در زندگی واقعی لازم است گاهی
اوقات نیازهای همسرمان را به نیازهای خودمان ترجیح دهیم. اما چنین رویه ای
نمی تواند چندان ادامه پیدا کند. باید تا حدی تعادل نیز وجود داشته باشد
تا زندگی با دردسر کمتری ادامه پیدا کند.
هر
چه قدر هم که در زمان تجرد فکر کنیم که در مورد ازدواج چندان فکر نمی کنیم
یا تصور کنیم این موضوع الان برای ما اهمیت زیادی ندارد، اما واقعیت چیز
دیگری است. برای بسیاری از ما از همان سال های اول که مفهوم خانواده را
متوجه می شویم و معنی دوست داشتن را می فهمیم، تصوراتی در مورد ازدواج و
زندگی مشترک نیز شروع به شکل گیری می کند. کتاب های داستان و رمان و فیلم
ها برای ما الگویی از روابط عاشقانه را ترسیم می کنند که هر کسی آرزوی
رسیدن به آنها را دارد. در این بین کم کم نتیجه گیری می کنیم که چه
کارهایی باید بکنیم تا زندگی خوب و عاشقانه ای داشته باشیم.
اما
همان طور که تصورات درست و منطقی شکل می گیرد در کنار آن هم تصوراتی
اشتباه، غیرمنطقی و بیش از اندازه رویایی ایجاد می شود. این رویاها و
تصورات غیرمنطقی بیشتر اوقات بدون آنکه متوجه شویم در زندگی ما تاثیرات
منفی گذاشته و اگر به موقع در صدد کنار گذاشتن آنها نباشیم، آرامش ما به
خطر خواهد افتاد. با تعدادی از این تصورات آشنا خواهیم شد:
من همیشه عاشق همسرم خواهم ماند!
این
جمله یکی از آرزوهای مورد علاقه ی افراد مجرد است. اما مساله اینجاست که
علی رغم آنکه این جمله سخت خواستنی است اما رسیدن به آن محال و غیر ممکن
است.
واقعیت
این است که روابط ما با همسرمان به عنوان نزدیک ترین فرد، هیچ وقت نمی
تواند چنین ثباتی را داشته باشد. معمولاً بالا و پائین های متعدد و
متناوبی در رابطه ی ما اتفاق می افتد که البته احساسات ما را نیز تحت
الشعاع قرار می دهد. ممکن است گاهی اوقات عصبانی شویم، دلگیر شویم و احساس
کنیم که نمی توانیم همسرمان را دوست داشته باشیم و اصلاً احساسی مشابه
تنفر در ما ایجاد شود.
زمانی
که ایده آل فکر می کنیم و می خواهیم در هر شرایطی عاشق همسرمان باشیم، در
زمان بروز مشکل در رابطه با همسر لحظات سختی را پیش رو خواهیم داشت. تناقض
بین آنچه آرزو داریم و آنچه احساس می کنیم، فشار روانی زیادی را به ما
متحمل می کند و البته این فشار زیاد معمولاً توانایی تصمیم گیری درست در
زمان های حساس را از ما می گیرد.
البته
اگر در زمان انتخاب درست عمل کرده و قدم های بعدی مان هم درست باشد، احساس
دوست داشتن همسر، احساسی غالب است و زمان هایی که احساس می کنیم همسرمان
را چندان دوست نداریم، در اقلیت خواهند بود.
برای داشتن رابطه ی با ثبات و خوب، دوست داشتن کافی نیست، بلکه باید خیلی چیزهای دیگر را نیز یاد گرفت. مهارت هایی برای خوب شنیدن، برای داشتن رابطه ای موثر و حتی برای بخشیدن
ما چون عاشق هم هستیم، زندگی مان هم خوب خواهد بود
شاید
شما هم چنین جمله ای را شنیده باشید، زمانی که از افرادی که روابط خوبی با
همسرشان دارند، می پرسند چگونه رابطه ی خوبی دارند، می گویند «این کار
سختی نیست، ما همدیگر را خیلی دوست داریم، پس رابطه ی خوبی هم با همدیگر
داریم.»
