تهيّه وتنظيم الكترونيكي
درمؤسّسه فرهنگي هُدي رايانه
توسّط حجّة الاسلام حاج سيّدمحمدباقري پور
تلفن : 7682077(0511)
همراه : 09155819230
پست الكترونيكي : hodarayaneh@gmail.com
مقدمه
بنام ايزدداناوتوانا
دين مقدس اسلام فقط دين گريه نيست بلكه بجاي خودوبموقع خود
شادي وسرورهم دارد چنانكه امام صادق عليه السّلام فرمود: شيعتنا خلقوا من فاضل
طيتنا وعجنوابماء ولايتنا يحزنون لحزننا ويفرحون لفرحنا . شيعيان درايام شادماني
آل محمد شادودرايام عزاي آل محمد غمناك ومحزون ميشوند . ايام وفات وشهادت هريك
ازچهارده معصوم عليهم السّلام ايام حزن وغم واندوه آل محمد است وايام ولادت هريك
ازچهارده معصوم عليهم السّلام واعياد ملي ومذهبي ايام شادي است ودرچنين ايامي هم
بايدشادبودوشادماني كرد وهم دوستان را شادنمود وادخال سروردرقلب مؤمنين نمود كه
امام صادق عليه السّلام فرمود: من ادخل السّرورعلي مؤمن فقدادخله علي رسول الله
ومن ادخله علي رسول الله فقدوصل ذالك الي الله وكذالك من ادخل عليه كربًا. ورسول
خداصلّي الله عليه وآله فرمود : من سرّمؤمنًا فقدسرّني ومن سرّني فقدسرّالله . كسي
كه مؤمني رامسروركند مثل اينست كه رسول خدارا مسروركرده است وكسي كه رسول
خدارامسروركند مثل اينست كه خدارامسروركرده است . وادخال سروردرقلب مؤمن راههاي
مختلف دارد مانند كمك كردن،قرض دادن،بارسنگين اورابرداشتن،شغل و كار در اختيار او
گذاشتن،اورابه حرفه وصنعتي واداشتن،اورابرسركاري گماشتن و...يكي هم اينست كه با
شوخي ومطايبه وگفتن مطالب وحكايات فكاهي ولطائف اورا بخنداني. البته ازلهوولعب
ولغو كه درقرآن كريم نهي شده است خودداري شود وازجوكها و فكاهيات ولطائف و قصه
هائي هم كه موجب هتك حرمت مؤمنين شود ويا توهين به علما ومراجع باشد وياتوهين به
اسلام واحكام اسلامي باشد خودداري شود كه مشمول اين آيه شريفه والشّعراء يتّبعم
الغاوون واين روايات نشوند : عن امام الصّادق عليه السّلام : في قوله تعالي
والشّعراء يتّبعهم الغاوون : هم القصّاص . وايضًا : ذكرالقصّاصون عندالصّادق عليه
السّلام فقال : لعنهم الله انّهم يشنعون علينا . ايضًا : عن الصّادق عليه السّلام
: انّ اميرالمؤمنين عليه السّلام راي قاصًّا في المسجد فضربه وطرده . لعنت
خداوندبرقصّاصين (قصّه گوها) وقصّه گوهاراازمسجدبيرون كنيد چون مسجدجاي قصّه گوها
وقصّه گفتنها نيست . اينك اين خادم اهل البيت وجامعه اسلامي مطالبي رادراين رابطه
جمع آوري نموده وتحت عنوان كتاب الكترونيكي جوك ولطيفه دراختياردوستان قرار ميدهد
تامشمول اين جمله باشدچه توفیقی از این بهتر که خلقی را
بخندانی. باشد كه جامعه اسلامي وانقلابي
ماهميشه شادوسرحال وبانشاط باشند . انشاءالله.
مؤسّسه فرهنگي هُدي رايانه
حجّة الاسلام حاج
سيدمحمدباقري پور
همراه 09155819230
پست الكترونيكي : hodarayaneh@gmail.com
فكاهيات جوك لطيفه خانوادگي
زن : عزيزم ! تو به برابري زنها با مردها در
دنياي مدرن امروزي اعتقاد داري ؟ مرد : البته ! زن : اين را هم قبول داري كه
امروزه جنس برتر كسي است كه منطق قوي تري داشته باشد ؟ مرد : البته ! زن : مطمئناً
اين را هم خوب مي داني كه اهداف بزرگ ابزار بزرگ مي خواهد و هر موجود داراي تفكري
موظف به دفاع از باورهاي خود با هر ابزاري است. مرد : البته ! زن : پس لطفاً آن
روزنامه را كنار بگذار و ابزار آلات دفاع از باورهايت را از كنار ظرفشويي بردار و
از اعتقاداتت دفاع كن ، اين ظرفها مدتهاست كه در انتظار انسان منطقي و با تفكري
مثل تو هستند !
0000000000
مرد : عزيزم هيچ مي دانستي تو يكي از
زيباترين زنهايي بودي كه من در طول عمرم با آنها برخورد داشتم . زن : واقعاً ؟ مرد
: البته ! اين را هم مي دانستي كه من كمتر از چند ثانيه تصميم به ازدواج با تو را
گرفتم و كمتر از چند صدم ثانيه با تو ازدواج كردم ؟ زن : واقعا؟ مرد : البته ! و
درست به همين دليل بود كه از فرداي ازدواجمان تصميم به چاپ خاطراتم گرفتم چون به
نظرم اين حق هر انساني است كه بداند وقتي پشت هر عملي تفكري عميق نباشد چه بلايي
سرش مي آيد !
0000000000
زن گفت : اميد تا حال شده كه تو دنيا يه
ضبطي اختراع بشه كه بعد از اينكه نوارش تموم شد بازم صحبت كنه ؟ اميد ( شوهر ) گفت
آره ، اونم چه ضبطي ، طبيعي طبيعي ! زن
گفت : جدي ميگي ؟ چه جوريه ، كجاست ! اميد ( شوهر ) گفت : خودتو زهره ، خود تو
0000000000
دختري تازه ازدواج كرده بود و از ازدواجش
نيز راضي بود پس از مدتي گريه كنان رفت پيش مادرش و گفت : مادر ، من ديگه نمي تونم
با اين مرد زندگي كنم ، تحملشو ندارم اون كسي نيست كه پشتيبان من باشه ! مادر گفت
: واسه چي دخترجون ! تو كه اين طوري نبودي ، ازون تعريف مي كردي جريان چيه ؟ دختر
گفت : آخه مادر ، اون يك گربه رو دم حجله كشت و از پنجره انداخت بيرون ، مادر گفت
: چي ؟!
0000000000
مردي رفته بود خواستگاري دختري مادر دختر
اصرار مي كرد كه دخترش با اون مرد ازدواج كنه دختر گفت : مادر خواهش مي كنم كه
اصرار نكنيد من با اين مرد نمي تونم ازدواج كنم ! مادر گفت : ميشه بپرسم دليلش چيه
دخترم ؟ دختر گفت : مادر اون خيلي زشته ! آخه من به او ميام ؟ مادر گفت : فقط همين
، دخترم اگه اون زشته ، عوضش ماشينش خيلي خوشكله ! دختر گفت چي ؟ !
0000000000
مرده صبح يه مقدار ديرتر از خواب بيدار شد
ساعت رو نگاه كرد ديد داره ديرش ميشه با عجله لباسهايش رو پوشيد هر چه گشت دنبال
جورابش پيدا نشد. مرد صدا زد : زن اين
جورابهاي منو نديدي ؟ زن گفت : چرا ديروز ديدم كه توي خيابون افتاده بود ! مرد گفت
: يعني چي ؟ منظورت چيه ! زن گفت : هيچي ، ديروز وقتي كه از سر كار برگشتي با عجله
ديدم كه كيفتو اون طرف پرت كردي جوراباتم از پنجره پرت كردي بيرون ! مرد گفت : اي
داد بيداد !
0000000000
يك نفر از دور داشت ميپائيد ديد يكي دارد صورتش را با لبو قرمز مي كند. اول گفت :
ببخشيد ، ميشه بپرسم چرا صورت تونو با لبو قرمز كردين ؟ دومي گفت : يه خورده
يواشتر ، واسه خاطر اينكه مردم فكر كنن من صورتم رو با سيلي سرخ نگه داشتم ! دومي
گفت بله ؟!
0000000000
دزدي را بردند پيش بازپرس براي بازجوئي بازپرس
از دزد پرسيد : چرا در خانه مردم
رفتي ؟ دزد گفت : آقاي بازپرس شب عوضي گرفتم من خيال مي كردم منزل خودمونه .بازپرس
گفت اگر خيال كردي منزل خودتونه پس چرا وسط حياط تا آن خانم را ديدي فرار كردي ؟
دزد گفت خيال كردم مادر زنمه ؟ !
0000000000
وصلت با بزرگان
روباهي شتري را ديد خوابيده و چرت مي زند
اطراف شتر را خوب وارسي كرد با خودش گفت حيوان خوبي است گوشتش غذاي يك سال مرا
تامين مي كند روي اين حساب دم شتر را محكم به دم خود گره زد تا شتر را به طرف لانه
اش بكشد شتر كه از همه جا بي خبر بود احساس كرد كسي دمش را مي كشد . در اين كشاكش
بيدار شد و بپا ايستاد متوجه شد چيزي بدنش آويزان است هروله كنان به اينطرف و
آنطرف مي دويد روباه بخت برگشته در حالي كه بين زمين و آسمان معلق مانده بود هي
فرياد مي كرد اين نتيجه وصلت با بزرگان است.
0000000000
اسير بند شكم را دوشب نگيرد خواب000شبي ز معده خالي شبي ز پر خوردن
0000000000
ز بس بهر مواجب نزد حاجي التماسيدم 000به
مثل اسفناج از وعده كشكش پلاسيدم 000ستادم در پس در تا جوابي آيد از حاجي 000بحدي
انتظار ديدم كه از سرماي ماسيدم000 حقوقم خورده و حاشا زده از بيخ عرب گشته 000مكن
منعم گر از صندوق حاجي افلاسيدم 000ز حمام آمدم بيرون و از فرط پريشاني 000نفهميدم
كه ترتييده ام يا ارتما سيدم000
0000000000
نغز يا معما
آن چيست كه پر دارد ولي نمي پرد ، هميشه بر
روي يك پا راه مي رود ؟ ج : پرگار
0000000000
شوهري يك روز با شوخي يا دعوا و عصبانيت زنش
را تشبيه به كرگردن كرده بود اما زن نمي دانست كرگردن چيست . زن و شوهر جواني در
باغ وحش حيوانات را تماشا مي كردند كه ناگهان در جلوي قفس كرگدن زن سيلي محكمي به
صورت شوهرش زد . شوهر كه از حركت بدون علت زنش ناراحت شده بود پرسيد : اين چه كاري
بود كه كردي ؟ زن گفت : يادت هست كه يك روز به من گفتي كرگدن ، ولي من تا امروز
نمي دانستم آن چه حيواني است و شكلش چگونه است !!
0000000000
دزدي مادري پير و زمين گير داشت روزي مادر
از او خواست تا كفن پاك و حلال برايش آماده كند. دزد همينكه از خانه بيرون رفت
عالمي را ديد كه دستار بزرگ زربفتي بر سر داشت آنرا مناسب مادرش يافت و از او بزور
گرفت . اما ناگهان كلام مادرش يادش افتاد و با چوب شروع بزدن او كرد. مرد گفت :
دستارم را گرفتي ديگر از جانم چه مي خواهي ؟ دزد گفت : بگو حلال است. مرد گفت :
حلال است ، حلال است. دزد با خيالي آسوده دستار را براي مادرش آورد. مادر از او
پرسيد : حلال است ؟ دزد گفت : فرياد حلال حلال او به آسمان بلند بود !!
0000000000
نغز – معما
مادرم بچه اي زائيد نه خواهر و نه برادر منه
، پس او كيست ؟ ج : خود من
0000000000
جوان فقيري براي خواستگاري دختر ثروتمندي
بخانه او رفت پدر دختر دستور داد پسرانش آن جوان را كتك مفصلي زدند و از خانه
بيرونش كردند. جوانك كتك خورده با حالت غير عادي داشت مي رفت شخص ازش پرسيد : چه
كسي ترا زده ؟! وي در جواب گفت : با برادر زنم مختصري درگيري پيدا كرديم !!
0000000000
در يكي از كلاسها شاگردان سر و صدا و داد و
بيداد مي كردند ناظم با عصبانيت وارد كلاس شد و با صداي بلند گفت : اينجا طويله است ؟ يكي از شاگردان جواب داد ! نه آقا عوضي اومدين.
0000000000
شخصي زنش را نزد قاضي برد تا طلاق دهد ،
قاضي پرسيد : نام زنت چيست ؟ شخص گفت : نمي دانم . قاضي گفت : مگر تازه ازدواج
كرده ايد ؟ جواب داد : خير ، قاضي گفت : چند ساله ؟ شخص گفت دقيق نمي دانم ، اما
اول ازدواج ريشم سفيد نبوده. قاضي گفت : پس چرا نامش را نپرسيدي ؟ شخص گفت : آقاي
قاضي اين زن هيچوقت ساكت نشد تا بتوانم ازش بپرسم ، او دائماً در حال حرف زدن است
!!!
0000000000
شخصي مي خواست خبر كشته شدن دوستش را كه زير
غلطك رفته بود به همسر او برساند گفت : ببخشيد ! شوهر شما يك مرد چاق و كوتاه قد
نبود ؟ زن گفت : چرا مگر چي شده ؟ گفت نترسيد ! حالا ديگه دراز و پهن شده !!!
0000000000
بر
در دربار ايزد چند خر 000شكوه مي كردند از دست بشر 000كاي خدا اي چاره بيچارگان
000چاره اي بنما بدرد ما خران 000گر چه ما هستيم خر ز آن توايم 000بسته زنجير
احسان توايم 000رزق ما كاه و جو است اي كردگار 000رزق آدم هست بي حد و شمار 000كاه
ما را مبل و پشتي مي كنند 000در عوض با ما درشتي مي كنند 000ما بدين جو هم قناعت
كرده ايم 000ظلم آنها را اطاعت كرده ايم 000اين جو هم را خمر و مشروبش كنند
000آبجو سازند و معيوبش كنند 000اين بشر با اين همه آش و پلو 000اين جو را هم مي
نمايند آبجو 000زير پالان پشت ما سائيده شد 000بخت ما خرها چرا خوابيده شد 000يا
بدرد ما خران يك چاره كن 000يا طناب و طوق ما را پاره كن 000اين بشر با اين همه
ظلم و ستم 000اشرف المخلوق باشد از شكم 000داد خرگوشي خران را اين جواب 000كاي
خران چابك زرين ركاب 000من نيم
خر ليك گوش من خر است 000فكر و هوشم از شماها بهتر است 000اشرف المخلوق اينها
نيستند 000آن جماعت جمله ربّا
نيستند 000فرق دارد آدمي با آدمك 000آدم آن باشد در آيد از محك 000خوي انساني ز
حيواني جداست 000راه رحماني ز شيطاني جداست 000گوش دل بشكاف اي جان پسر 000از
خر و خرگوش پندي در ببر 000گر خوري با شخص سودائي غذا 000ميشوي آخر به سودا مبتلا
000گلخني را دست و رو خاكستريست 000مطبخي را جامه چرب و روغني است 000وه چه خوش فرمود ختم المرسلين 000مؤمن است آئينه
مؤمن يقين000
0000000000
معما : آن چيست كه خوب و محبوب است 000همه
عالم فداي ديدارش 000هر كه را و صل او نصيب شود 000شود آباد مقصد و كارش . ج : پول
0000000000
جنازه اي را از كوچه اي عبور مي دادند
درويشي با پسرش ايستاده بود ، پسر پرسيد : بابا در اين صندوق چيست ؟ پدر گفت : آدم
! پسر پرسيد : كجا مي برندش . پدر گفت : جائي كه نه خوردني باشد نه پوشيدني نه نان
، نه آب ، نه هيزم ، نه آتش ، نه زر ، نه سيم ، نه بوريا ،
نه گليم ، پسر گفت : يعني به خانه ما مي
برندش !!
0000000000
يك جلسه پر شور تبليغاتي براي انتخابات
برقرار بود. كانديداي پر حرارت و حرافي پشت تريبون قرار گرفته بود ، مي گفت :
آقايان ! آنچه كه جامعه ما الان لازم دارد رهائي از راديكاليسم ، سوسياليسم ،
كمونيسم .... است. پيرمردي بلند شد گفت : ببخشيد آقا ، يه فكري هم واسه اين
روماتيسم من بكنيد كه امانم را بريده است !!!
0000000000
روزي حضرت موسي عرضه داشت : خدايا مرا از
زبان مردم حفظ كن. خطاب رسيد : زبان مردم را نسبت به خودم نسبتم چه رسد بتو !
0000000000
منعمي شكر مي نمود و دعا 000در سر سفره وقت
صرف غذا 000ناگهان سائلي ندا در داد 000كه منم مستحق زار و گدا 000ناتوان و گرسنه ام
اكنون 000بدهيدم نجات محض خدا 000بود در سفره مرغكي بريان 000صاحب خانه گفت نيست
روا 000مرغ بريان بداد دست عيال 000تا به سائل دهد زروي رضا 000زن چو برگشت چشمها
گريان 000غرق ماتم گرفته بود عزا 000گفت شوهر چه چيز باعث شد 000گوچه ديدي مگر به
درب سرا 000زن بدادش جواب كان سائل 000بوده قبل از تو مرد و شوي مرا 000گريه ام زين سبب بود كه شبي 000سائلي پشت در بداد ندا 000كه فقير و
گرسنه ام ليكن 000او بسويش نمود سنگ رها 000از قضا بود همچنان امشب 000مرغ بريان
ميان سفرۀ ما 000مرد منعم چون اين سخن بشنيد 000گفت سبحان ربي الاعلا 000آن
گداي گرسنه من بودم 000اي خداوند قادر يكتا 000خير و شر هر دو را سزايي هست 000هم
بدنيا دهي و هم عقبي 000مير خديوي – فكاهي و خنده ص 30
0000000000
معما :
آن چيست كه به بزرگي فيل است ولي وزن فيل را
ندارد ؟ ج : سايه فيل
0000000000
با اين همه خرجها بگو چه خاكي من كنم بسر 000به من مِگَه احمق خر نخور و
نخر نيار و نبر 000بنده به پيش هر خري دعوي بندگي كنم 000موش شوم گر به شوم بر
درشان سگي كنم
0000000000
مردي خسيس و پول دوست با خانمش رفته بود
شميران براي هواخوري از كنار بساط يك كبابي گذشتند بوي كباب و ريحان تازه در آن
شامگاه خوش شميران بيداد مي كرد. زنش گفت : به به چه بوي خوشي شوهرش گفت : اگه قول
بدهي زن خوبي باشي...اذيتم نكني...يه دور ديگه بر مي گردونمت كه باز هم بو كني !!
0000000000
آن سگي ميمرد گريا ن آن عرب000اشك ميبا ريد
وميگفت اي كرب000سا يلي بگذشت وگفت اين گريه چيست000نوحه وزاري توازبهرچيست000گفت
درملكم سگي بُد نيكخو000نك همي ميرد ميا ن را ه او000روزصيّا دم بُد وشب پا سبا
ن000تيزچشم وصيدگيرودزد را ن 000 گفت رنجش چيست زخمي خورده است000گفت جوع الكلب
زارش كرده است000گفت صبري كن براين رنج وحرض000صا برا ن را فضل حق
بخشدعوض000بعدازآن گفتش كه اي سا لا رحُر000چيست اندردستت اين انبا ن پُر000گفت نا
ن وزاد ولوت دوش من000ميكشا نم بهرتقويت بدن000گفت چون ندهي به آن سگ نا ن
وزاد000گفت تا اين حد ندا رم مهروداد000دست نايد بي درم دررا ه نا ن000ليك هست آب
دوديده را يگا ن000گفت خا كت برسراي پربا دمشك000كه كف نا ن پيش توبهترزاشك000مثنوي دفتر5شعر477
0000000000
معما : يك معما گويمت كن فكر هان 000آن چه
حيواني است وحي آمد بر آن 000كرده ذكرش را خدا در ذكر خود 000ميرساند نفع بسياري
همان
ج-زنبورعسل .
