملا
طبیعی هستند
مرکز
همه احساس ها و انجام تمام اعمال انسان مغر انسان است و احساس عشق و میل
جنسی هم از این قائده مستثنی نیستند همه احساس های که ما نسبت به محیط و
افراد داریم کاملا طبیعی هستند مثل ترس ، غم ،خشم ، ترحم ، رضایت
،لذت ،ارامش،مهر و ….قصد ندارم که احساس ها را به دو دسته مثبت و منفی
تقسیم کنم چون همه احساس ها را مفید می دانم.
احساس
خشم را در نظر بگیرید این احساس زمانی بروز می کند که ما خودمان را در
برابر یک امر غیر طبیعی یا غیر انسانی و یا مخالف رای و نظر مان ببینیم
اگر شخصی به این احساس شدت بدهد و بدون انعطاف با مسائل برخورد کند علاوه
بر صدماتی که به دیگران می زند خودش نیز از اجتماع طرد می شود و قادر به
برقراری ارتباط با دیگران نیست شخصی را در نظر بگیرید که در برابر یک رای
ناعادلانه دادگاه به خشم می اید می تواند خشمش را با پرتاب وسایل ،شکستن
شیشه و یا حتی انفجار ساختمان دادگستری بروز دهد و یا می تواند به رای
دادگاه اعتراض کند و چنانچه امیدی به رسیدگی موثر ندارد می تواند با نامه
سرگشاده و بیدار کردن اذهان عمومی و دخالت دادن افرادی که به نوعی می
توانند موثر باشند خشم خود را ابراز کند می توان نتیجه گرفت که احساس خشم
کاملا مفید است و این مغز انسان است که زمان احساس خشم و چگونگی بروز آن
را و در نتیجه تاثیر مثبت ان را در امورات مختلف زندگی رقم می زند .
بدون شک بروز هرگونه احساس از مرکز فرماندهی مغز طراحی می شود و مغز نیز در احاطه و سیطره اراده انسان است
شاید
مقایسه احساس عشق و میل جنسی با احساس ترس و یا خشم کار درستی نباشد اما
یک شخص گرسنه را هم در نظر بگیرید که یک غذای با ظاهر و عطر و بوی تحریک
کننده را درمقابل دارد ولی این غذا حرام است مثلا با گوشت خوک تهیه شده
است اگر حرام بودن گوشت خوک برای مغز پررنگ و واضح ترسیم شده باشد حتی
اگر گرسنگی به اوج برسد باز هم امکان ندارد مغز بتواند خارج از محدوده
عمل کرده و فرمان خوردن را صادر کند اما اگر همین غذا سالم باشد و فقط
منبع درامد ان حرام باشد هر چه که احساس گرسنگی شدید تر می شود و میل به
غذا افزایش پیدا می کند مغز چون چارچوب محکمی در این رابطه ندارد به
تقاضای بدن پاسخ داده و فرمان خوردن را صادر می کند
خوب پس تنها احساس نیاز نیست که تعیین کننده است بلکه این محدوده اختیار مغز است که تصمیم گیری و صدور فرمان را تعیین می کند
. چیزی که باعث می شود هر انسانی دارای یک شخصیت منحصر به فردی باشد میزان
تسلط او بر عملکرد مغز است هر چقدر که خط و مش مر بوط به ارزش ها و ضد
ارزش ها پررنگ و واضح باشد عملکرد مغز نیز بهتر تحت کنترل در می اید و
محکم بودن این خط و مش ها نیز بستگی به باور محکم و یقین کامل دارد تنها
با تکیه بر اینکه دزدی بد است نمی توان مانع اختلاس و خیانت به اموال
عمومی شد .