این
گفته تا حدی درست و البته تا حدی نیز نادرست است، زمانی که همدیگر را دوست
داریم، البته فداکاری هایی نیز در زندگی مشترک انجام می دهیم اما همان طور
که تجربه ی همه ی ما نشان داده، ما با صمیمی ترین دوستان خود نیز مشکل
پیدا می کنیم، دلگیر می شویم و حتی ممکن است جر و بحث و دعوا کنیم.
واقعیت
این است که اگر به صرف دوست داشتن و علاقه داشتن به یکدیگر وارد زندگی
مشترک شویم و تصور کنیم که این موضوع تمام مسائل را حل خواهد کرد، در
دردسر بدی افتاده ایم. چرا که کم کم زمانی که دلخوری و
ناراحتی پیش می آید، این تصور در ما ایجاد می شود که پس اگر الان ما از
دست هم دلخور هستیم، این بدان معناست که همدیگر را به قدر کافی دوست
نداریم!
واقعیت
این است که برای داشتن رابطه ی با ثبات و خوب، دوست داشتن کافی نیست، بلکه
باید خیلی چیزهای دیگر را نیز یاد گرفت. مهارت هایی برای خوب شنیدن، برای
داشتن رابطه ای موثر و حتی برای بخشیدن.
در
زندگی واقعی لازم است گاهی اوقات نیازهای همسرمان را به نیازهای خودمان
ترجیح دهیم. اما چنین رویه ای نمی-تواند چندان ادامه پیدا کند. باید تا
حدی تعادل نیز وجود داشته باشد تا زندگی با دردسر کمتری ادامه پیدا کند.
من همسر خوبی هستم، پس فداکاری می کنم!
این
نکته از مواردی بود که در روزگار قدیم معمولاً دخترها آن را یاد گرفته و
در زندگی مشترک خود سعی می کردند به آن عمل کنند. اگر در قدیم این روش
کارایی داشت و خانم می توانست با فداکاری فراوان زندگی خوبی برای خودو
همسرش درست کند، اما امروزه دیگر کمتر چنین برخوردی می تواند موثر باشد.
شاید
شما هم شنیده باشید که آمار افسردگی در خانم های میانسال بالاست، اما آیا
به دلیل چنین موضوعی هم فکر کرده اید؟ البته عوامل متعدد و مختلفی در بین
است. اما بعضی روانشناسان یکی از دلایل چنین مساله ای را ندیده گرفتن خود
و نیازهای خود در طی سال ها توسط خانم ها می دانند.
البته
تنها عکس العمل به نادیده گرفتن خود، افسردگی نیست. عصبانیت مداوم، خستگی
بی دلیل و رفتارهای هیجانی ناگهانی و غیر قابل کنترل از موارد دیگری است
که افراد از خود بروز می دهند. البته تصور نکنید که فداکاری های بی دلیل و
حذف خود فقط مختص خانم هاست، بعضی آقایان نیز دست به این کار زده و البته
بعد از مدتی عوارض آن را متحمل می شوند.
در
زندگی واقعی لازم است گاهی اوقات نیازهای همسرمان را به نیازهای خودمان
ترجیح دهیم. اما چنین رویه ای نمی-تواند چندان ادامه پیدا کند. باید تا
حدی تعادل نیز وجود داشته باشد تا زندگی با دردسر کمتری ادامه پیدا کند.
البته
از آن طرف نیز فراموش نکنید که تعادل کامل نیز محال است. شاید مثال مناسب
برای توصیف این موضوع، الاکلنگ است. گاهی شما بالا و همسرتان پائین است و
گاهی برعکس این همسرتان است که بالاست و شما باید پائین باشید.
از
طرفی این امکان پذیر نیست که همیشه یک نفر بالا و دیگری پائین باشد. برای
ادامه یک زندگی لذت بخش این بالا و پائین رفتن باید به صورتی متناوب
ادامه داشته باشد.