0000000000
ساده لوحي سپر بدوش وارد جنگ شد ! ازطرفي
دشمن سنگي پرت شد به سرش خورد و شكست ! فريادش بلند شد اي بي مروتها مگر كوريد سپر
به اين بزرگي را نمي بينيد !!
0000000000
مردي كمان بر دوش اما تيري همراه نداشت وارد
ميدان جنگ شد. گفتند براي چي آمدي ؟ گفت : جنگ . گفتند : شما كه تير همراه نداري
گفت
: جائي كه جنگ باشد تير هم هست ، اگه تير
نبود يعني جنگ هم نيست.
0000000000
با تو هستم اي موتور سيكلت سوار با هنر
000اي كه ميپيچي ميان پاي مردم چون فنر 000بشكني ديوار صوتي را تو با اين گاز و بوق 000چرت ها شد از تو پاره گوشها شد از تو كر
000ميدهي ويراژ وقتي از خيابان بگذري 000ميكني ماشين سواران را دچار دردسر 000تيز
ميراني ز بس از لابلاي عابران 000ميروي در دست و پاي مردمان چون نيشتر 000آن يكي
غلطد بخاك و ان يك لغزد بجوي 000آن يكي افتد به
پهلو آن يكي خوابد دمر 000هيچ ميداني كه چون پا ميگذاري روي گاز 000هست اندر خط
سير تو هزاران رهگذر 000پيرمرد ناتوان و پير زال رعشه دار 000كودك بي دست و پا و
مادر آسيمه سر 000اي برادر مركب بي بند و بار خويش را 000من نمي گويم نران اما كمي
آهسته تر
0000000000
مردي يقه كسي را گرفته بود به نزد قاضي برد
و گفت : جناب قاضي دادم را از اين بي انصاف بگير ! قاضي گفت : مگر چه كرده ؟ گفت :
اين شخص در مقابل جمعيت به من گفته فلان نخور ! قاضي گفت : او غلط كرده تو برو
مشغول كارت باش اصلاً به حرفش گوش نده !!!
0000000000
شخصي در مراسم تدفين سومين همسر يكي از
همسايگان شركت نموده بود با ناراحتي به خانه برگشت. زنش جلو آمد پرسيد : چته ؟
بسيار غمگين و ناراحتي ؟ گفت : چرا ناراحت نباشم در حالي كه رفيقم سه بار مرا در
مراسم تدفين همسرش دعوت كرده ولي من نتوانستم يكبار هم او را دعوت كنم
0000000000
شبي زن و شوهري خوابيده بودند كه ناگهان زن
شروع كرد به لگد پراني و داد و فرياد ، شوهر زنش را از خواب بيدار كرد پرسيد ؟ چه
شده ؟ چرا لگد مي زني و فرياد مي كشي ؟ زن گفت : خواب وحشتناكي ديدم و ترسيدم !
شوهر پرسيد : چه خوابي ديدي ؟ زن گفت : خواب ديدم كه مرده ام و مي خواهند مرا دفن
كنند !شوهر گفت : چقدر احمق بودم كه بيدارت كردم .!
0000000000
شعبده بازي روي صحنه هنرنمايي مي كرد كه
ناگهان گفت : حالا يك خانم بيايد روي صحنه تا من كاري كنم كه غيب شود ! ناگهان
مردي از ميان جمعيت برخاست و گفت : آقاي شعبده باز ! قربان دستت چند لحظه صبر كن
تا بروم مادر زنم را بياورم.
0000000000
مادر شوهر از عروسش پرسيد اگر از من بدت مي
آيد چرا عكسم را كنار بخاري ديواري گذاشته اي ؟ عروس گفت : براي اينكه بچه ها به
آتش نزديك نشوند.
0000000000
معما : آن چيست كه در برگ پناهي دارد 000رخت
سيه و سبز كلاهي دارد 000رختش بكنند و سينه اش چاك كنند 000من در عجبم اين چه
گناهي دارد ؟ جواب : بادمجان
0000000000
آن چيست كه در برگ مكانش باشد 000ابريشم زرد
سايبانش باشد ؟ ج : بلال
0000000000
چند مسافر شوخ طبع به پيرمردي برخورد كردند
كه افسار الاغش را محكم گرفته بود . يكي از آنها رو به پيرمرد كرد و گفت : عمو جان
افسار را رها كن چرا اين زبان بسته را اذيت مي كني بالاخره اين الاغ با تو كنار مي
آيد پير شوخ طبع گفت : ميترسم الاغم با شما ها قاطي بشه بعداً من نتوانم پيدايش
كنم !!!!
0000000000
نوكري در منزلي كار مي كرد كه آقا و خانم با
هم اختلاف سليقه داشتند. وقتي كه نوكر براي خريد از منزل خارج مي شد، آقا مي گفت
فلان چيز را بخر و خانم مي گفت نه آن را نخر و وقتي خانم مي گفت فلان چيز را بخر
آقا مي گفت نه آن نخر نوكر كه از اين همه اختلاف سليقه به تنگ آمده بود روزي در
ميان بخر و نخر اين آقا و خانم با عصبانيت گفت : راستي كه من كلافه شدم يكي مي گه
بخر يكي ميگه نخر من بي نوا مانده ام ميان دو خر !!
0000000000
از قديم الايام عشق و عاشقي با هزار و يك
جور درد همراه بوده شاعر مي گويد « عاشقي شيوة مردان بلاكش باشد » اما درد و رنج
عاشقي در هر دوره يك مدل بوده است كه به نظر مي رسد مدل زمان ما از همه درناك تر
است : از عشق نديدم بجز رنجش تن از سخت بدم نشست بر كلية من . البته اي كاش هميشه
دردها اين جوري باشد گاهي اوقات درد در اطرافيان معشوق فراهم مي آورند : باباي تو
آمد و سرم خورد به سنگ – آرام و قرارمان به هم خورد قشنگ ! بر روي زمين ، عشق من و
توست ، ولي ميبارد از آسمان بر اين عشق ، كلنگ . بخصوص اگر اين اطرافيان محترم كمي
تا قسمتي قلچماق هم باشند كه ديگر تكليف مشخص است آب آمد و آتش من سرد شده – در
عشق زمانه عقب گرد شده. تا ديده ام آن سبيل باباي تو را – يك گوشه هيكلم كمي زرد
شده. با اين حال بايد در عشق ثابت قدم بود. كتك خورد و ميدان را خالي كرد و با
استدلالهاي منطقي خود را دلداري داد : ابيات من آخرش رباعي نشود – وز اين كلمات ،
عشق تداعي نشود. – باباي تو هم اگر چه من را زده است – صد سال دگر ، هادي ساعي
نشود.
0000000000
حكايت : آن شنيدستي كه در السالوادور 000با
سالاري بيفتاد از موتور 000شام ختم مرد دنيا دوست را 000يا طلبكار مي خورد يا مفت
خور
0000000000
دو سه مثقال خريت ز خران چيزي نيست 000آدمي
هست كه الحق دو سه خروار خر است 000خر نه تنها به نشان جل و افسار خر است 000
تن خر گرچه بود در كت و شلوار خر است000
0000000000
گروه حوادث : برخورد تصادفي دو هوو ، هشت
داغون و پانزده مجروح بر جاي گذاشت. در اين حادثه كه نيمه شب گذشته در خانه فردي
به نام اميد به وقوع پيوست ، زن اول آقا اميد قصد خروج از خانه را داشت كه ناگهان خود را مقابل هوويش ديد و به دليل
ناتواني هر دو زن در كنترل اعصابشان برخورد شديدي بين آنها به وقوع پيوست. چند تن
از همسايگان و آرزو خانم خواهر بزرگتر آقا اميد – كه قصد ميانجيگري بين اين دو زن
را داشتند نيز از ضربات اين تصادف در امان نماندند و به شدت مورد عنايت دو هوو
قرار گرفتند. قاضي مسئول پرونده درباره اين حادثه به خبرنگار ما گفت : بررسي ها
نشان مي دهد بي احتياطي و دو تا شدن شلوار آقا اميد عامل اصلي اين حادثه بوده ،
ضمن اينكه سرعت تصميم گيري دو هوو نيز بالاتر از حد مجاز بوده است بنابر اين گزارش
از مجروحان حادثه اطلاعي در دست نيست.
0000000000
صداي تق كه از سوي زير زمين مي آيد عيال را
كلافه كرده است مي گويد : داري هسته مي شكني ؟ مي گويم خير خانم ! دارم پسته مي
شكنم . مي گويد : اين صداي هسته است. مي گويم ! اشتباه مي شنوي ، اين صداي پسته
است. مي گويد وقتي مي گويم صداي هسته است. صداي هسته است. مي زنم به لوده بازي مي
گويم : هسته بشكنم يار گله داره ، پسته بشكنم يار گله داره ، اين شوهر بيچاره عجب
حوصله داره ! مي گويد : هر وقت دست از اين مسخره بازيها برداشتي بيا توي آشپزخانه
پاي ميز صبحانه بنشينيم و با هم مذاكره كنيم.
0000000000
معما : شخصي ز سفر آمده و بس غوغا داشت
000يك جانور بوالعجبي همراه داشت 000آن جانور عجيب از صنع خدا 000هشتاد سروده شكم
و سي پا داشت ؟ ج : فيل به حروف
ابجد ( ف ) 80 ( ي ) 10 ( ل ) 30
0000000000
دزدي كه از دزد بدزد يا گرگ در لباس ميش :
زين بيش نيابد خفت اي يار كه دزد آمد 000رخت خود از اين منزل بردار كه دزد آمد
000دزد است و شب تيره چشم همگان خيره 000گفتيم مشو طيره زنهار كه دزد آمد 000اين
دزد عسس جامه در گرمي هنگامه 000ميدزدد و مي گويد هشدار كه دزد آمد 000دزدان جهان
گشته در خرقه نهان گشته 000تا نيك نه بشناسد عيار كه دزد آمد 000اوحدي - فكاهي و
خنده = 39
0000000000
هزاران گرگ افتد به گلّه 000به از يك پيرزن
در يك محلّه000
0000000000
اهالي شهري به استاندار گفتند : چند سالي
است هر چه پنبه مي كاريم عمل نمي آيد به نظر شما چه كنيم ؟ استاندارد گفت : چند
سالي هم پشم بكاريد
0000000000
سالي مردم به بهلول گفتند بهلول عاقل امسال
چه بكاريم خوب است ؟ گفت : پنبه . پنبه كاشتند سودفراواني كردند . اما باخود گفتند
سال خوب بوده محصول ماخوب شده والّا اين ديوانه ازكجاميداند چه چيزي خوب است . سال
ديگري آمدند گفتند بهلول ديوانه
امسال چه بكاريم خوب است ؟ گفت : پياز . همه رفتند پيازكاشتند پيازفراوان شد بازار
پذيرش آن همه پيازرانداشت همه پيازها خراب شد ضرركردند . آمدن گفتند بهلول اين چه
راهنمائي بودكردي ؟ گفت ازآدم ديوانه چه توقعي داريد ؟ شرمنده شدند .
0000000000
بيماري را از مطب پزشك به خانه آوردند در
حالي كه دكتر جوابش كرده بود. بيمار با ناله گفت : بالاخره دكتر درد مرا نگفت !
زنش گفت : چيزي نيست كمي ضعيف شده اي بايد تقويت شوي. بيمار گفت : آن گوسفندي كه
در حياط است سر ببريد گوشتش را كباب كنيد بخورم تا تقويت شوم ! زنش گفت : نه بابا
گوسفند مال مراسم ختم تو است !!!
0000000000
آقايي در راهرو آپارتمان نشسته بود و
روزنامه مي خواند صاحب آپارتمان كه آمد منزل ، ديد مستأجرش در هواي سرد در راهرو
نشسته است و روزنامه مي خواند . علت را پرسيد مستأجر گفت ! هيچ بخاري دود مي كند
براي همان اين جا نشسته ام. صاحبخانه گفت : شايد لوله بخاري گرفته باشد. يك نگاهي
بيندازم. رفت ودرب آپارتمان را باز كرد كه داخل شود ، ناگهان چوبي كلفت محكم توي
سرش خورد و زني گفت : اي پدر سوخته باز هم آمدي ؟! صاحبخانه كه تازه حساب كار دستش
آمده بود پيش مستاجر برگشت و گفت : ناراحت نباش بخاري منزل ما هم گاهي از اين
دودها مي كند !
0000000000
مردي به دوستش صميمانه تبريك گفت كه امروز
بهترين روز زندگي تو است ، بايد خيلي قدر آن را بداني. رفيقش گفت : امروز كه خبري نيست. فردا روز ازدواج من است. مرد
گفت : من هم مي دانم و براي همين مي گويم قدر امروز را بايد خيلي بداني !
0000000000
خانمي نصب شب شوهرش را از خواب بيدار كرد و
با ناراحتي گفت : خواب ديدم كه مرا در تابوت گذاشته اند و به طرف قبرستان مي برند.
يك مرتبه از خواب پريدم و تو را بيدار كردم . شوهر گفت : كاش از خواب بيدار نشده
بودي .
0000000000
خانمي به شوهرش ميگفت : نميدانم چرا هر وقت
آدم بدتركيبي مي بينم خنده ام مي گيرد . شوهر گفت : حال مي فهمم كه چرا هر وقت در
آئينه نگاه مي كني مي خندي !
0000000000
محمود از سهراب پرسيد : سهراب چرا چند وقت
است كه اين كراوات كهنه را ميزني ؟ سهراب گفت : براي اينكه اين كراوات برايم
خوشبختي آورده است . محمود پرسيد : يعني چه ؟ چطور خوشبختي آورده است ؟ سهراب جواب
داد : براي اينكه خانمم گفته تا موقعي كه اين كراوات را بزني نه با تو حرف مي زنم و نه با تو بيرون مي آيم !
0000000000
خانمي روي نرده عرشه كشتي خم شده بود دريا
را تماشا مي كرد كاپيتان كشتي گفت : خانم خود را عقب بكشيد چون كار شما خطرناك است
و ممكن است بدريا سقوط كنيد و غرق شويد. شوهر خانم كه آنطرف تر مشغول مطالعه بود
به كاپيتان اعتراض كرد و گفت : به شما چه مربوط است كه خانم من دريا را تماشا مي
كند؟! بعد رو به خانم كرد و گفت عزيزم هر چه دلت مي خواهد خم شو و دريا را تماشا
كن به حرف او گوش نده !
0000000000
پسري داشت تكليف مدرسه اش را مي نوشت. مادرش
هم نزد او نشسته بود ، پسر داشت كلمه غرب را مي نوشت . مادر به او گفت : تو معني
غرب را مي داني ؟ گفت : بله ! يعني خوشبخت . مادرش پرسيد : چه كسي اين معني را به تو گفته است ؟ پسر جواب داد
: بابا !
0000000000
مردي به دوستش صميمانه تبريك گفت كه ك امروز
بهترين روز زندگي تو است ، بايد خيلي قدر آن را بداني. رفيقش گفت : امروز كه خبري
نيست. فردا روز ازدواج من است. مرد گفت : من هم مي دانم و براي همين مي گويم قدر
امروز را بايد خيلي بداني !
0000000000
شوهر شبيه زنش را هم تحمل نمي كند.
جواني مي خواست ازدواج كند هر دختري كه پيدا
مي كرد مادرش نمي پسنديد اين موضوع را با يكي از رفقايش در ميان گذاشت. رفيقش گفت
: من راه خوبي را به تو پيشنهاد مي كنم. دختري پيدا كن كه شبيه مادرت باشد. جوان
پس از جستجوي زياد دختري شبيه مادرش پيدا كرد و او را به مادرش نشان داد. مادرش
دختر را پسنديد ، ولي موقعي كه او را به پدرش نشان داد ، پدرش خيلي ناراحت شد و
گفت : اصلاً قابل تحمل نيست.
0000000000
مادر زن مردي در حال نزع ( جان دادن ) بود
كه از دامادش پرسيد : بعد از مرگ من برايم چه مي كني ؟ داماد جواب داد : از آن
سيگارهايي كه دوست داري هر روز سر قبرت مي ذارم. مادر زن دوباره پرسيد : كبريت هم
مي گذاري ؟ داماد گفت : نه جانم ، آنجا كه تو ميروي احتياج به كبريت نداري !
0000000000
خانمي آمريكائي براي چندمين بار پاي سفره
عقد نشست آخرين شوهرش يك ايراني بود. چند روز بعد از عروسي يكي از دوستانش از او
پرسيد : آيا از اين شوهرت راضي هستي ؟ گفت : اُه ، خيلي هم ، بعد از اين تصميم
دارم كه فقط با ايرانيها ازدواج كنم.
0000000000
زني به شوهرش گفت : اگر من بميرم تو چكار
ميكني ؟ مرد گفت : ديوانه مي شوم. زن گفت : دروغ مي گويي ، من مي دونم كه اگر من
بميرم تو يك زن ديگر مي گيري . مرد گفت : نه ، مطمئن باش كه آنقدر ديوانه نمي شوم
!
0000000000
دختر لوسي كه تازه شوهر كرده بود حكايت
زندگي سابق خود را براي شوهرش نقل مي كرد و مي گفت از جمله حيواناتي كه من در خانه
پدرم داشتم ، يك ميمون بود كه خوب بازي مي كرد. و من سرگرم بودم اما حيف شد كه
مرد. شوهر گفت اگر حالا هم ميل داشته باشي مي توانم يك ميمون قشنگ برايت بخرم . دختر
گفت : نه لازم نيست ، حالا كه تو را دارم ، احتياج به ميمون ندارم !
0000000000
زن و شوهري با هم دعوا داشتند . زن مي گفت :
اگر دست و دل بازي كه مردها قبل از عروسي
دارند بعد از عروسي هم داشتند آمار طلاق نصف مي شد. شوهر گفت: بلي ! در اين صورت
آمار ورشكستگي چند برابر مي شد !
0000000000
در يك ميهماني ، ميزبان به مهمانها گفت : هر
كس از زنش راضي نيست بلند شود. تمام مهمانان به استثناي يك نفر بلند شدند ميزبان
رو به آن يك نفر كرد و گفت : به به شما چقدر خوشبخت هستيد كه در زندگيان از
خانمتان راضي هستيد ! ميهمان گفت : اين طور نيست ، امروز خانمم قلم پايم را با چوب شكسته است وگرنه از همه زودتر بلند مي شدم !
0000000000
آقايي به منزل يكي از دوستان قديمي اش رفت.
پس از رفتن زن از شوهرش پرسيد : اين آقا كي بود ؟ شوهر گفت : چطور مگر ؟ زن گفت
آخر همه اش به مادرم نگاه مي كرد. شوهر گفت ! اين رفيق من چيزهاي عتيقه مي خرد.
0000000000
خانمي به دكتر مراجعه كرد و گفت : آقاي دكتر
كمكم كنيد ، شبها پسرم خوابش نمي برد مگر با لالايي من ، دكتر گفت : خب خانم اينكه
چندان مساله مهمي نيست ، بيشتر بچه ها با قصه يا لالايي والدينشان به خصوص مادر به
خواب مي روند . خانم سري تكان داد
و گفت : حرف شما را قبول دارم آقاي دكتر ، اما زنش از اين موضوع سخت ناراحته !!
0000000000
پدري پسرش را نصيحت مي كرد : كه پسرم تو
حالا جوان شدي وارد سن بيست سالگي شدي . مبادا رفقايت تو را سيگاري كنند...پسر
حرفش را قطع كرد و گفت : نه پدر جان ! مطمئن باشيد چون من دو سال پيش سيگار كشيدن
را ترك كردم.
0000000000
صاحبخانه به مهمان گفت : خواهش ميكنم چند
لقمه ديگر بخوريد. مهمان گفت : نه ، متشكرم ،
خيلي خوردم ديگر شكمم جا نداره. صاحبخانه گفت : پس كمي از اين ميوه ها و شيريني ها
در جيبتان بگذاريد ، شايد بين راه گرسنه تان بشود ، مهمان گفت : نه متشكرم اونهم
ديگه جا نداره !
0000000000
زن پيش قاضي رفته از دست شوهرش شكايت كرده
كه سه ماه با او حرف نزده. قاضي به شوهر زن گفت : زن شما شكايت دارد كه شما مدت سه
ماه است با او حرف نزده ايد ، چرا ؟ شوهر زن گفت : مقصر خودشه قربان چون در اين
مدت فقط او حرف مي زد مجال صحبت كردن به من نمي داد.
0000000000
يك جوان فقير با دختر مردي ثروتمند ازدواج
كرد بيش از چند روز از ازدواج آنها نمي گذشت كه شوهر با لحني جدي به همسرش گفت :
حالا كه به سلامتي زن و شوهر شديم لازمه تمام عادتهاي دختر لوس و نازپرورده يك
خانواده پولدار را كنار بگذاري ، جز يك مورد را. زن با شوق و ذوق پرسيد : كدام
عادت ؟ شوهر جواب داد : اين كه مرتب از پدرت پول بگيري !
0000000000
دختر به مادرش گفت : مادر ! من زن اين مرد
نميشم مادر گفت : چرا ؟ مگر چه عيبي داره ؟ دختر گفت : او به جهنم اعتقاد نداره !
مادر گفت : تو باهاش ازدواج كن ، من كاري مي كنم كه جهنم رو از نزديك ببينه
0000000000
جعفر آقا به آقا رحيم گفت : آقا رحيم راستي
بزرگترين آرزوي تو چيه ؟ آقا رحيم گفت : هميشه آرزو مي كنم كه اي كاش من يك موش
بودم . جعفر آقا گفت : موش براي چي ؟ آقا رحيم گفت : براي اينكه زنم از موش خيلي
مي ترسه ولي براي من تره هم خرد نمي كنه !
0000000000
يك روز احمد آقا و علي آقا با هم صحبت مي
كردن يك مرتبه احمد آقا به علي آقا گفت : علي آقا واقعاً برايت متاسفم با اين وضع
بد اقتصادي نبايد اينطور ميشد : علي آقا گفت : مگر چي شده ؟ احمد آقا گفت : هيچي ،
زنم يك بلوز و دامن گران خريده
. علي آقا گفت : خب خريده باشه اين به من چه ربط داره ! احمد آقا گفت : هيچي فقط
خواستم بگويم زنم با همان بلوز و دامن امروز براي ديدن خانمت رفته خونه شما ! علي
آقا شروع كرد دو دستي به سرش زدن !!
0000000000
مردي رو به دوستش كه در گوشه اي نشسته بود
كرد و گفت : چيه ؟ چه خبره آقاي رضا چرا اينقدر ناراحتي ؟ آقا رضا آهي كشيد و گفت
: از دست اين زن كه عاطفه مادري نداره . دوستش پرسيد : مگر چه شده ؟ آقا رضا گفت :
ديروز در حالي كه عصباني بودم بچه شش ماهه ام رو به طرفش پرت كردم . ولي اون بي
انصاف جاخالي داد و بچه .....!!
0000000000
يك روز مهناز خانم و ثريا خانم راجع به روز
زن و اينكه شوهرشان چه هديه اي برايشان گرفته صحبت مي كردند. مهناز خانم به ثريا
گفت : شوهر من يك روسري برام هديه گرفته بود شوهر تو چه ؟ ثريا خانم گفت : يك گردن
بند پانصد هزار توماني ، ولي تا بخانه رسيد ميخواست بده به من پليس دستگيرش كرد !!
0000000000
مادري براي پسرش به خواستگاري رفت ، خانواده
دختر پرسيد پسر شما چه جور آدمي است ؟ گفت : هيچ عيبي نداره فقط بخاطر بلاهايي كه
زن سابقش سرش آورده بود يكروز سخت عصباني شده بود و .... حرفش را قطع كردند و
گفتند پس توقع داريد ما دخترمان را به يك آدم بد اخلاق و عصباني بدهيم ؟ گفت :
باور كنيد اين جريان در
مورد دختر شما اتفاق نمي افتد . زن سابقش خيلي او را ناراحت كرده بود كه عصباني شد
و چاقو را تا دسته كرد توي شكمش !!
0000000000
از مردي دنيا ديده پرسيدند : چرا به زن جنس
مخالف مي گويند گفت : براي اينكه هر كاري كه مرد از او مي خواهد يا تصميم به انجام
هركاري مي گيرد ، زن عكس آن را انجام مي دهد !
0000000000
از خانمي پرسيدند : چند سال داريد ؟ خانم
گفت: راستش من ! ناگهان شوهرش وسط
حرف او پريده و گفت : هيچ كس از سن او خبر ندارد ، ولي وقتي كه برايش جشن تولد مي
گيريم ، ماموران آتش نشاني را هم بردي خاموش كردن شمعهاي روي كيك دعوت مي كنيم !!
0000000000
زنگ تلفن خانه دكتر نيمه شب به صدا در آدم و
يكي از مشتريان مخصوص او گفت : آقاي دكتر زود بيائيد خانه ما ، آپانديس زنم درد گرفته . دكتر گفت : چيزي نيست قدري جوش شيرين به او بدهيد . سپس ادامه
داد : شما اشتباه مي كنيد آپانديسش درد نمي كنه جو نم سه
ماه پيش آپانديس همسر شما را عمل كردم يك نفر كه دو تا آپانديس ندارد ! مشتري جواب
داد : درست است آقاي دكتر كه يك نفر دو تا آپانديس ندارد ، اما يك نفر كه مي تواند
دو تا زن داشته باشد !
0000000000
اعظم خانم در روز چهلم وفات شوهرش دسته گلي
خريد و با تعدادي از دوستان و همسايه ها به گورستان رفت ، اما هر چه گشت قبر شوهرش
را پيدا نكرد. با عصبانيت دسته گل را به زمين كوبيد و گفت : اَه .... نه وقتي زنده
بودي مي دونستم كجايي و نه حالا كه مرده اي!
0000000000
زن به شوهرش گفت : مادرم مي گفت از جوكهايي
كه ديشب شوهرت تعريف كرده ، آن قدر خنديدم كه كم مانده بوده از خنده رو ده بر شوم
و بميرم شوهر گفت : پس بگو امشب هم بيايد تا جوكهاي بهتر از ديشب برايش تعريف كنم تا زودتر خلاص شود !!
0000000000
فردي به خواستگاري دختري رفته بود قرار شد پدر
دختر در مورد او تحقيق كند. پدر دختر رو كرد به احمد آقا ، گفت : احمد ! نظرت در
مورد ديانت پرويز كه به خواستگاري دخترم آمده چيه ؟ احمد آقا گفت : والا من نماز
خواندنش را نديده ام ، اما روزه خوردنش
را ديده ام .
0000000000
زني بيمار شده بود رو كرد به شوهرش گفت :
واي بر تو اگر من بميرم تو چه مي كني ؟ شوهر بلافاصله گفت : اگر نميري من چه كنم
؟!!
0000000000
يك روز در مجلسي صحبت از تنبلي به ميان آمده
بود. يكي از حضار گفت : تنبلي تنها اختصاص به آدمها ندارد بين حيوانات هم وجود
دارد : مثلاً من يك خروس دارم كه اينقدر تنبل است كه در 24 ساعت فقط يك مرتبه مي
خواند. ديگري گفت : بابا خروس تو خيلي زرنگ است من خروسي دارم كه هر وقت خروس
همسايه مي خواند ، فقط سرش را به علامت تصديق بالا و پايين مي آورد ؟!
0000000000
شخصي به ثبت احوال مراجعه كرد تا براي
فرزندش شناسنامه بگيرد. مامور گفت : چه اسمي براي فرزندت انتخاب كردي اسمش را چه
بنويسم ؟ گفت : دوو . مامور با تعجب گفت آخه اينكه اسم آدميزاد نيست. شخص گفت :
آقاي مامور ميدوني در خانه ما بيوك ، خاور داريم ( بيوك آقا خاور خانم ) مي خواهم
يك مدل جديد هم داشته باشم.
0000000000
شب بود همه خوابيده بودند اما بچه شيطون
خوابش نمي برد خودش را به خواب زده بود. يك مرتبه توي تاريكي ديد يكي داره دست تو
جيب باباش مي كنه . بچه صدا زد بابا ،
بابا ، پاشو ببين تو تاريكي يك دزد پدر سوخته داره جيبات رو خالي مي كنه . بابا
گفت : خوب نيست بچه به مامانش اينطور اهانت كنه !!
0000000000
زن و شوهري رفته بودند باغ وحش براي تماشا.
خانم جلوي يكي از قفسها اداي ميمون را در مي آورد. شوهر گفت : خانم ! بيا برويم
قباحت داره ، خوب نيست شما تقليد ميمون را در بياوريد! زن گفت : مگر كور بودي
ميمون اول تقليد من را در آورد .
0000000000
مردي فرياد كنان از خانه به كوچه دويد و
فرياد زد : كمك كمك .... اي واي مادر زنم خودكشي كرده و خودش را به طناب آويزان
كرده . يكي از همسايه ها با عجله گفت : پس زود برويم طناب را ببريم. مرد گفت : نه
هنوز يه قدري صبر كنيد من وقتي آمدم كاملاً نمرده بود !!
0000000000
بر سر سفره غذا زن كه اوقاتش تلخ بود لباس تنش را به شوهر نشان داد و
گفت : وضع لباسم را ببين ! هر كس به اين خانه بيايد و مرا نشناسد فكر مي كند من
آشپزم نه خانم خانه ! شوهر در حالي كه لقمه اي غذا در دهان مي گذاشت ، گفت : عوضش
اگر شام بماند ، مي فهمد كه تو آشپز هم نيستي !
0000000000
روزي به ملا خبر دادند كه سرت سلامت ! عيالت
فوت شده ملا گفت : زن عاقلي بود دست پيش گرفت چون من خيال داشتم او را طلاق بدهم
0000000000
شخصي پهلوي ملا نشسته بود ، اتّفاقًا بادي از او خارج
شد . براي از بين رفتن صداي آن كفش خود را روي تخته كشيد و به صدا در آورد. ملا
گفت : صداي آن را از بين بردي بويش را چكار مي كني ؟ !
0000000000
روزي ملا متوجه شد همسايه دست راستي عزادار
هستند و همسايه دست چپي عروسي دارند و هر دو هم او را دعوت كرده بودند. چون نمي
دانست چه بايد بكند بر روي پشت بام رفت با دست راست سينه مي زد و با دست چپ بشكن
مي زد !
0000000000
روزي ملا از زورگويي زنش به دوستان شكايت مي
كرد. به او گفتند : مگر عقلت نمي رسد از عهده اش بر آيي ؟ گفت : چرا عقلم مي رسم
ولي زورم نمي رسد !
0000000000
ميان ملا و كدخداي ده دشمني بود. از قضاي
روزگار كدخدا مرد ، هنگام خاك سپاريش از ملا خواستند كه او را تلقين گويد . ملا
گفت : از ديگري بخواهيد زيرا كه او دشمن من بود و حرف مرا گوش نمي دهد .
0000000000
درويشي زير سايه الاغش استراحت مي كرد . شاه
از آنجا مي گذشت. درويش را در حال استراحت ديد به درويش گفت : اي مرد اينجا چه مي
كني ؟ درويش گفت : عمر شاه دراز باد زير سايه شما استراحت مي كنم !!
0000000000
شخصي مادر پيري داشت كه مريض شده بود رفت
طبيبي را آورد او را مداوا كند طبيب پس از معاينه گفت او هيچ بيماري ندارد اگر
شوهر كند حالش خوب مي شود شخص گفت كه اي
دكتر حالا ديگه وقت شوهر كردن او نيست قباحت دارد ! مادر پير گفت : اين فضوليها
بتو نمانده طبيب بهتر مي فهمد يا تو !
0000000000
زمستاني برف و باران خوبي آمد، يكي گفت :
خدايا شكر ! امسال هر چه در زمين كرديم سر از خاك بيرون خواهد آورد. ملا گفت خدا
نكند وگرنه دو زني كه در قبرستان دفن كرده ام زندگي را بر من حرام خواهند كرد !
0000000000
شخصي الاغ ملا را به امانت خواست. ملا گفت :
بگذار بروم از خود الاغ هم سئوال كنم ببينم راضي هست يا خير ؟ ! آن شخص منتظر ماند
تا ملا برگشت و گفت : الاغ مي گويد مرا به اين شخص نده چون هم من را مي زند و هم
به تو كه صاحبم هستي فحش مي دهد ( مثلاً صاحب مرده ) .
0000000000
روزي ملا با جمعي در صحرا عبور مي كرد گاوي
صدا كرد يكي گفت ملا گاو ترا صدا مي كند. برو ببين چه مي گويد ؟ ! ملا نزد گاو
رفته برگشت و گفت مي گويد : سبب اينكه با اين خرها به گردش در آمدي چيست ؟!
0000000000
روزي ملا مادر خود را كه مريض بود نزد طبيب
برد براي قوت مزاجش تقاضاي استعلاج نمود . طبيب براي تقويت او گفت : بايد شوهر
اختيار كند. چون از محضر طبيب بيرون آمدند مادر از پسر پرسيد. اين لقمان حكيم است
كه به اين خوبي معالجه مي كند.
0000000000
روزي پسر بچه اي سوار اتوبوس مي شود و يك
خانم بسيار بسيار چاق روي صندلي نشسته بود. پسر بچه به خانم گفت ببخشيد اسم شما
چيه ؟ خانم گفت : غنچه ! پسر بچه گفت : واي اگه باز بشي چي ميشه ! چقدر جا مي خواي
تو اتوبوس بگيري !
0000000000
زني را ديدند كه لباسهايش خيلي كثيف و چركين
است به او گفتند : چرا لباسهايت را نمي شويي ؟ گفت : آخه دوباره كثيف مي شه ؛
گفتند : خوب مجدد بشور گفت : باز هم كثيف مي شه ! گفتند : باز هم بشور . گفت مگر
من شوهر كرده ام كه هر روز لباس بشورم وقتي لباسهاي خودم را شستم او مي گويد
لباسهاي من را هم بشور !!
0000000000
شخصي پيش مرد عاقل و مومني رفت گفت اين نكته
درست است كه مي گويند بهشت هشت در دارد ؟ گفت : آري ! شخص گفت : درست است كه مي
گويند هر كسي كه يك دختر داشته باشد دري از درهاي بهشت برويش باز مي شود. گفت :
آري ! آن شخص گفت : من كه ده تا دختر دارم يعني هشت در از درهاي بهشت به روي من
باز مي شود : گفت : آري براي هر دخترت يك در از درهاي بهشت ! آن شخص گفت ! پس
تكليف دو تاي آخري چه مي شود ؟ گفت : دو در از درهاي جهنم برويت باز مي شود. كه
نگذاري بچه زيادي گيرت بيايد !!
0000000000
دو نفر در رابطه با صراط مستقيم با هم صحبت
مي كردند اولي گفت : به نظر تو آيا كسي هست كه هنوز از راه راست منحرف نشده باشد
دومي گفت : بله راننده تاكسي كه هميشه مستقيم مي رود !
جوك ولطيفه يك كمك اسلامي
شيخ انصاري در بازار عبور
ميكرد پسر بچّهاي بيدليل سنگي از زمين برداشت و بسوي شيخ انداخت سنگ پيشاني شيخ
را مجروح ساخت اهل بازار پسر بچّه را گرفتند و خواستند او را مضروب سازند كه شيخ
مانع شد شيخ با تعمّق به پسر بچّه نگريست و آنگاه دستور داد پدرو مادر بچّه را
حاضر كنند شيخ سئوالاتي در موارد ديني پرسيد و آنها را مردمي عامي ولي باتقوي يافت
سپس شيخ پرسيد شما دو نفر را چه كسي به هم عقد كرده؟ شيخ دستور داد تا او را نيز حاضر
سازند شيخ از عاقد سئوالاتي كرد و از او خواست تا صيغهي عقد را كه واجب است
كاملاً صحيح قرائت شود قرائت كند عاقد صيغه عقد را كاملاً اشتباه خواند شيخ گفت تو
براي همه اينگونه عقد ميخواني و عاقد عامي گفت آري دست آخر بر همگان روشن شد دليل
دشمني بيدليل پسر بچّه با مردي چون شيخ انصاري و تنفّرش از لباس پيامبر اختلال
نطفهي اوست –چون پدر و مادرش هنوز شرعا زن وشوهر و محرم یکدیگر نشده
بودند- شيخ عاقد را از ادامهي كار عزل كرد
0000000000
يك گداي پير
زن ميره در خونه يك مردي گدايي. صاحب خانه: بازم تو اومدي
گدايي??!! گدا:چيه پس توقع داري بيام
خواستگاريت!!
0000000000
مارمولکه میره
مشهد ، میشه مشمولک !چند وقت بعد بزرگ میشه،
میشه مشمول.... میره سربازی
0000000000
یارو لب
دریا همش داد میزد آفرین، ما شالا ....ازش میپرسن چه کار
میکنی؟ میگه :پسرم 1 ساعته
رفته زیر آب هنوز بر نگشته ...عجب نفسی داره ها ..؟!
0000000000
يه روز از يه
پايين شهري مي پرسن "زن ذليلي" يعني چي؟
ميگه:
همونيه كه بالا شهريها بهش ميگن تفاهم....
0000000000
به پشه ميگن
: چرا زمستونا پيدات نيست؟ ميگه : نيست تابستون خيلي
رفتارتون خوبه!!!! زمستون هم بيام؟؟
0000000000
آدم به شش دلیل
شانس آورده !چون هوا نمی تونسته بهش بگه :1 .من ادمت کردم 2 .برو از شوهر مردم یاد بگیر3 . دیشب کجا بودی 4 . پولاتو دادی مامانت 5 . مامانم اینا 6 . چرا به اون زنیکه
نگاه کردی؟
0000000000
در مجلس
خواستگاری...بعد از نیم ساعت سکوت! مادر داماد:ببخشین,کبریت
دارین؟ خانواده ی عروس:کبریت؟! برای چی؟! مادر داماد:والا پسرم می
خواست سیگار بکشه... خانواده ی عروس:پس
داماد سیگاریه...؟! مادر داماد:سیگاری که نه...والا مشروب خوردن
..بعد از مشروب سیگار می چسبه... خانواده ی عروس:پس
الکلی هم هست...؟ مادر داماد:الکلی که نه...والا
قمار بازی کرد,باخت! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره...خانواده ی عروس:پس قمارم بازی می کنه...؟! مادر داماد:آره...دوستانش توی زندان بهش یاد دادن... خانواده ی عروس:پس زندانم بوده...؟! مادر داماد:زندان که
نه...والا معتاد بوده,گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن . خانواده ی عروس:پس
معتاد بوده...؟!
مادر
داماد:آره...معتاد بود,بعد زنش لوش داد...خانواده ی
عروس:زنش؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!! !!!!!مادر داماد:اه,چقدر آدمو
سوال پیچ می کنین!!!اصلا ما کبریت نخواستیم!... نتیجه ی اخلاقی:همیشه موقع خواستگاری
رفتن کبریت همراهتون داشته باشین
0000000000
دو تا جوجه
عاشق همديگه مي شن . همش با هم بودن . اما وقتي بزرگ مي شن هر
دو تا خروس مي شن ! . نکته ي اخلاقي : تا وقتي جوجه اي
عاشق نشو
0000000000
چوپونه با
گوسفنداش قهر مي كنه اونا رو مي بره چمن
مصنوعي
0000000000
وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد: معلمینی که چون شمع می سوزند تا پایان سال ?? گازسوز خواهند شد
0000000000
ميدونستي ما دو تا خيلي به هم مي آيم ؟
چون من گلم
تو منگلي با هم ميشيم گلمنگلي
0000000000
یه روز یه دو تا لک پهلوی هم میشینن می شن لک لک
0000000000
یکی
میمیره بهش میگن انتخاب کن جهنم ایرانیها رو میخوای
یا اروپایی ها. میگه ای ول ما که تو دنیا
نرفتیم اروپا. بذار حالا ببینیم اونجا چه خبره. بعد از یه
مدت یه روز یکی از دوستاشو
میبینه باهاش صحبت می کنه دوستش می پرسه: خوب تو
جهنم اروپاییها چه خبر؟ طرف یه آه میکشه میگه بابا!
پدرمون در اومد، سر وقت عذاب ، سر وقت آتیش و .... شما تو جهنم ایرانیها
چه کار میکنید؟ دوستش با خوشحالی میگه: نمی دونی
اینا چه حالی میده. یه روز آتیش نداریم، یه
روز مامور شکنجه دير می یاد. یه روز قیر هست قیف نیست،
یه روز قیف هست قیر نیست...!
0000000000
وزارت ارشاد
طی بیانیه ای اعلام کرد شعر اتل متل توتوله به این
دلایل غیر مجاز اعلام کرد : وجود کلمه توتوله و پستون و تحریک
بچه ها . استفاده از کشور هندوستان . استفاده از زن کردی . استفاده از کلاه
و ترویج بد حجابی . شعر اصلاح شده به این ترتیب است : اتل
متل زباله گاو قلی باحاله هم شیر داره هم آستین شیرشو
بردن فلسطین بگیر یک زن راستین اسمشو بذار حکیمه که
چادرش زخیمه
0000000000
یه آخونده میگن بلدی به انگلیسی
از 1 تا 10 بشماری؟ میگه بله، One, Two, Three,Four نعوذ بالله، sex
0000000000
به یک
آخونده میگن، شما از خودتون تا حالا تنبل تر دیدیين ؟ میگه
آره، اونهایی که به ما میگن حاج آقا! التماس دعا .
0000000000
یک بسیجی موبایل منشی
دار میخره، پیغامشو میذاره "لطفا بعد از شنیدن سوره
بقره، پیغام خود را بگذارید"
0000000000
یارو
پا میشه میره حرم امام رضا، میگه امام رضا جان؟ تو با این
همه طلا چرا آخه هشتم شدی؟
0000000000
به یارو
میگن، 14 معصوم رو میشناسی؟ میگه آره، میگن خوب نام
ببر، میگه از رو اسم که نه، قیافه ای میشناسم.
0000000000
یه بسیجیه داشته بادمجون پوست میکنده
میگه یا امام زمان، یکاری کن توش موز باشه
0000000000
قبل از
انقلاب با تیغ ریش میزدن بعد از انقلاب با ریش تیغ
میزنن
0000000000
بسيجيه میره مسابقه ی قرآن، سوره ی
بنی اسرائیل بهش می افته انصراف میده
0000000000
به شيخه ميگن
چرا شما شيخا زنا رو نصف مردا حساب ميكنين ميگه اخه ما فقط با نصفه پائين زنا كار
داريم .
0000000000
بلوتوث قلبت
رو روشن کن می خوام کل وجودم رو واست سند کنم .......... هه هه ویروس
داشت الان میمیری
0000000000
به قزوینیه
میگن نظرت درباره فیلم ۳۰۰ چیه؟......!!!!....
میگه : بابا فیلم رو ولش کن خشایار شاه رو بچسب
0000000000
ارسال اس ام
اس تکراری حرام می باشد و دارای مجازات زیر است :۱- آموزش منطق به ۶۰
ترک ۲- آموزش غیرت به ۶۰ رشتی
۳- شرکت در نماز جمعه قزوین
0000000000
سرانجام
نفرات برتر جشنواره مردمي رشت اعلام ميشن: ۱- زن باوفا ۲- مرد غیرتی ۳- سیمرغ بلورین
: پسری که یک پدر داشت
0000000000
روز قیامت
گفتند : آدمها به جهنم .... حیوانات به بهشت بروند .... ترکه راه افتاد طرف
بهشت .... گفتند: تو که آدمی ... گفت: تا دنیا بود ما خر بودیم
... قیامت که شد آدم شدیم
0000000000
به ترکه میگن
سفر حج چه طور بود؟ .... میگه : خیلی سنگ خورد تو سرو صورتم ولی
بلاخره بوسیدمش
0000000000
عشق یعنی
زندگی را باختن چند سالی با هر الاغی ساختن
0000000000
به ترکه میگن معنی { آتنا فد دنیا حسن و فیل
آخرت حسن } چیه؟.... میگه : یعنی دنیا خیلی
خوبه حسن ولی آخرت خیلی خطرناکه حسن
0000000000
ديشب تو را ز
مستي تشبيه به ماه کردم . خاک بر سرم تو زشتي من اشتباه کردم
0000000000
گلي گم کرده
ام در باغ هستي . خودت رو لوس نکن اون گل تو نيستي
0000000000
سال یه یارو میره حج، میخواسته سنگ
بزنه به اون یارو ستونه، سنگهاش تموم میشه، شروع میکنه به فحش
خوار مادر دادن.
0000000000
یارو میره حج، میبینه که پرده سیاه
کشیده اند، کعبه رو ندیده بوده تا اون موقع، برمیگرده میگه
الهی بمیرم خدایا چرا مردی؟
0000000000
از ترکه میپرسن: اسم اون پیامبری که همه حیونها
رو سوار کشتی کرد چی بود؟ ترکه میگه: حضرت یوگی!!!
0000000000
یه یارو
میره به یه آخونده میگه، ببخشید حاج آقا با کفش میشه
نماز خوند؟ آخونده میگه نه برادر، طرف برمیگرده میگه ولی
من دیروز خوندم!
0000000000
به یه یارو میگن، 14 معصوم رو میشناسی؟
میگه آره، میگن خوب نام ببر، میگه از رو اسم که نه، قیافه
ای میشناسم.
0000000000
یه آقای داشته نماز میخونده یهو یه
گربه از جلوش رد میشه میگه پیشم الله الرحیمه
0000000000
از یه آقایی میپرسند چرا شمشیر
حضرت علی دو شاخه داشته؟ طرف میگه چون شب ها وصلش میکرده به پریز،
تا صبح شارژ بشه.
0000000000
جبرئیل وقتی برای اولین بار با پیامبر
روبرو شد، به او گفت بخوان! محمد گفت، خواندن نمیدانم! جبرئیل گفت
حالا بخوان! پیامبر گفت نمیتوانم! جبرئیل گفت بابا جان، به نام
پروردگارت بخوان! پیامبر گفت نمیتوانم! جبرئیل گفت برو آقاجون
ردی، شهریور بیا.
0000000000
خداوند به حضرت ابراهیم دستور میدهد که اسحاق را
قربانی کند، حضرت ابراهیم چاقو را تیز میکند و همه چیز
آماده میشود، ناگهان از خداوند پیغام میرسد، ابی جون
لبخند بزن شما در مقابل دوربین مخفی هستی.
0000000000
یه آقایی از یکی میپرسه
ببخشید قبله کدوم طرفه؟ طرف جواب میده اینور، آقاهه میگه
خیلی باید برم؟
0000000000
یه یارو عکاسی باز میکنه، برای
اینکه کارش بگیره تو تبلیغش مینویسه ظهور امام زمان
در 3 دقیقه. (از طرف امید)
0000000000
یه بابایی میره حرم امام رضا میبینه
یه دختر خوشگل تو بخش خواهران ایستاده، میره نزدیک میبینه
دختره داره میگه، امام رضا به من قیافه خوشگل دادی، پدر مادر
خوب دادی، مال دادی اموال دادی، یه شوهر خوب فقط مونده که
بدی، طرف خودشو پرت میکنه وسط میگه امام رضا هل نده، هل نده
خودم دارم میرم پیشش...
0000000000
یه بابایی میره پیش یک
آخوند، میگه حاج آقا من یک مشکلی داشتم اومدم پیش شما حلش
کنید... من یک دختر میشناسم که خیلی خوشگل و پولدار
هست ولی از خانواده غیر مذهبی و مشروب خور و ربا خواری
هست، یه دختر هم میشناسم که مومنه هست اما بیسواد و زشته... به
نظر شما کدومشون رو خواستگاری کنم؟ آخونده میگه، شخصی رفت پیش
امام صادق و از این چرت و پرتها و بالاخره گفت لکن از لحاظ شرعی آن
خواهر مومنه در اولویت میباشد و شما ایشان را نکاح کنید
اما شماره تلفن آن یکی خواهر را نیز در اختیار ما بگذارید.
0000000000
یه بابایی وسط بیابون نیاز به
تخلی پیدا میکنه. به سوی شمال می ایسته و
شروع به ادرار کردن میکنه، بعد چند ثانیه به خودش میگه "وای
یادم رفت رو به قبله نباید ادرار کرد" بعد 90 درجه میچرخه
و به سمت غرب به ادرار کردن ادامه میده بعد با خودش میگه من وسط بیابون
از کجا معلوم قبله این طرف نیست؟ باز هم 90 درجه میچرخه و به سوی
جنوب به ادرار کردن خودش ادامه میده، بعد از یک مدتی میگه
خوب عربستان جنوبه دیگه، نکنه دارم به سمت کعبه ادرار میکنم؟ بنابر این
90 درجه دیگه هم میچرخه و باز به ادرار کردنش ادامه میده، بعد
ناگهان به ذهنش میاد که "مگه من قطب نما دارم که از اولش فکر میکردم
دارم رو به شمال ادرار میکنم؟" بعد به این نتیجه میرسه
که در این چهار چرخشی که انجام داده قاعدتا یکبار به سمت قبله
ادرار کرده،
0000000000
چوپان دروغ گو میمیره، شب اول قبل نکیر و
منکر ازش میپرسند تو کی هستی؟ میگه من؟ من دهقان فداکار
هستم.
0000000000
اگر دیدید
از یک خونه ای صدای حسین حسین میاد، برید
تو، چون دارن حتما غذا میدن، اما اگر شنیدید میگن علی
علی نرید تو چون حتما دارن ماشین هل میدن.
0000000000
میدونید
فامیل خداوند چیه؟! وکیلی! چون همه هركارميكنن میگن
خدا وکیلی!
0000000000
یه یارو
عادت داشته زنگ مسجد رو میزده فرار میکرده، یه آخونده پشت در می
ایسته که وقتی که زنگ زده میشه مچ این بابارو بگیره،
زنگ به صدا در میاد و آخوند بلافاصله در رو باز میکنه، طرف دستپاچه میشه
میگه به به به ببخشید، با جبرعیل کار داشتم، خونه هستن؟
0000000000
در خونه ملا
نصر الدین رو دزد میبره، ملا میره در مسجد رو میدزده،
مردم میگویند احمق چرا در مسجد رو دزدیدی؟ جواب میده!
فقط خدا میدونه در خونه من رو کی دزدیده، بیاد دزد رو تحویل
بده در خونش رو تحویل بگیره!
0000000000
جوكهاي كوتاه دوخطي
0000000000
چند نفر
اکيپي ميرن کوه نوردي شب خواب بودن ديدن يکي داد مي زنه جرج جرج... ميگن: ما اينجا
جرج نداريم که! خلاصه مي خوابن صبح پا مي شن ميبينن ترکه رو گرگ خورده
0000000000
به برره ایه
مي گن : يه بازيكن بگو كه يك درجه از مارادنا بالاتر باشه ؟
مي گه :
ماراسه نا !!!!!!!!!!!
0000000000
به
ملانصرالدين ميگن جوان ها شراب ميخورن قمار ميکنن ترياک ميکشن دختر بازي ميکنن ...
حکم چيه ؟ ميگه : گيشنيز
0000000000
پشت کنکوريه
نذر میکنه اگه دانشگاه قبول بشه ،،،ننه اش رو با پای برهنه بفرسته
کربلا
0000000000
معلم از
شاگردش مي پرسه: 5 + 5 چند ميشه؟شاگردش يه كم فكر ميكنه ميگه 11 معلم ميگه: احمق
دستتو از جيب شلوارت در بيار ، دوباره با انگشت بشمار!
0000000000
روزگاريست
همه عرض بدن ميخواهند / همه از دوست فقط چشم و دهن ميخواهند / ديو هستند ولي مثل
پري ميپوشند / گرگهايي كه لباس پدري ميپوشند / آنچه ديدند به مقياس نظر ميسنجند
/ عشقرا همه با دور كمر ميسنجند / خب طبيعي ست كه يك روزه به پايان برسد / عشقهايي
كه سر پيچ خيابان برسد
0000000000
دختره تو جلسه
خواستگاری يه باد صدا دار ازش در ميره ، داماد از بس ميخنده مي افته می
میره رو سنگ قبرش می نویسند نسيمی آمد و گلی بر باد
رفت
0000000000
اصفهانیه
داشته نوار روضه گوش میداده میزنه آخر نوار ببینه شام ميدن یا
نه
0000000000
غضنفر ميره
رستوران، گارسون ميخواد بزارتش سر كار ميگه: غذاي امروز «كوجی پورو تياپوفو
ساخارينو گلاسه» با «ليمو» است! غضنفر ميگه : «كوجی پورو تياپوفو ساخارينو
گلاسه» با چي
0000000000
دو تا
دانمارکی با هم همسایه بودن ... هر سی ثانیه برق یکیشون
می رفت ... تحقیق می کنن می بینن از چراغ راهنمایی
برق ميدزدیدن
0000000000
به عضنفر میگن
از قفل فرمونت راضی هستی میگه آره فقط سر پیچ اذیت
می کنه!
0000000000
شيرفرهاد
ميره تو صف نونوايي، شاطر نونوائی ميگه: نون تا اينجا بيشتر نميرسه، بقيه
برن. ترکه ميگه: ببخشيد اگه ميشه جمعتر وايسين نون به ما هم برسه
0000000000
عربه بلال مي
خوره تا صبح اذان مي گه
0000000000
يه مرده ،
زنشو تو یه فیلم بد می بینه آخر فیلم میگه
خدا شکر که فیلم بود
0000000000
غضنفر میره
بالای پل عابر پیاده داد می زنه حالا من خر،من نفهم، آخه شما این
رودخانه می بینید که اومدین روش پل زدین
0000000000
هميشه براي
کسي بخند که ميدوني به خاطر تو شاد ميشه... واسه کسي گريه کن که ميدوني وقتي غصه
داري و اشک ميريزي برات اشک ميريزه... براي کسي غمگين باش که در غمت شريکه...
عاشقه کسي باش که دوستت داشته باشه
0000000000
يه برره ای
به رفيقش مي گه من يه تمساح پيدا كردم چيكارش كنم؟ ميگه ببرش باغ وحش. فردا رفقيش
مي گه برديش؟ يارو مي گه : آره ، تازه امشب هم مي خوام ببرمش سينما
0000000000
يك گاو نر
دنبال يك گاو ماده مي افته گاو ماده هي فرار مي كرده دست آخر به يك كوچه مي رسه كه
بن بست بوده برمي گرده و با حالت درماندگي مي گويد آخه چي از جون من مي خوايي گاو
نر مي گه مااااااااااااااااااااااچ
0000000000
يه پسره به دختره ميگه بوس ميدي؟ ميگه نه ! پسره ميگه به جهنم بخاطر خودت گفتم
من خودم زن دارم
0000000000
يه برره ای میمیره ، شب اول قبر ۶۲
تا فرشته میان سراغش. ۲تاشون سوال می کردن .... ۶۰ تاشون حالیش می
کردن
0000000000
سپاس و ستايش
دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بي مدرکي است و به کلاس اندرش مزيد در به دري ، هر
ترمي که آغاز مي شود موجب پرداخت زر است و
چون به پايان رسد مايه ضرر ، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمي شهريه اي
واجب ..... از جيب و جان که بر آيد ...... کز عهده خرجش به در آيد
0000000000
يارو زنگ میزنه ۱۱۰ میگه
آقا پدال گاز و پدال ترمز و پدال کلاچ و فرمون و دنده رو دزدیدن! پلیس
میگه ، برو صندلی جلو بشین
0000000000
يه روز يه
بابائی سوار تاکسی ميشه ، به راننده ميگه آقا لطفا من را دو نفر حساب
کنين ، راننده برميگرده ميگه من تو رو پشم ...... حساب نميکنم
0000000000
يه بچه
خوشگله ريش بزی ميذاره ، گرگه مياد ميخورتش
0000000000
یه روز سه تا خانوم مرغه به هم میرسن
اولی میگه چه روزگاری شده ، دیشب تو کیف دخترم یه
عکس جوجه خروس پیدا کردم ..... دومی ميگه این که چیزی
نیست یه روز دیدم دخترم تو خیابون داره با یه خروسه
ميگه و ميخنده .... سومی ميگه اینها که چیزی نیست
من دیشب تو کیف دخترم یه تخم مرغ پیدا کردم
0000000000
يارو ماشينش
تو برف گير ميکنه زنجير نداشته ، سينه
ميزنه
0000000000
دختر و پسره
داشتن با هم قايم باشک بازی ميکردند
، دختره به پسره ميگه تو چشم بگذار اونوقت من ميرم قايم ميشم ، اگه تونستی
منو پيدا کنی بغلم کن و بوسم کن ، اگه هم نتونستی منو پيدا کنی
من زير راه پله قايم شدم !
0000000000
گرگه ميره در
خونه شنگول و منگول در ميزنه ، مامانشون ميگه بيا تو بچه ها نيستن
0000000000
يه نفر ميره
جوراب فروشي ميگه آقا جوراب ميخوام فروشنده ميگه:مردونه ؟يارو دست ميده ميگه:
مردونه
0000000000
يه يارو زنگ
ميزنه پيتزا فروشي ميگه يه پيتزا مي خواستم. فروشنده ميگه . به نام ... ؟ يارو
ميگه . آخ آخ . ببخشيد .به نام خدا , يه پيتزا مي خواستم
0000000000
از طرف مي
پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز مي کنن ؟ ميگه : آخه من امتحان
كردم..... پياده خيلي راهه
0000000000
پسره رو ختنه
می کنن می گن باید دامن بپوشی. می گه نامردا مگه
چقدشو بریدین؟
0000000000
به تركه
ميگن: چرا قبض آب و برقو دوست داري، ميگه: چون روش نوشته: مش ترك گرامي
0000000000
دختره ميره
تعليم رانندگي ... ازش ميپرسند چطور بود ؟ ميگه : بد نبود ! اما معلمش خيلي مذهبي
بود. ميگن : واسه چي؟ ميگه : والا من هر كاري ميكردم هر جايي ميپيچيدم ميگفت : يا
اباالفضل ...يا حضرت عباس...يا امام حسين
0000000000
تست فيزيك كنكور : سرعت نور چه قدر است؟ 1- بد نيست
2- خوب است 3- الحمدالله 4- تو خوبي؟
0000000000
يه نفر يه سگ
فلج داشته، هر وقت دزد ميومده، سگه رو مي گذاشته توي فرغون و دنبال دزده ميدويده
0000000000
اخيرا کشف
کردند که حرف مورد علاقه ي دختر هاي ايراني در زبان فارسي ( پ ) و ( خ ) مي باشد،
مثلا : دوست دارند که ( پول ) ( خرج ) کنند. ( پسر ) ( خر ) کنند. ( پدر ) ( خام )
کنند. ( پرايد ) ( خرد ) کنند. ( پاسپورت
) بگيرند برن ( خارج) . ( پر رو ) و ( خوشگل ) باشند و ... ادامه دارد
0000000000
تست هوش
: به 750 گرم میگن چی؟؟؟
........... ميگن نیم کیلو و نیم
0000000000
بر اساس
جديدترين تحقيقات ، تنها 20% از مردها عقل دارند! ... مابقي همگي زن دارند
0000000000
يه نکته جدی
: ترجيح مي دم روي موتورسيكلتم باشم و به خدا فكر كنم تا اينكه تو كليسا باشم و به
موتورسيكلتم فكر كنم - مارلون براندو
0000000000
آيا
ميدانستيد که بزبزه قندي اولين بز ديابتي تاريخ است !
0000000000
يارو لنگ بوده
با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش
استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب
0000000000
لره میخواسته
آتش نشان بشه توی آزمون استخدامی
ازش میپرسند اگر جنگل آتش بگیره
و اون اطراف آب نباشه چه کار میکنی؟
لره میگه: هیچی تیمّم می کنیم .
0000000000
به خوش غیرت
میگن توی خونه شما مرد سالاریه یا زن سالاری؟ میگه: هیچکدوم مردمسالاریه
0000000000
ترکه میره جبهه و از کمر به پایینش
قطع میشه، بهش میگن: چه احساسی داری؟ میگه: احساس میکنم تا کمر رفتم تو بهشت
0000000000
یه رشتیه تو تخت پیش عیالش
دراز کشیده بود که یهو
احساس کرد 6 تا پا زیر لحافه در جا پرید از تخت
پائین و شمرد 1 . 2. 3 . 4 بعد گفت
بازم خیالاتی
شد
0000000000
به رشتی
میگن روی هم رفته شما چند تا بچه دارید
میگه:
ما رو هم نرفته 4 تا بچه داریم
0000000000
یه اصفهانیه به باباش میگه : بابا
چرا ما مثل بقیه با کشتی سفر نمیکنیم ؟ بابا میگه : خفه شو
شناتو بکن
0000000000
یه ترکه
داشت با یه خره شطرنج بازی میکرد یکی دیگه رد میشه
میگه عجب خر باهوشی ترکه میگه زیاد هم باهوش نیست یک
یک مساوی هستیم
0000000000
یه روز یه
مجلس عزا داری بوده بین ترک ها و لر ها
شیخ می
گه : برقها رو خاموش کنید می خوام ببرمتون کربلا
وقتی
برقها می یاد می بینن لر ها چمدون به دستن می پرسن پس ترکها کجان؟ می گن اونا تو ترمینال
منتظرن
0000000000
چهارتا مورچه می رن حموم بعد 2تا میان بیرون اگه گفتین اون 2تا چی میشن؟ می چسبن به صابون
0000000000
غضنفر رو برق می گیره مامانش می گه ننه جون ولش نکن همین بود که
باباتو کشت
0000000000
غضنفر از تاکسی پیاده می شه درو محکم می
بنده می گه پدر سگ خودتی
راننده میگه
من که چیزی نگفتم ، غضنفر می گه بعدا که می گی
0000000000
به لره می گن: اگه رییس جمهور بشی
اولین کاری که می کنی چیه؟ میگه اول از همه دست خودم رو تو شرکت نفت بند می کنم
0000000000
اداره راهنمایی رانندگی قزوین جهت امنیت بیشتر سرنشینان
جلو بستن کمربند ایمنی برای
سرنشینان عقب الزامی است
0000000000
داداش یارو
عروسی میکنه. شب عروسی میشینه پشت در اتاق عروس. میگن: چرا اینجا
نشستی؟ میگه: بابام گفته بعد از داداشت نوبت توئه
0000000000
لره پیش
بچه هاش میگوزه همه بچه هاش میزنن زیر خنده .اشک تو چشاش جمع میشه میگه
خدایا
این شادی رو از خانواده ام نگیر
0000000000
رشتیه
شب عروسیش بوده، رفیقش میبینه داره دم حجله قدم میزه. بهش میگه: بابا برو تو
عروس خانم منتظره، چرا اینجا واستادی؟!
رشتیه
میگه: والله ما یه بفرما به باجناق زدیم، رفته تو هنوز درنیومده
0000000000
لره مادرشو میبره
پیش دکتر ؛ دکتر معاینه میکنه میگه
باید
پرهیز بکنه....لره میگه:آقای دکتر قربانت برم الهی... نمیشه خودت بکنی آخه پرویز دهن لقه میره به همه میگه
0000000000
یه بار مورچه ها به خونه یه اصفهانیه
حمله می کنند .بعد چند روز از گشنگی می
میرند
0000000000
یه روز ترکه میره عروسی تو عروسی
برف شادی میزنن ترکه سرما میخوره
0000000000
شرکت نوکیا
برای رفاه حال اس ام اس نویسان محترم ایرانی یک گوشی
جدید طراحی کرده که با فشردن تنها یک دکمه
می نویسه
: یه روز یه ترکه...
0000000000
ترکه میره
مکه برعکس همه طواف میکنه... بهش میگن
چرا برعکس
طواف میکنی؟ میگه شما از اون ور دنبالش کنین من از این ور میگیرمش
0000000000
ترکه میمیره،
عکسشو نداشتن رو قبرش بزارن تا گردن دفنش می کنن
0000000000
رشتی
نصفه شب بلند میشه آب می خوره
میگه:
سلام بر حسین . یه
نفر از زیر تخت میگه : سلام عباس آقا
0000000000
قزوینیه
کنار زمین فوتبال خوابیده بوده، بهش میگن:
پاشو برو تو زمین، بازی شروع شده. میگه: من
برانکاردم
0000000000
قزوینیه
یه کیسه برنج تبرک میخره درشو باز میکنه میگه اِ اِ اِ اِ اِ ..... پس حمیدش کو
0000000000
توی
قزوین وقتی نماز جمعه تموم میشه
همه باهم
دست میدن میگن خیلی حال دادی
0000000000
یک بار یک غضنفر زنگ میزنه تاکسی
تلفنی میگه اقا ماشین دارید.
مردی که پشت تلفن بوده جواب میده بله. غضنفر میگه خوش به
حالتون ما نداریم
0000000000
غضنفر پتروس
فداکارو با دهقان فداکار قاطی می کنه
می ره
انگشت می کنه تو چشم راننده قطار
0000000000
ترکه میره دزدی چیزی گیرش
نمیاد مشق های بچه ها رو خط خطی می کنه
0000000000
به ترکه می
گن با وطن جمله بساز می گه : من دیروز سر و تنم را شستم. می گن : خره
وطن با طی دسته داره می گه : اتفاقا ً
منم با طی دسته دار خودم رو شستم
0000000000
روان شناسان
اعلام کردن از هر سه نفر یکی به بیماری های روانی
مبتلاست به دو نفر از رفیق فابریکات فکر کن اگه اونا سالمن اون یه
نفر تو باید باشی
0000000000
یه بچه گربه از مامانش می پرسه : مامان
بابای من کیه ؟ میگه : نمی
دونم من سرم توی سطل آشغال بود
0000000000
یه روز یه
عده از آخوندها رو داشتن می بردن بهشت , در بهشت که می رسند یهو
میبینن یه نیسان پر از حیوانات مختلف تخت گاز از
بهشت رفت بیرون . پرسیدند این چی
بود ؟ گفتند حضرت نوح بود کشتی رو فروخته نیسان خریده
0000000000
رشتیه
با خانمش دعواش میشه دست بچه هاش رو می گیره قهر می کنه خانمش میگه با من دعوا داری بچه های مردم
رو کجا می بری
0000000000
دیشب خواب دیدم اونم چه خوابی... حالا گوش
کن تا تعریف کنم . خواب دیدم مردیم و داریم میریم
بهشت... توی راه تو خسته شدی و من کولت کردم
سر پل صراط
که رسیدیم من خسته شدم و تو منو کول کردی
دم در بهشت
که رسیدیم نگهبان گفت خرت رو ببند دم در و بیا داخل
0000000000
شباهت ترک با
پارک؟ جفتشون تاب دارن . به ترکه می گن فهمیدی اسراعیل
لبنان زده میگه مگه ایتالیا اول نشد؟؟؟؟
0000000000
رشتیه
به دوستش می گه: یه جا بلدم شام میدن! مشروب میدن!تریاک
میدن! آخرش هم 30000 تومن میدن!!
دوستش میگه: کجاست؟!!
میگه:
خودم نرفتم زنم رفته بلده
0000000000
علی دایی
می ره اردبیل نون بگیره چادر سرش می کنه تا کسی
نشناسش . توی صف خودشو می چسبونه به یه خانم تُپل خانمه می
گه : علی ول کن منم رضا زاده
0000000000
به میرزاپور
می گن: چرا همش موقع سرود ملی می خندی؟ میگه آخه دایی
پیشمه میگه شر زدز افق
0000000000
پس از منفی
شدن جواب آزمایش ایدز بهروز، موجی از شادی و شعف شهرستان قزوین را فراگرفت
0000000000
دو تا دیوونه
می رسن به هم، اولی به دومی می گه: اگه چراغ قوه رو روشن کنم، از نورش می ری بالا؟ دومی می
گه: فکر کردی من دیوونم؟ که برم بالا،
تو چراغ قوه رو خامو ش کنی و من بیفتم پایین و بمیرم
0000000000
به یک
آخونده میگن، شما از خودت کون گشاد تر دیدی تاحالا؟ میگه آره، اونهایی که به من میگن
التماس دعا حاج آقا
0000000000
ترکه جلوی
دبیرستان دخترانه میافته تو جوب! واسه اینکه ضایع نشه میگه: هر کی منو در آورد مال خودش
0000000000
یه روز غضنفر تو تاکسی بود جو میگیرتش
کرایه راننده رو هم حساب میکنه
0000000000
ترکه رفته
بود زیارت امام رضا . بعد از زیارت دستش را برای احترام روی سینه اش گذاشت و عقب عقب آمد بیرون. یه
دفعه دید که خورده به یه چیزی . نگاه کرد ، دید که یه
تابلو است و روش نوشته: تبریز 5 کیلومتر
0000000000
به خروسه میگن
چرا سرما خوردی ؟؟؟ میگه از یه مرغ منجمد لب گرفتم
0000000000
یه فیلسـوف قـزوینی میگه:
« تا امید هست،آرزو نمی کنم
0000000000
ترکه تو خواب
داره پلی استیشن بازی می کنه تو بازی زنشو می
کشه می ره مرحله بعد،یهو از
خواب پا می شه میبینه
زنش جلوش نشسته،می گه ای داد یادم رفت سیوش کنم
0000000000
قزوینیه
تو خواستگاری جواب رد می شنوه، رو کون داداش عروس اسید می
پاشه
0000000000
سـرخ پوستـها
موقـع حمـله به قـزوین میگـن: آکـومبا، بومـبا، یاکـومبا! وقــتی که از
حمله بر میگـردند میگن: نکن بابا، نکن بابا
0000000000
الهی
عقل بچهات به میرزاپور بره. قدش به کعبی. دماغش به عنایتی. موهاش به چلنگر. بی خواصیتیش
به علی داییییییییییییی
0000000000
رشتیه
زنش رو برد دکتر دکتر: برای خانمتون
3 روز نزدیکی تجویز
می کنم. رشتیه :خانم رو بیارم
مطب یا
تشریف میارید منزل؟
0000000000
دزده میره
خونه یکی تلویزیون بدزده میگه اول بذار روشن کنم ببینم
سالمه .
از قضا تلویزیون فوتبال پخش میکرده طرف سرگرم تماشای
فوتبال میشه و صاحب خونه بلند میشه
میاد میگه آقا تو کی هستی؟ اینجا چیکار میکنی؟ طرف هول میشه میگه من بازیکن فوتبال بودم
داور منو الان اخراج
0000000000
به دلیل
سردرگمی هموطنان رشتی روز پدر یک هفته تمدید شد
0000000000
رشتیه
از کنکور برمیگرده ازش میپرسن سخت ترین سئوالش چی بود؟ میگه نام پدر
0000000000
به رشتیه
می گن نظرت درباره خانه های عفاف چیه؟
می گه
خیلی راضیم لااقل زنم رفته سریه کار دولتی !
0000000000
زنه میره
دکتر میگه آقای دکتر این
سینه ام اینقده درد میکنه که میخوام
بکنمش
بندازم جلوی گربه دکتره میگه : میو میو میو
0000000000
به ترکه میگن
تو شهرتون آثار باستانی دارین ؟
میگه
نه ولی دارن میسازن
0000000000
ترکه زنش
حامله بوده، نگاه میکنه به شکم زنش،
میگه:
خانم جان این چیه؟ میگه: بچه ست. میگه: دوستش داری؟ میگه: آره خوب، معلومه. میگه: پس چرا قورتش
دادی؟
0000000000
ترکه میخواسته
هواپیما دزدی کنه.میره به خلبانه میگه برو لندن یارو میگه نمیرم.ترکه میگه
خب برو دبی یارو میگه نمیرم.ترکه میگه پس برو اردبیل
یارو میگه نمیرم بعد ترکه بابا حد اقل بده
یه بوق بزنیم
0000000000
مگسه دور سر
ترکه وز وز می کرده ، ترکه می گه : برو جون مادرت ...الان
برامون یه جوک درست می کنن
0000000000
بسیجیه
میره داروخانه میگه : آقا شربت شهادت می خواستم
0000000000
به ترکه می
گن : اگه آب نبود چی می شد ؟
ترکه می
گه : خوب هیچی ما شنا یاد نمی گرفتیم اونوقت غرق می شدیم
0000000000
به ترکه می
گن : آقا ببخشید شما ترکید ؟
میگه
: نه به خدا بیا بگرد
0000000000
رشتیه
با زنش دعواش میشه و بدبخت خانم رو یک کتک مفصل میزنه. فردا از شهربانی
میان، به جرم خسارت به اموال عمومی میندازنش زندان
0000000000
خبر فوری:
هنوز کنکور در قزوین ادامه دارد، به گزارش بی بی سی هنوز داوطلبین جرأت نکردن دفترچه سولات را از روی
زمین بر دارند
0000000000
ترکه بعد از
سی سال کچل بودن میره مو میکاره دو روز بعدش توی قرعه کشی بانک حج واجب برنده میشه
0000000000
به یک
آقای رشتی که بچه زیاد داشته میگن اینقدر بچه داری اسماشون یادت میمونه میگه آره اسماشون که یادم
میمونه فقط فامیلی
هاشون یه ذره سخته
0000000000
از ترکه می
پرسی کجا به دنیا اومدی ؟
می گه
: منو از توی لپ لپ در آوردن
0000000000
یه روز
بچه اصفهانیه می یاد به باباش میگه : بابا من همه ی نمره هام ۲۰ شده باباش می زنه
توی سرش و می گه با ۱۰ هم می
تونستی قبول بشی حتما باید این همه خود کار مصرف می
کردی ؟
0000000000
فوشهای
ترکها : 1.ازجلوچشمهام خفه شو! 2.کثافت مرض
3. پاتو از روبوق بردار 4.گردن درازى می کنی 5 .زبون کلفت
0000000000
حیف
نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با
سس اضافه. آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست. حیف نون می
گه: ببخشید… بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ
بدین با سس اضافه!
0000000000
سه نفر مي
خواستند چاي ليپتون بخورن. اولی فنجان رو نگه مي داره و ليپتون را تو فنجان
تكان مي ده، دومی ليپتون را نگه مي داره و فنجان را تكان مي ده، سومی
ليپتون را به دور فنجان مي ماله!
0000000000
مادر: احمد!
اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم که آنها را به طور مساوی با جواد
تقسیم کنی، چند تا به او می دهی؟ احمد: سه تا! مادر: ببینم!
مگر تو حساب کردن بلد نیستی؟ احمد: چرا مامان من بلدم، ولی جواد
که بلد نیست!
0000000000
احمد: مامان!
اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟ مادر: نه پسرم، اکبر بچه
خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی
کند. احمد : پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی
کند!
0000000000
به ترکه ميگن
سفر حج چطور بود ميگه خيابونا تميز ، برجاش بلند ، ماشينا آخرين مدل. البته يه جاي
زيارتي هم داشت که شلوغ بود نرفتم.
0000000000
به غضنفر
ميگن شنيديم آدم شدي! غضنفر ميگه: نامردا شايعه كردن!
0000000000
غضنفر با ذوق
به دوستش ميگه : بالاخره بعد از 2 سال اين پازل رو حلش کردم! دوستش ميگه 2 سال
زياد نيست؟ لره ميگه: نه بابا رو جعبش نوشته 7 تا 10 سال !
0000000000
به غضنفر
ميگن سفر حج چطور بود ؟ ميگه خيلي سنگ به سر و صورتم خورد ولي بالاخره بوسيدمش!
0000000000
جعبه سیاه
سی130 پیدا شد : توش غضنفر به خلبان میگه آقا سه راه آذری
پیاده میشم !
0000000000
غضنفر دكمه
اي پيدا كرد و برد پيش خياط. - آقا ميخوام براي اين دكمه يك كت بدوزيد!!!
0000000000
دوتا غضنفر
تصميم ميگيرن فارسي صحبت كنن اولي ميگه پاشو دومي نميپاشم اولي جواب ميده نگو
نميپاشم بگو پاشيده نمي شوم.
0000000000
تركه ادعای
پیغمبری میكنه . بهش میگن خوب كتابت كو ؟ میگه ،
فعلا جزوه میگم بنویسید تا بعد
...!!!
0000000000
يارو
تلويزيون رو روشن ميكنه كانال 1:
قرآن. كانال 2: قرآن. كانال 3:قرآن.
كانال 4: قرآن. كانال 5: قرآن. پا
ميشه تلويزيون رو ميبوسه ميذاره رو طاقچه!
0000000000
يه تركه
موبايل ّاسم نويسي ميكنه! بعد ميگه خدا كنه نوكيا در بياد.
0000000000
بر اثر قطع
برق در برره ، ده ها تن از برره ای ها ، ساعت ها روی پلههای
برقی گیر کردند.
0000000000
پازل دل یكی
رو بهم ریختن هنر نیست … هر وقت تونستی با تیكه
های شكسته ی دل یك نفر یك پازل جدید براشب سازی
هنر كردی !
0000000000
می دونی
چرا زن ها كمتر فوتبال بازی می كنند ؟
چون كمتر زنی
پیدا میشه كه حاضر باشه با10 نفر دیگه یه جور لباس بپوشه !!!
0000000000
اگه گفتی Love is Your Face یعنی
چی ؟ ...یعنی
: جمالتو عشقه !
0000000000
به زنی
که همیشه می دونه شوهرش کجاست چی می گن ؟ ...بیوه !
0000000000
می دونی
نصف النهار چیه ؟ شامی است كه از نهار باقی مانده.
0000000000
آقاهه می
ره خارج، ازش می پرسن اسمت چیه ؟ می گه: sun god between two water gold shit dear wife
اگه گفتین
یعنی چی ؟..
شمس اله میاندوآبی زرگنده زنجانی
0000000000
پنج تا داداش
پولاشونو رو هم می ذارن تاکسی می خرند. بعد از چند وقت ورشکست می
شن. اگه گفتی چرا ؟ ..آخه پنج تایی
با هم می رفتن مسافرکشی !
0000000000
اگه گفتین
پس از مرگ مدیرعامل گوگل ( البته بعد از صد و بیست سال! ) به فرزندش چی
میرسه ؟ ...- گوگل ارث
!
0000000000
می دونی
معنی : سی ان جی چیه ؟
یعنی : سوخت نداریم جیگر !!!
0000000000
غضنفر مي
خواسته آتش نشان بشه توي آزمون استخدامي ازش
ميپرسند : اگر جنگل آتش بگيره و اون اطراف آب نباشه چه كار مي كني ؟ .. غضنفر مي گه : هيچي
تيمّم مي كنيم ...
0000000000
شباهت دماسنج
با ورقه ی امتحان در چیست ؟ ...هر دو وقتی به صفر
می رسند آدم می لرزد !
0000000000
میدونین
کره ای ها اسم بچشون رو چجوری انتخاب می کنن ؟ از بلندی یه ظرف می ندازن پایین
صدای همونو می ذارن اسم بچشون مثل :
دنگ دینگ
دونگ یا دونگ دینگ دانگ .
0000000000
ميدونين چرا بعضی ها با دو دست دست مي دهند ؟...چون فرق راست و چپشونو بلد نيستند
!
0000000000
بر اثر قطع برق در برره ،
ده ها تن از برره ای ها ، ساعت ها روی پلههای برقی گیر
کردند.
0000000000
برره ایه
206 می خره وقتی سوار می شه می بینه جاش تنگه می ره ماشینو پس می ده می گه : ببخشید
207 ندارین ؟
0000000000
برره ایه
و دوستش به تاکسی میگن : آقا 3 نفر تا تجریش چقدر می گیری
؟ راننده می گه : شما که 2 نفر
هستید ! برره ایه می گه:
مگه خودت نمی خوای بیای ؟
0000000000
به برره ایه
می گن : تو شهرتون آثار باستانی دارین ؟
می گه
: نه ولی دارن می سازن
0000000000
برره ایه
يه سگ فلج داشته ، هر وقت دزد ميومده ، سگه رو مي گذاشته توي فرغون و دنبال دزده
ميدويده
0000000000
برره ایه
تو انگلیس راننده تاکسی می شه بش می گن : سختت نیست
فرمون سمت راسته اینجا ؟ می گه : والا سخت که نیست قط یه
مشکلی که دارم اینه که هر وقت تف می کنم می افته رو مسافر
بغلی
0000000000
به برره ایه
می گن : با هندونه جمله بساز ... می گه : هند اونه
که بغل پاکستانه
0000000000
برره ایه
تو اتوبوسی که خالی بوده می ره یک میله را می
گیره وایمیسته بهش می گن : اونجا
که خالیه بورو بشین می گه : آخه 10 دقیقه
دیگه اینم گیرم نمیاد
0000000000
به برره ای
می گن : دگرگونی یعنی چه ؟
می گه
: یعنی این گونی نه . یك گونی دیگه
0000000000
سوال كنكور
برره ای ها : دو طفلان مسلم چند نفر بودند و نام
پدر آنها چه بود ؟
0000000000
یه روز یه برره ایه می ره رستوران می پرسه : بندری
دارید ؟ آقاهه می گه : آره
. می گه : بذار صداشو هم زیاد
كن
0000000000
قل مراد اینقدر
برای دوست دخترش نامه نوشت تادختره با پستچیه ازدواج کرد
0000000000
حیف
نون با هواپيما مياد تهران ، تو فرودگاه به رفيقش می گه : اگه می
دونستم اينقدر نزديكه با ماشين ميومدم !
0000000000
به قل مراد می
گن : چرا سي ديت اینقدر خش داره ؟ مي گه : آخه زير قسمتهاي مهمش خط كشيدم !
0000000000
توی
شهر قل مراد اینا قیمت بلیط اتوبوس را از 25 تومان به 5 تومان
کاهش دادند . قل مراد اعتراض کرد . ازش پرسیدند : چرا
اعتراض می کنی ؟
گفت : اون
موقع پیاده که می رفتم 25 تومان به نفعم بود . حالا پیاده که می
رم 5 تومان به نفعمه !
0000000000
زلزله بم که
میاد بعد قل مراد با لوازم غواصی میره بم . ازش می پرسن
چرا اینجوری می ری ؟ می گه : می خوام عمق
فاجعه رو پیدا کنم !
0000000000
قل مراد می
ره کتابخونه کتابشو پس بده. کتابدار ازش می پرسه :
کتاب چطور بود ؟ قل مراد می گه :
شخصیت زیاد داشت ولی داستان و محتوا نداشت ! کتابدار : دفتر تلفن من دست تو چیکار می کنه ؟
0000000000
یک روز قل مراد می ره عروسی تو
عروسی برف شادی می زنند سرمامی خوره .
0000000000
به قل مراد می
گن : چرا زنبورا گل می خورن ؟ می گه : آخه دروازبانشون بده !!!
0000000000
قل مراد به
تاكسی می گه : آقا چند می گیری منو برسونی به
راه آهن ؟ راننده می گه : 1000 تومن . قل مراد می گه واسه چمدونام چند می گیری ؟ راننده می گه : هیچی . قل مراد می گه : پس
چمدونام رو ببر من هم اومدم .
0000000000
قل مراد می
خواسته بمیره وصیت می كنه من كه مردم یه میلیون
خرجم كنین، وقتی می میره پسرش یه میلیون
" خر " جمع می كنه
0000000000
از قل مراد
پرسیدند : فاصله میان خنده و گریه چیست ؟ او جواب داد : انسان با چشم گریه می كند و با
دهان می خندد، فاصله میان دهان و چشم هم دماغ است !
0000000000
قل مراد می
ره مسجد وقتی میاد بیرون می بینه كفشش نیست . می گه
: 4 حالت داره :1 نیامدم :2بدون كفش اومدم :3 اومدم رفتم4 : بعدا میام
0000000000
قل مراد می
ره نانوایی ، نانوا می گه : هر کسی اومد بگو پشت سرت نایستد
، نون نمی رسه. قل مراد هم هر کی می
اومده می گفته بیا جلوی من بایست ، پشت سرم نون نمی
رسه !
0000000000
قل مراد می
ره تماشای رقص باله از اول تا آخرش خواب بوده. بعد ازش می پرسن : چه
طور بود ؟ می گه : آدمای
خوبی بودن . دیدن من خوابم میاد ، رو نوک انگشت راه می
رفتن !
000000000
سرهنگه داشته
امتحان رانندگي ميگرفته. از يارو ميپرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني
يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف ميكنه ميپرسه: يعني چي؟
يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف
0000000000
يه روز يه
پسره رو ميبرن کلانتري ، ميگه چرا منو آوردين اينجا ؟؟ ميگن واسه عرق خوري .. ميگه
پس چرا نميارين بخوريم؟
0000000000
پسر خوب
چگونه پسري است ؟ پسري كه اولا دوست دختر نداشته باشه - دوما دوست دختر نداشته باشه
- سوما دوست دختر نداشته باشه - چهارما دوست دختر نداشته باشه..... چون دوست دختر
بناي اوليه منحرف شدن اين گل پاك و معصوم است
0000000000
طرف عروسي
ميكنه، هفته بعد دست خانوم رو ميگيره ميبره دكتر ، ميگه: اقاي دكتر ما بچه دار
نميشيم!! دكتره ميپرسه: چند وقته ازدواج كردين؟ طرف ميگه: يك هفته است!! دكتره
شاكي ميشه، ميگه: داداش من، اين زنه ، مايكرووِيو كه نيست
0000000000
به آسمون
نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... به دريا نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... به دشت های سبز نگاه ميکنم تو رو
ميبينم و حتی وقتی به قلبم نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... بابا بيا برو
اونطرف بگذار يه چيز بهتر ببينيم
0000000000
از يه نفر
ميپرسن اولين کسی که رفت مکه حاجی شد کی بود ميگه حاج لكلك
0000000000
از يه بچه
مشنگه ميپرسن پس جواب خون شهدا را کی بايد بده ، ميگه خب معلومه آزمايشگاه
0000000000
از يه لره
ميپرسن تو شما آدم مشهور هم هست ميگه آره .... سوفيا لُره ! ، اليزابت تاي لُر ،
لُر و هاردی .... يه ماده شيميائی هم هست که اختراع خودمونه بهش ميگن
کلُر
0000000000
يه بار يه
بچه از باباش ميپرسه : بابائی وقتی شما با مامانی ميرفتين ماه
عسل من هم بودم ، بابائه ميگه آره عزيزم تو هم
بودی ... رفتنی پيش من بودی ، برگشتنی پيش مامانت
0000000000
آقا ماشا
ا... ميره تو بانک وام بگيره ، ضامن نداشته منفجر ميشه
0000000000
يه دفعه یه
آبادانيه تو بيابون گم ميشه ، و داشته از تشنگی ميمرده .... خلاصه هی
ميگفته آب آب آآآآآ آب .... يه دفعه ميرسه به يه چشمه دستاشو ميزنه تو آب ميکشه به
موهاش ميگه آخيــــــــــش ، وُلک راحت
شدم تيپ موهام خراب شده بود داشتم ميمردما
0000000000
آقا ماشاا...
را ميبرن بهشت ، زير پای مادران له ميشه ( آخه بهشت زير پای مادران
است )
0000000000
اول سرش را
با تُف خيس ميکنيم .... بعد سيخش ميکنيم .... بعد ميکنيمش تو سوراخ ......... ما
اينطوری سوزن را نخ ميکنيم شما چطوری ؟ 0000000000
به آقای
پشندی ميگن سه تا اسم بگو توش الله داشته باشه .. ميگه شکرالله ، حمدلله ،
سيندرلاه
0000000000
يه دفعه
پليس ( بامشاد ) را ميگيره بهش ميگه کارت ماشين ، گواهينامه ،
بيمه ..... بامشاد ميگه بايد با اينها جمله بسازم؟
0000000000
يك روز تو ي
جهنم شلوغ بوده و همه مي زدند و مي رقصيدند
يكي مي پرسه
چي شده ..... مي گويند : آخ جون پروند ه ها گم شده ، پروند ه ها گم شده
0000000000
دکتر نظام
وظيفه پسر لاغری را معاينه کرد و در برگه نوشت : معاف، به دليل ضعف جسماني
پسره با خوشحالي گفت : آخ جون فوری
ميرم زن ميگيرم دکتره نوشت : و همچنين
ضعف عقلاني
0000000000
يه روز چند تا
رفيق ميخواستن برن گردش ، تهرانيه ميگه ماشينش با من ، رشتی ميگه نهارش هم
با من ، شيرازيه هم ميگه تخمه و چای هم با من ، اصفهانيه ميگه پس حالا که
همتون يه چيز ميارين منم داداشم را ميارم
0000000000
مادر : پسرم
، من دارم مي رم خريد يه وقت به كبريت دست نزني ها . پسر : نه مامان جون من خودم فندك دارم
0000000000
از خشايار
پرسيدند : گاو بهتره يا گوسفند ؟ خشاياره ميگه : گاو بهتره
. مي پرسند چرا
؟ ميگه : گاو وقتي ميخواد بره آنطرف
جاده اول سمت راست نگاه ميکنه بعد سمت چپ رو ، بعد ميره ، ولي گوسفند عين گاو سرشو
ميندازه پايين رد ميشه
0000000000
يه روز صبح
يه پيرزنه ميره کلانتري ميگه ديشب دزد اومده خونه ام و به من تجاوز کرده . افسر مربوطه ازش مي پرسه مگه شما بيدار بودي؟
پيرزنه ميگه
: نه . افسره ميگه : پس از کجا فهميدی بهت تجاوز شده ؟ پيرزنه ميگه : صبح که
بيدار شدم ديدم جيگرم خنک شده
0000000000
بهروز خالي
بند يه زن حامله رادر اتوبوس ميبينه و به او ميگه : خانم اين چيه ؟ خانومه ميگه
: معلومه بچه ام است ديگه . بهروزه ميگه : دوستش داري؟خانومه : آره خوب، خيلي . ميگه : پس چرا قورتش دادي؟
0000000000
يه بچه ايي
تازه بدنيا اومده بوده ، شير مامانشو نمي خورده ، هر زن ديگه اي هم آوردن ، فايده
نداشته بچه شير اونا رو هم نمي خورده تا اينکه يه زن سياه ميارن بچه شيرشو مي خوره
بابائه مي گه : آهان ، پدر سوخته ، تو شيرکاکائو مي خواستي ما نمي دونستيم
0000000000
خشايار قله
اورست رو فتح ميکنه ، خبرنگارها جمع ميشن و ازش مي پرسند : آقا رمز موفقيت شما چي
بود ؟
خشاياره ميگه : والله آقا من اين چيزها حاليم نيست ، اگه بازم بهم بار بخوره ميارم
اين بالا .
0000000000
آقا غلام تو
اتوبوس كنار يه خانم چاقي نشسته بود يه نيگاه به خانومه کرد و گفت : راستي خانم
اسم شما چيه ؟ خانمه گفت : غنچه. آقا غلام گفت : شما وا بشين ديگه چي چي ميشيد ؟
0000000000
يک روز غضنفر
خواب ميبينه بزرگترين نون بربري دنيا را خورده صبح که بلند ميشه ميبينه لاحافش
نيست
0000000000
چرا مغز
مردها گرونتر از مغز زنهاست؟ - آخه زنها از مغزشون تا به
حال استفاده كرده اند!
0000000000
بهترين
انتقام از زني كه شوهرتون رو از چنگتون در آورده چيه؟ بذارين شوهرتون مال اون
بمونه!
0000000000
مامان من
شنيده ام تو بعضي از كشورها زن و شوهر قبل از ازدواج همديگه رو نميشناسن! راسته؟- دخترم تو همه جاي دنيا وضع همينه!
0000000000
بهترين مدرك
دروغ بودن قصه ها چيه؟- شاهزاده افسانه اي هميشه
خوش تيپ و باهوش و پولدار و مجرده!
0000000000
فالگير: فردا
شوهرتون ميميره! زن: اينو كه خودم ميدونم. بهم بگو گير پليس ميفتم يا نه!
0000000000
هر زن باهوشي
ميليونها دشمن داره: همه مردهاي احمق!
0000000000
چرا روان
درماني مردها كمتر از زنها طول ميكشه؟- معمولا بايد در روان
درماني به دوران كودكي بازگشت و مردها هميشه در همون دوران به سر ميبرند!
0000000000
به مردي كه
نود و نه درصد مغزش از بين رفته چي ميگن؟- خواجه!
0000000000
مرد: عزيزم,
من ميخوام از تو خوشبخت ترين زن دنيا رو بسازم!
زن: خير پيش!
0000000000
فرق يك مرد با يك گربه چيه؟ اين
يكيشون يه
موجود دله است كه بي چشم و روئه و براش مهم نيست كه كي بهش غذا ميده, اون يكي يه
حيوان ملوس خانگيه.
0000000000
وقتي يه زن
ميبينه كه شوهرش داره زيكزاك تو حياط ميدوه بايد چيكار كنه؟- هيچي, بايد بهتر هدف
بگيره و به شليك كردن ادامه بده!
0000000000
چرا مردها از
زنهاي خوشگل بيشتر از زنهاي باهوش خوششون مياد؟- چون قدرت چشمهاشون بيشتر
از قدرت مغزشونه!
0000000000
خانمم درست
سه هفته بعد از ازدواجمون فوت كرد...
- خوب پس زياد زجر نكشيده!
0000000000
يه نفر داشته
با زنش دعوا ميکرده که : تو که از من
خوشت نميومد پس چرا سر سفره عقد با صداي بلند داد زدي بـــــــــــله ،،، زنه ميگه
: من به تو نگفتم بله ،، يکي از من پرسيد با اين مرتيکه عوضي ميخواهي ازدواج کني
من داد زدم بـــــــــــله
0000000000
آقا غلام زنگ
ميزنه 110 ميگه آقا صدي ده طرف ميگه بله بفرمائيد غلامه ميگه بي انصاف تو
بازار صدي پنج نزول ميدن
0000000000
خشايار به
رفيقش ميگه: ميخوام دختر شاه رو بگيرم! رفيقش ميگه: چرت نگو مومن! مگه
كشكيه؟! خشايار ميگه: بابا من كه راضيم،
ننه ام هم كه راضيه، فقط مونده شاه و دخترش!
0000000000
بهروز خالي
بند رفته بوده تماشاي مسابقه دو و ميداني، وسط مسابقه از بغليش ميپرسه: ببخشيد،
اينا واسه چي دارن ميدون؟! يارو ميگه: براي اينكه به نفر اول جايزه ميدن. بهروز
خالي بند يوخده فكر ميكنه، ميپرسه: پس بقيشون واسه چي دارن ميدون؟!
0000000000
بهروز خالي
بند سوار آسانسور ميشه، ميبينه نوشته: ظرفيت 12 نفر. باخودش ميگه: عجب بدبختيهها!
حالا 11 نفر ديگه از كجا بيارم؟!
0000000000
به اکبر عبدي
ميگن دوست داری خشايار بميره ارثش به تو برسه ، اکبره ميگه نه ، دوست دارم
بکشندش تا ديه هم بگيرم
0000000000
از آقای
خياباني ميپرسن: به نظر شما اگه آمريكا افغانستان و عربستان رو بگيره، به كره و
چين هم حمله كنه تكليف ايران چي ميشه؟ خيابانی ميگه: چي ميشه نداره كه،
ايران ميره جام جهاني!
0000000000
خشايار
مستوفي داشته ميمرده ، ملت ريخته بودند دورش ببينند دم آخري چي ميگه ، خشايار ميگه
به ارواح باباتون من همه نماز روزه هام را گرفتم فقط 60 سال واسم طهارت بگيرين !
0000000000
از ناتاشا
ميپرسن: چند تا بچه داري؟ 4 تا از انگشتاشو نشون ميده، ميگه: 3 تا! ملت كف ميكنن،
ميگن: بابا اينا كه 4تاست؟ ناتاشا انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: اين بچة
همسايمونه، ولي هميشه خونة ماست!
0000000000
بعد از عمري داريوش
مياد ايران، اجرا زنده ميگذاره تو استاديوم آزادي. خلاصه ديگه ملت داشتن خودشون رو
خفه ميكردن، داريوش هم مياد خيلي حال بده، از ملت ميپرسه: چي ميخواين براتون
بخونم؟ يك تركه ازون پشت داد ميزنه: اِبـــي بـخـــون.. اِبـــي بـخـون!
0000000000
از ننه بهروز
ميپرسن چندتا بچه داري؟ انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: هفت تا! ملت كف ميكنن،
ميگن: بابا اين كه فقط يكيه! ميگه: آخه دادم mp3شون كردن!
0000000000
تركه ميره
مسابقه بيست سوالي، رفقاش از پشتصحنه بهش
ميرسونن كه: جواب برج ايفله، فقط تو زود نگو كه ضايع شه. خلاصه مسابقه شروع ميشه،
تركه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نه. تركه ميگه:...ها! پس حتماٌ برج ايفله!
0000000000
غلام ميره
مسابقه بيست سوالي، رفقاش از پشتصحنه بهش
ميرسونن كه: جواب خياره، فقط تو زود نگو كه ضايع شه. خلاصه مسابقه شروع ميشه،
غلامه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نه. غلام ميگه: بابا اين عجب خيار گندهايه!
0000000000
يه جوونه
ميخواسته تو يك ادارة دولتي استخدام شه، ميبرنش گزينش. اونجا يارو ازش ميپرسه: شما
وقتي ميخواين وارد مستراح شيد، با پاي راست وارد ميشيد يا با پاي چپ؟! طرف هول ميشه، ميگه: شما منو استخدام كنيد، من با سر وارد ميشم!
0000000000
ماشين بهروز
رو تو روز روشن، جلو چشماش ميدزدن، رفيقاش ميدون دنبال ماشينه و داد ميزنن: آاااي
دزد! بگـــيـــرينش! يهو خشايار داد ميزنه: هيچ خودتونو ناراحت نكنيد.. هيچ
غلطي نميتونه بكنه! رفيقاش واميستن، ميپرسن: چرا؟ خشي ميگه:
من شمارشو برداشتم!
0000000000
يه هواپيما
تو قبرستون تبريز سقوط ميكنه، فردا راديو تبريز ميگه: شب گذشته يك فروند هواپيماي
توپولوف در حومة شهر تبريز سقوط كرده و تا
اين لحظه 34513 جسد كشف شده! عمليات براي يافتن اجساد بقيه قربانيان در قبرستون
همچنان ادامه دارد!
0000000000
به آبادانيه
خبر ميدن كه بابات مرده، ميگه: آخ جون... از فردا تريپ مشكي با عينک دودي !
0000000000
يك شب
تلويزيون فيلم سينمايي خانه كوچك رو گذاشته
بوده، تو فيلم مرده به زنش ميگه: شب بخير لورا. يهو تو لرستان ملت همه تلويزيون رو
خاموش ميكنند، ميرن ميخوابن!
0000000000
معلمه از
شاگردش ميپرسه: دو دو تا چند تا ميشه؟ پسره ميگه: شونزده تا! يارو شاكي ميشه،
ميگه: همين خنگ بازيا رو در مياريد كه ملت ميگن تركا خرن! دو دو تا ميشه چهارتا،
ديگه اگه خيلي بشه، ميشه هشت تا!
0000000000
خشايار فولاد
رو ميگذاره دانشكده افسري، رفيقاش بهش ميگن: بابا
اينكه درسش خوب بود، ميگذاشتي دكتري، مهندسي چيزي ميشد، خشي ميگه: آخه
ميخوام وقتي درسش تموم شد باهم كلانتري باز كنيم!
0000000000
ياسمن گل
بانو صبح از در خونه مياد بيرون، ميبينه
سر كوچه يك پوست موز افتاده، با خودش ميگه: اي داد بيداد، باز امروز قراره يك
زميني بخوريم!
0000000000
يارو سرش
ميخوره به ميلة وسط اتوبوس، جا به جا ولو ميشه كف اتوبوس. بعد از چند لحظه، چشماشو
باز ميكنه ميبينه ملتي كه واستادن بالا سرش ميله رو گرفتن، ميگه: ولش كنين ببينم
چي ميگه!
0000000000
زن تركه دو
قلو ميزاد،تركه ميره صورت حساب بيمارستان رو حساب كنه،به يارو ميگه:حاج آقا
ارزون حساب كن هردوشو ببرم!
0000000000
يه نديد بديد
ميره واسه تلفن همراه ثبت نام ميكنه، بهش ميگن: تا سه ماه ديگه بهت تحويل ميديم.
آقا با کلاسه هم رو كمربندش يه پرچم ميزنه : به زودي دراين مكان يك عدد موبايل
افتتاح خواهد شد!
0000000000
عربه با دو
تا خيار در دست ميره توي يك بقالي، ميگه:حاج آقا خيارشور داري؟ بقاله ميگه: بله.
عربه ميگه: پس ولك بي زحمت اين دوتا رو هم بشور!
0000000000
تو يكي از
دهات اردبيل ملت براي بار اول كيوي ميبينن، ميرن از ملاي ده ميپرسن اين چيه؟ ملاهه
يكم ميره تو نخ كيويه، بعد ميگه: ايلده تخم مرغيش، كه تخم مرغه! ولي من نميفهمم
چرا موكتش كردن؟!
0000000000
يه
مسئولي داشته راديو پيام گوش ميداده،گزارشگره
ميگفته: راه بهارستان به امام حسين بستهاست، راه انقلاب هم به امام حسين بستهاست...
طرف ميگه:باشه بابا بستس كه بستس، ديگه چرا هي به امام حسين قسم ميخوري؟!
0000000000
يه دانشمنده
مثل من يه تيكه يخ گرفته بوده بالا، داشته خيلي متفكرانه بهش نگاه ميكرده. رفيقش
ازش ميپرسه: چيرو نگاه ميكني؟ طرف ميگه:
ازش آب ميچيكه ولي معلوم نيست كجاش سوراخه!
0000000000
لره توي
اتوبوسِ تهران-خرمآباد نشسته بوده، ميره به راننده ميگه: آقاي راننده واسه كي
داري رانندگي ميكني؟! اينا که همه خوابن!
0000000000
سيگاريه ميره
لباس فروشي،ميگه:ببخشيد شلوار نخي داريد؟ يارو ميگه:بعله. طرف ميگه: بيزحمت دونخ بدين
0000000000
فصادی رگ خاتونی
بگشاد. خاتون هر چه میپرسيد میگفت: از پُری خونست. چون نيشتر
بدو رسيد بادی از وی جدا شد. گفت: ای استاد اين نيز از پری
خون باشد؟ گفت: نه خاتون از فراخی كون باشد.
0000000000
این يکی به
خاطر نکتهدانی سعدی، و تکهای که بار قطبالدين کرده:
مولانا قطبالدين به راهای
میگذشت. شيخ سعدی را ديد كه شاشه كرده و كير بر ديوار میماليد
تا استبرا كند. گفت: ای شيخ چرا ديوار مردم سوراخ میكنی؟ گفت:
قطبالدين ايمن باش، بدان سختی نيست كه تو ديدهای.
0000000000
زن بداخلاق بدقيافه اي از
شوهرش مي پرسه : نمار وحشتو چه موقع مي خونن ؟ شوهرش مي گه : هروقت جمال مبارك
حضرت عالي ديده شود !
0000000000
مردي با دو فرزند از زن
اولش با زني با دو فرزند از شوهر اولش ، ازدواج كرد و صاحب دو فرزند مشترك شدن. يه
روز زن به شوهرش زنگ زد و گفت : عزيزم زود خودتو به خونه برسون ، چون بچه هاي من
با بچه هاي تو ، دارن بچه هاي ما رو مي زنن !
0000000000
تو يه مسابقه كشتي بين گربه
ها يه گربه ي ضعيف مردني همه رو شكست مي ده مي ره مرحله فيينال و اونجا هم قهرمان
مي شه. خبرنگارا ازش مي پرسن : رمز قهرماني شما چه بود ؟ گربه ي لاغر مي گه :
بشوژه پدر اعتياد ، من بَبرم!
0000000000
اولي : من خروس تنبلي دارم
كه سالي يه مرتبه آواز مي خونه ! دومي : اين كه چيزي نيست خروس تو خيلي زرنگه ، من
خروس تنبلي دارم كه وقتي خروس همسايه آواز مي خونه ، فقط سرشو به علامت تاييد بالا
و پايين مياره !
0000000000
اولي : عموي من ديروز مرحوم
شد. دومي : دكتري كه معالجش مي كرد كي بود؟ دومي : كسي معالجش نكرد ، خودش مرد!
0000000000
اولي : علت مرگ برادر
معتادت چه بود ؟ دومي : والا علت زندگي برادرم هم معلوم نبود تا چه برسه به علت
مرگش !
0000000000
يه بار يه تيمسار مي ره
بازديد از ارتش ، يه كفاش مي بينه مي گه : پسر اينجا چكاره اي ؟ كفاش هول مي شه مي
گه تيمسارم كفاش!
0000000000
مردي در بستر بيماري افتاده
بود و زنش بالاي سرش داشت نامه مي نوشت. مرد گفت : زن داري چي مي نويسي؟ زن مي گه
: دارم در مورد سلامتي تو به پدرم نامه مي نويسم. بعد از چندي زن از شوهرش مي پرسه
: راستي كلمه ي قبر رو با "قاف" مي نويسن يا با "غين"؟!!!
0000000000
مردي با يه زن زيبا ازدواج
كردو وقتي نام زن را پرسي زن گفت : نام من حماره. مرد گفت : اين نام را عوض كن چون
حمار يعني خر و اسم درستي نيست. زن نامشو عوض كرد و گذاشت قاطر ! مرد گفت : اين
دفعه نام تو از اول بهتر شده ولي هنوز از طويله خارج نشدي !
0000000000
معروف است كه وقتي معلم
لويي چهاردهم براي او شيمي تدريس مي كرد چنين مي گفت : اكسيژن و هيدروژن كمال
افتخار را دارند كه در حضور اعليحضرت با يكديگر تركيب شده و توليد آب نمايند !
0000000000
يه بار ناصرالدين شاه رفت
مازندارن . در نزديكي مقصد وقتي سر از پنجره بيرون آورد دريا را ديد. با تعجب از
يكي از همراهان پرسيد آن چيست. آن شخص با چاپلوسي تعظيمي كرد و گفت : قربان ! بحر
خزر شرفياب شده است !
0000000000
شعار جدید 22 بهمن:
22 لیتر بنزین - ریختیم تو ي موتورگازی - رفتیم
بدختر بازی - الله یاور ماست 110 دنبال ماست.
0000000000
قانون جديد : سوخت گیری
در بازی نید فور اسپید
بدون ارائه ی کارت هوشمند سوخت ممنوع است!
0000000000
زن بداخلاق بدقيافه اي از
شوهرش مي پرسه : نمار وحشتو چه موقع مي خونن ؟ شوهرش مي گه : هروقت جمال مبارك
حضرت عالي ديده شود !
0000000000
مردي با دو فرزند از زن
اولش با زني با دو فرزند از شوهر اولش ، ازدواج كرد و صاحب دو فرزند مشترك شدن. يه
روز زن به شوهرش زنگ زد و گفت : عزيزم زود خودتو به خونه برسون ، چون بچه هاي من
با بچه هاي تو ، دارن بچه هاي ما رو مي زنن !
0000000000
تو يه مسابقه كشتي بين گربه
ها يه گربه ي ضعيف مردني همه رو شكست مي ده مي ره مرحله فيينال و اونجا هم قهرمان
مي شه. خبرنگارا ازش مي پرسن : رمز قهرماني شما چه بود ؟ گربه ي لاغر مي گه :
بشوژه پدر اعتياد ، من بَبرم!
0000000000
اولي : من خروس تنبلي دارم
كه سالي يه مرتبه آواز مي خونه ! دومي : اين كه چيزي نيست خروس تو خيلي زرنگه ، من
خروس تنبلي دارم كه وقتي خروس همسايه آواز مي خونه ، فقط سرشو به علامت تاييد بالا
و پايين مياره !
0000000000
اولي : عموي من ديروز مرحوم
شد. دومي : دكتري كه معالجش مي كرد كي بود؟ دومي : كسي معالجش نكرد ، خودش مرد!
0000000000
اولي : علت مرگ برادر
معتادت چه بود ؟ دومي : والا علت زندگي برادرم هم معلوم نبود تا چه برسه به علت
مرگش !
0000000000
يه بار يه تيمسار مي ره
بازديد از ارتش ، يه كفاش مي بينه مي گه : پسر اينجا چكاره اي ؟ كفاش هول مي شه مي
گه تيمسارم كفاش!
0000000000
مردي در بستر بيماري افتاده
بود و زنش بالاي سرش داشت نامه مي نوشت. مرد گفت : زن داري چي مي نويسي؟ زن مي گه
: دارم در مورد سلامتي تو به پدرم نامه مي نويسم. بعد از چندي زن از شوهرش مي پرسه
: راستي كلمه ي قبر رو با "قاف" مي نويسن يا با "غين"؟!!!
0000000000
مردي با يه زن زيبا ازدواج
كردو وقتي نام زن را پرسي زن گفت : نام من حماره. مرد گفت : اين نام را عوض كن چون
حمار يعني خر و اسم درستي نيست. زن نامشو عوض كرد و گذاشت قاطر ! مرد گفت : اين
دفعه نام تو از اول بهتر شده ولي هنوز از طويله خارج نشدي !
0000000000
آیا میدانید
میزان پاسخ دختران به بوق زانتیا 60 درصد بیشتر از پژو است؟؟
روابط عمومی شرکت زانتیا!!
0000000000
كتري آب جوش با سيم خاردار
در اطراف و داراي ولتاژ 220 ولت ، آلوده به ويروس اچ آي وي و هپاتيت و آپير خطر
جهت خوابگاههاي دانشجويي !
0000000000
اولي : تو هفته ي چندبار
اصلاح مي كني ؟ دومي : سيصد و پنجاه بار! اولي : مگه ديوانه اي ؟ دومي : ديوانه
نيستم ، شغلم سلمانيه !
0000000000
ملا بالاي منبر به مردم مي
گه : كي مشتاق است كه به بهشت برود ؟ همه دستاشون را بالا بردند. ملا گفت :شرط
رفتن به بهشت اين است كه اول بميريد ! مردي گفت : ملا اين چه شرطيه ؟ ملا گفت :آخه
احمق تا حالا ديدي كه آدم زنده به بهشت برود ؟
0000000000
ملا بچه دار مي شه . يكي از
دوستهاش مي گه : ملا شنيدم همسرت فارغ شده. اومدم تبريك بگم. حالا بگو بچه ات پسره
؟ ملا گفت نه . دوست ملا گفت حتماً دختره. ملا گفت : از كجا فهميدي ؟!!!
0000000000
ملا به علت بي پولي تصميم
مي گيره خرشو بفروشه. زنش گفت : مرد مگه ديوونه شدي اگر خرتو بفروشي از فردا خودت
بايد به جاي خر باركشي كني! ملا گفت : تو نگران نباش. من خر را به بازار مي برم
ولي قيمتي روش مي ذارم كه هيچ كس نخره!
0000000000
يه بار يكي به دوستش مي رسه
و احوال پدرشو مي پرسه. دوستش مي گه : پدر من بيست سال پيش مرد و تو خودت هم در
مراسم دفنش شركت داشتي . آن مرد گفت : مي دونم فقط خواستم بدونم كه آيا پدر مرحومت
هنوزم تو همون قبرستونه ؟!
0000000000
غضنفر مي خواست خونه اي
بخره با زنش نقشه مي كشه كه زنش مهريه شو بذاره اجرا و با پولش خونه بخرن !
0000000000
در سال 86 پربيننده ترين
سايت سال اين سايت شد : "مشترك گرامي دسترسي به اين سايت امكان پذير نمي باشد
!"
0000000000
(جوك كردي:) كيوانو (پيرزن)
چيست ؟ موجودي است جاندار ، كند ذهن و كج فهم . متخصص در اجراي عزاداري و نزاع
قومي كه به محض بروز كوچكترين مشكل با خراب كردن جو ، زمينه را براي خونريزي بيشتر
آماده مي كند!
0000000000
(بازم كردي) من بع خال لبت اي دوست گرفتار شدم
*** چشمت زاغ تو را ديدم و زيلتراق شدم! (وحشت زده شدم.)
0000000000
صاحبخانه بعد از يك ساعت
اومد پيش مهمان و گفت : ببخشيد شما را منتظر گذاشتم. مهمان گفت : اختيار داريد.
راستي مي دانيد كه فرش شما 3000 گل و بوته داره ؟!!!
0000000000
اولي : مي دونستي منزل
همسايه عروسيه ؟ دومي : خب به من چه ؟
اولي : آخه شام شما رو دعوت كردن. دومي : خب به تو چه ؟
0000000000
دوست تاجر : چرا تو سفرهايت
هميشه زنتو با خودت مي بري ؟ تاجر : چون دوست ندارم موقع رفتن به سفر و برگشتن از
سفر ، زن بدتركيبم صورتمو ببوسه !
0000000000
مادر : پرويز چرا گريه مي
كني ؟ پرويز : بابا مي خواست ميخ به ديوار بزنه چكش رو زد روي دستش. مادر : اين كه
گريه نداره تو بايد مي خنديدي . پرويز : اتفاقاً چون من به بابام خنديدم كتكم زد!
0000000000
نويسنده اي رو با اصرار به
كنسرت يك ويولون زن بردند. بعد از كنسرت نظر او را خواستند. نويسنده گفت : اين
كنسرت منو ياد سعدي انداخت.گفتند : سعدي كه ويولون زن نبود. نويسنده گفت : آخه اين
بابا هم ويولون زن نبود !
0000000000
بدانيد كه ...ازدواج تنها
جبهه ای است که با دشمنت در یک سنگر می مانی!!!
0000000000
اگر تمام مردم دنیا غمشون
را در دست بگیرند و در صفی بایستند تا یک قاضی حکم
کند غم چه کسی از همه بزرگتره هر کس با نیم نگاهی به بغل دستی
خود ، غمش را در جیب می گذارد و به خونه بر میگردد!!!
0000000000
دلم از دوريت پاره پاره شد دوختمش حالا تنگ شده . چيكار كنم
؟
0000000000
کاش ميشد روي قلب سرنوشت،لحظه هاي با تو بودن را نوشت
0000000000
عزیزم به اندازه تمام کسانی که نمیشناسم
دوستت دارم و سبدی از گلهای یاس و پونه با یه آسمون ستاره
تقدیم تو به خاطر تولد زیبایت.
سالگرد ازدواجمون مبارک
0000000000
خواننده تو عروسي ميگه: خانوما، آقايون، دستا بالا، ميخواهيم
بريم بندر! ترکه داد ميزنه: كجا؟ ما تا شام نخوريم هيچجا نميريم!!!
0000000000
تركه رستوران میزنه،
رو درش مینویسه: وقت نهار و نماز تعطیل است
0000000000
از تركه میپرسن:
مساحت ایران چقدره؟ میگه: 1648192 متر مكعب! میگن: خنگ خدا، آخه
چرا متر مكعب؟! تركه میگه: آخه بعد انقلاب به ارتفاع یك متر ریده
شده توش
0000000000
تركه با دوستدخترش رفته
بوده پارك. همینطور كه دست هم رو گرفته بودن و راه میرفتن، دختره حالی
به حالی میشه، یك چشمك به تركه میزنه، میگه: قاسم
جون، بریم اون پشت مشتها ازون كار بدا بكنیم؟! تركه میگه: آی
گفتی عزیزم… اتفاقاً منم بدجور شاش دارم
0000000000
تركه مجری مسابقه بیست
سوالی میشه، یارو ازش میپرسه، جانداره؟ میگه: نه. میپرسه:
تو جیب جا میشه؟ تركه كلی فكر میكنه، بعد میگه: تو
جیب جا میشه اما اگه تو جیبت بریزی، جیبت
ماستی میشه
0000000000
یه تركه باباش میمیره میشه یتیم. مامانش
میمیره میشه دو تیم. همه خانوادش میمیرن میشه
تیم ملی
0000000000
یه روز یه تركه از یه پسره میپرسه بچه كجایی؟
میگه بچه امام حسین. تركه میزنه زیر گریه و پسره رو
بغل میكنه میگه علی اصغر چه بزرگ شدی
اگه یه بار زنبور نیشت زد نگران نشو چون اون هم
فهمیده که تو چقدر گلی..
0000000000
اگه ديدي يه زنبور مي خاد بشينه روي سرت
نترس آخه من آدرس قشنگترين گل رو بهش دادم
0000000000
جوكهاي يك كمي بلندترچندخطي
0000000000
لره بعد
از2سال ازسربازی برمیگرده،تو کوچه داداشش رو می بینه که ریشش
بلند شده و خیلی ناراحته،ازش می پرسه چی شده چرا ناراحتی،داداشش چپ چپ نگاهش می کنه وجواب نمیده. میره درخونه اون یکی
داداشش رو می بینه که
اون هم با ریشهای
بلند وقیافه ناراحت نگا نگاهش میکنه
خیلی
نگران میشه،می پرسه چه اتفاقی افتاده؟بابا طوری شده؟اونم محلش نمیزاره.میره تو خونه باباشو می بینه
که ریشش حسابی بلند شده وخیلی
ناراحته میگه من می دونم که نه نه
طوریش شده باباش با عصبانیت میگه
پدرسوخته
موقعی که
داشتی
می رفتی خدمت ریش تراش رو کجا بردی
000000000
لره 500 تومن به پسرش میده میگه این رو 300
ماست بخر
200 تومن
مال خودت پسرش میگه نمیرم. میگه 1000 تومن 500 مال
خودت 500 ماست بگیر میگه نه میگه بیا 1500 تومن 1000 تومن مال خودت
500 ماست بگیر میگه نه. میگه بیا 2000 تومن بگیر
1500 مال خودت 500 تومن ماست بخر پسرش میگه نمیرم. لره شاکی میشه میگه
پدرسگ
پس بیا
تو مادرت رو بکن من برم ماست بخرم
0000000000
بچه مثبته از لره میپرسه : آقا
ببخشید... خیلی خیلی عذر
میخوام..شرمنده..
روم به دیوار.. اسمتون چیه؟
لره شاکی
میشه، میگه: ایجو که تو پرسیدی، اسمم انه به لره میگن: ان آقا
میگه:
آقا شو بگذار اولش
یکی
می میره میره اون دنیا . ازش می پرسن میری
بهشت یا جهنم ؟ نگاه می کنه به جهنم می بینه دار و درخت و
آب و بلبل و همه چیز مرتبه. می گه می رم جهنم .تا درو باز می کنن می بینه شعله های آتیش
از همه جا بلند شده . شاکی می شه می گه این که این
طوری نبود . می گن یه مدت کسی
نیومده بود رفته بود رو.
0000000000
یه
دکتری رفته بوده برره و بهشون اصول بهداشت و نظافت رو یاد می
داده. اتفاقأ همون موقع یه
گربه ای داشته بدنشو می لیسیده و خودشو تمیز می
كرده. جناب دكتر وسط سخنرانی می
گه : مثلأ نگاه كنید، حتی این گربه كه حیوونه و عقلش نمی
رسه هم داره خودشو تمیز می كنه. یهو یكی از
برره ای ها از وسط جمع بلند می شه می گه : آقای دكتر، نه
فكركنی عقلمان نمی رسد ها، زبانمان نمی رسد.
0000000000
برره ایه
کنکور داشته می ره سر جلسه ، سوالها رو که پخش می كنند، اول یك
پنج دقیقهای مبهوت به سؤالا خیره می شه !!! بعد یك بیست پنج تومنی از جیبش درمیاره
شروع می كنه تند تند شیر یا خط كردن و پاسخ نامه رو پر كردن . بعد 40-50 دقیقه آقاهه ممتحنه می بینه برره ایه خیس
عرق شده !!! هی داره یك سكه رو می ندازه بالا ، زیر لب
فحش می ده . می ره جلو می پرسه : داری
چیكار می كنی ؟ می گه : همه سوالا
رو جواب دادم، دارم جوابامو چك می كنم
0000000000
به يه نفر
گفتن چه وقتي خيلي ضايع شدي گفت : يه روز دختر خالم بهم زنگ زد گفت: بيا خونه
خاليه!! منم خوشحال شدم رفتم. در رو که باز کردم ديدم کسي نيست! دختر خالم گفت: من
ميرم تو اتاق تو هم 5 دقيقه ديگه بيا تو!! منم 5 دقيقه بعد رفتم تو ديدم همه ميگن
تولد تولد تولدت مبارک. بعد به طرف ميگن خب چه ربطي داشت! ميگه: اخه لخت رفته بودم
تو
0000000000
پسره تو
كليسا نشسته بوده، يهو ميبينه يه دختر خيلي خوشگل مياد تو. ميدوه ميره پشتِ يه مجسمه قايم ميشه.
دختره مياد ميشينه جلوي محراب و ميگه: اي خدا! تو به من همه چي دادي ، پول دادي ،
قيافه دادي ، خانواده خوب دادي... فقط ازت يه چيز ديگه ميخوام... اونم يه شوهر
خوبه ...يا حضرت مسيح! خودت كمكم كن! تركه از پشت مجسمه مياد بيرون ميگه: عيسي هل
نده!هل نده زشته ، خودم ميرم!
0000000000
يادمان باشد
اگر شاخه گلي را چيديم ، وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نکنيم ، پر پروانه شکستن هنر
انسان نيست ، گر شکستيم ز غفلت،من و مايي نکنيم ، يادمان باشد سر سجاده عشق ، جز
براي دل محبوب دعايي نکنيم ، يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد ، طلب عشق ز هر بي
سر و پايي نکنيم
0000000000
زن خوب برای
ازدواج بايد سه تا خصلت داشته باشه : 1 - نجيب باشه يعنی با جيب آدم کاری
نداشته باشه ........... 2 - خانه دار باشه يعنی از خودش خونه داشته باشه3… - مثل ماه بمونه يعنی
شبها بياد و صبح بره ( بره خونه باباش ) ............... 4 - البته در حد متعالی
اين که باباش وضعش توپ باشه و 3 تا سکته هم کرده باشه
0000000000
اين هم يه
شعر واسه بعضی دخترهای امروزی :آخر يه روز تيک ميگيری ،
لباسهای شيک ميگيری
، بابات را ميکنی کچل ، تا
بينی رو کنی عمل ، با همراهت
زنگ ميزنی ، عينک رنگ رنگ ميزنی ، اين
دل و اون دل ميزنی ، هي به موهات ژل ميزنی ، جنس
لباسات تريکو ، موزيک فقط از انريکو ،
جوراب های فسقلکی
، روسری های الکی ، با
اشوه های شُتری ، ميشينی پشت موتوری ، تو
خيالت خيلي تکی ، فکر ميکنی با نمکی ، خوشی
با اين تيپ خفن ، حالا قشنگی مثلا ؟
0000000000
خانم معلمه
سر كلاس از يه بچه تخسه مي پرسه:اگه سه تا گنجشك سر يه شاخه درخت نشسته باشن،بعد
ما يكيشون رو با تير بزنيم، چند تا گنجشك رو درخت ميمونه؟ بچهه ميگه:هيچي! معلمه
ميگه: نخير دو تا ميمونه. بچهه ميگه: خوب اون دو تا هم از صداي تير فرار ميكنن
ديگه.معلمه يكم فكر ميكنه، ميگه: جوابت درست نبود ولي از طرز فكرت خوشم اومد! بعد
شاگرده ميگه:خانم حالا ما يه سوال بپرسيم؟! معلمه ميگه :بپرس. پسرهميگه: اگه سه
تا خانم تو خيابون بستني بخورن، اولي گاز بزنه، دومي ليس بزنه و سومي ميك بزنه،
كدومشون ازدواج كرده؟! معلمه يكم فكر ميكنه، ميگه:خوب معلومه،سومي! بچهه ميگه:نه...جوابتون
درست نبود. اوني كه حلقه دستشه ازدواج
كرده، ولي از طرز فكرت خوشم اومد
0000000000
تركه ميره
دكتر، ميگه: آقاي دكتر مدتيه كه احساس پوچي ميكنم! دكتره ميگه: يعني چي؟ تركه
ميگه: مثلاٌ الان يك ساله ميدونم كه زنم خرابه.. ولي عين خيالم نيست! دكتره ميگه:
خوب تو بعضي شرايط اين ميتونه طبيعي باشه.
تركه ميگه: نه آقا دكتر، آخه دخترم هم تو كار هروئينه، ولي من خياليم نيست.
دكتره ميگه: خوب اين هم دليل نميشه... تركه ميگه: نه آخه آقاي دكتر، الانم كه شما
جلوم نشستين، انگار دارم با .....م حرف ميزنم
0000000000
ببين خانوم, تو روزنامه نوشته كه مردها به طور متوسط در روز
از پونزده هزار كلمه براي صحبت كردن استفاده ميكنند, ولي زنها از سي هزار كلمه.
ديدي ثابت شد شما زنها بيشتر حرف ميزنين تا ما مردها؟
هيچ هم
همچين چيزي نيست. فوقش ثابت شده كه ما هر حرف رو بايد دو بار بزنيم تا توي مخ
شماها فرو بره!- ... ببخشيد چي گفتي؟
0000000000
يه مرد متاهل تنهايي ميره مسافرت. وقتي برميگرده زنش ميپرسه: - خوش گذشت؟- عالي بود! خيلي كيف كردم!
- خوب حالا چقدر خرجت شد؟- ده هزار دلار! خوب معلومه كه حسابي
دعواشون ميشه. خانمه ميگه حالا كه اينجور شد من هم تنها ميرم مسافرت. وقتي
برميگرده شوهره ميپرسه: خوش گذشت؟- عالي بود! خيلي كيف كردم!
- خوب حالا چقدر خرجت شد؟- ده دلار! - مگه ميشه؟ - چرا نميشه؟ شب اول ده دلار دادم يه نوشيدني دم بار خوردم, بعد با يه احمقي
مثل تو آشنا شدم!
0000000000
يه پري
افسانه اي به يه مرد ميگه: يه آرزوت رو بگو تا برآورده كنم. مرده ميگه: يه كاري كن
كه زنم حسابي احمق بشه تا بتونم با خيال راحت بهش دروغ بگم و هي مچم رو نگيره.
پريه قبول ميكنه و ميگه: برو خونه تون. آرزوت رو برآورده كردم. مرده خوشحال ميره
خونه, ميبينه زنش تبديل به يه مرد شده!
0000000000
يارو ميره
خونه ميبينه يه مرده تو خونشون با زنش نشسته .. مياد جلو ميگه تو کي هستي با زن من
نشستي ... طرف ميگه راستش من خلبانم اما هواپيما سقوط کرد افتادم تو خونه شما ... يارو يه نگاه ميکنه ميگه اين ارتش هم چه خر تو خريه ها ، ديروز هم يکي
از نيرو دريائي کشتي شون غرق شده بود نزديک بود تو وان حموم غرق بشه
0000000000
يه روز بهروز
خالي بند سرما ميخوره صداش ميگيره اون هم مجبور بوده با صداي يواش و از ته گلو حرف
بزنه ( مجسم کنيد حالت را) ... خلاصه يه کاري پيش مياد ميره آيفون همسايشون را
ميزنه .. زن همسايه آيفون را بر ميداره ميگه کيــه ، بهروزه با صداي يواش ميگه حاج
آقا هستن ، زنه ميگه نه نيستش بيا تو
0000000000
خشايار و
بهروز خالي بند را ميبرن جهنم ، اما وسط راه ميگن به شما يه آوانس ميديم ،،
ميگن چيه ،ميگن اينجا 2 نوع جهنم داريم يکي جهنم ايراني ها يکي جهنم خارجي ها ،
ميپرسن فرقش چيه ، ميگن تو جهنم خارجي ها هفته اي يک بار قيـر داغ ميريزن تو
دهنتون اما تو جهنم ايراني ها هر روز ،،،، خلاصه خشايار ميگه من ميرم تو جهنم
خارجيا و بهروز هم مياد تو جهنم ايرانيا ..... يه چند ماهه بعد خشايار ميبينه خيلي
ناجوره اينجا ميگه بيچاره بهروز خالي بند که هر روز قير ميخوره ، خلاص ميره ميبينه
بهروز با رفيقاش نشستن دارن حال ميکنن و چاخان
خبري هم از قير داغ نيست ،خشاياره
ميگه جريان چيه ، مگن بابا اينجا آخه جهنم ايراني هاست يک روز قيرش نيست ،
يک روز قيرش هست قيفش نيست ، يه روز دو
تاش هست يارو نمي ياد سر کار
0000000000
يه بنده
خدائي يه تيکه جور ميکنه اما جا نداشته ، خلاص هر چي اين در اون در ميکنه خونه
خالي گيرش نمياد ، يه هو ميبينه يه تريلي گوشه خيابون پارکه ، خلاصه ميرن زير
تريلي و تو حس بودن کـــــــــــــه ميبينه يکي زد سر شونش !!! طرف بر ميگرده
ميبينه واي يه افسره است ميگه بله قربان چي شده ، سروانه ميگه شما اينجا دارين چي
کار مي کنين ، يارو هول ميکنه ميگه هيچي قربان دارم روغن ماشين را عوض ميکنم ،
سروانه ميگه عزيزم اولا روغن ماشين را از اين طرفی ميشن و عوض ميکننن نه اون
طرفي ، دوماً تريلي نيم ساعته رفــته
0000000000
طرف شب
عروسيش بوده خلاصه به داداش کوچيکش ميگه برو يه بسته کــرم از داروخونه بگير بيار
.. آقا اين بچه ميره ميخره ميده دست داداش دوماده اونها هم ميرن تو حنجله .....
خلاصه مبينن يه ساعت شد نيومدن دوساعت شد سه ساعت شد يه روز شد ميبينن عروس دوماد
نميان بيرون ، ميگن بابا اينها مگه چه کار ميکنن ، بچه ميگه من بگم من بگم ، ميزنن
تو سر بچه ميگن وااااا ، بچه چه معني داره از اين حرفها بزنه ، خلاصه سرتون درد
نيارم يه روز شد دو روز شد يه هفته شد مبينن نميان بيرون ، ميگن بچه تو که ميدوني
چرا نميان بيرون ،،، پسره ميگه راستش
داداش گفت برو يه بسته کــرم بخر ، مغازه بسته بود من هم يه بسته چسب دوقلو خريدم
بهش دادم
0000000000
يه
حاجي اصفهانيه ميره خونه يه بابائي مهموني
و شب هم مي مونه ، خلاصه نصفه شب بوده که صاحب خونه هوس خانومش را ميکنه ، حالا از
يارو اصرار از حاج خانوم انکار که بابا يارو اصفهانيه بيدار ميشه ميبينه آبرومون ميره
، يارو آخرش شاکي ميشه ميگه خوب برو به بهونه آب خوردن از يخچال ، نور يخچال مي
افته ببين طرف خوابه يا نه ، حاج خانوم هم
ميره ميبينه بــله اصفهاني خوابه خوابه ، خلاصه ميان و مشغول ميشن ..... صبح حاجيه
بلند ميشه به صاحب خونه ميگه ( با لهجه اصفهوني ) حج آقا ديشب خيلي تشنم بود ،، صابخونه ميگه حاجي آب که بالا سرتون تو یخچال
بود بر ميداشتين ميخوردين ،، اصفانيه
ميگه نـــــــــــــه حج آقا ، ديشب يکي
اومد اينجا يه ليوان آب خورد تا صبح مي ک
....... نش
0000000000
طرف خيلي
شاكي ميره ثبتاحوال، ميگه: آقا اين اسم من خيلي ضایعه ، بايد حتماٌ عوضش
كنم. كارمنده ازش ميپرسه، مگه اسمتون چيه؟ طرف ميگه: خشايارِ گهُچهره ! كارمنده
ميگه: آره خوب حق داريد، بايد حتماً عوضش كنيد. حالا چه اسمي ميخوايد
بگذاريد؟ خشايار ميگه: خشايار انچهره!
0000000000
بهروز
خالي بند تصادف ميكنه، ملت علاف ميريزن دورش و شروع ميكنن نظر كارشناسي دادن.
بالاخره بعد يك مدت افسر راهنمايي مياد، منتها اونقدر ملت هركدوم واسه خودشون چرت
و پرت ميگفتن كه صداي افسره به جايي نميرسيده. بهروز خالي بند شاكي ميشه، داد
ميزنه: ساكت.. ساكت... ديگه اينجا كسي جز جناب
سروان حق گه خوردن نداره ها!
0000000000
مامان بهروز
داروخونه داشته، يك روز جلو در مغازه بزرگ
مينويسه: سوسك كش جديد رسيد! خلاصه بعد يك مدت يك بابايي مياد تو ميگه: ببخشيد،
جريان اين سوسككش جديد چيه؟ اين خونة ما رو سوسك سر گرفته. ننه بهروز ميگه: اين دارو
خيلي جديده و بازدهيش هم تضمينيه. شما اين دارو رو ميريزيد تو يك قطره چكون، بعد
كشيك ميكشيد تا سوسكها رو بگيريد. هر سوسك رو كه گرفتيد، در روز سه نوبت (صبح و
ظهر و شب) تو هر چشمش دو قطره ازين دارو ميچكونيد، بعد از يك مدت سوسكها كور ميشن
و خودشون از گشنگي ميميرن! يارو كف ميكنه، ميگه: خوب آخه اگه سوسكها رو بگيريم كه
همونجا درجا ميكشيمشون! طرف ما ميره تو فكر، بعد يك مدت ميگه: آره خوب، ازون
راهم مِشه!
0000000000
آبادانيه
ميخواسته بره خواستگاري، ديرش شده بوده حواسش پرت ميشه شلوارش رو پشت و رو ميپوشه
و با عجله ميدوه تو خيابون، يهو يك ماشين مياد ميزنه درازش ميكنه وسط خيابون.
رانندهه مياد بالا سرش، ميگه: طوريت كه نشده؟ آبادانيه يك نگاه به سر تا پاش
ميكنه، چشمش ميافته به شلوارش، ميگه: چي چيو طوري نشده، ولك زدي حسابي پيچوندي!
0000000000
يه
بابائي تو يك شب برف و بوراني داشته از
سر زمين برميگشته خونه، يهو ميبينه يكجا
كوه ريزش كرده، يك قطار هم داره ازون دور مياد! خلاصه جنگي لباساشو درمياره و آتيش
ميزنه، ميره اون جلو واميسته. رانندة قطاره هم كه آتيشو ميبينه ميزنه رو ترمز و
قطار وا ميسته. همچين كه قطار واستاد، يارو يك نارنجك درمياره، ميندازه زير قطار،
چهل پنجاه نفر آدم لت و پار ميشن! خلاصه يارو
رو ميگيرن ميبيرن بازجويي، اونجا
بازجوه بهش ميتوپه كه: مرتيكة خر! نه به اون لباس آتيش زدنت، نه به اون نارنجك
انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! طرف ميزنه زير گريه، ميگه: جناب سروان به خدا من
از بچگي اين دهقان فداكار و حسين فهميده رو قاطي ميكردم!
0000000000
يه بابائي
سوار هواپيما ميشه، ميشينه كنار دست يك پيرمرده. خلاصه سر صحبت باز ميشه و اين
دوتا نسبتاٌ با هم رفيق ميشن. وسطاي راه، يك مهمون دار مياد از پيرمرده ميپرسه،
پدر شما شكلات ميل داريد؟ پيرمرده ميگه: نه خيلي ممنون، من بواسير دارم. مهمون
داره از طرف ميپرسه: شما چي؟ يارو مياد تريپ رفاقت بگذاره، ميگه: نه مرسي. اين
رفيقمون بواسير داره، باهم باز ميکنيم ميخوريم!
0000000000
يه پيرمرده و
يه پيرزنه و يه پسره و يه دختره تو يه كوپه قطار با هم بودن،قطار ميره تو تونل و
همه جا تاريك ميشه،يهو يه صداي ماچ و بعد هم يه صداي كشيده مياد! قطار از تونل
مياد بيرون همه نشسته بودن سر جاشون. پيرزنه با خودش ميگه: عجب دختر متين و
باحياييه! با اينكه جوونه و دلش ميخواد ولي به كسي راه نميده، تا يارو بوسيدش ،
گذاشت زير گوشش! دختره با خودش ميگه: عجب پيرزنه نجيبيه! با اينكه سنش بالاست و
كسي تحويلش نميگيره، بازم نميذاره كسي ازش
سوء استفاده كنه. پيرمرده هم با خودش ميگه:بابا عجب بدبختيهها! يكي ديگه حالش رو
ميكنه ما كشيده رو ميخوريم! پسره هم با خودش ميگه: چه حالي ميده آدم كف دستش رو
ببوسه محكم بزنه تو گوش بغلي!
0000000000
سه تا
پسره با هم كل گذاشته بودن، اولي ميگه: باباي من مهمترين آدم مملكته. دوتاي ديگه
ميپرسن: مگه بابات چيكارس؟ ميگه: باباي من رئيسجمهوره. هر قانوني كه بخواد گذاشته
بشه رو بايد اول باباي من امضا كنه. دومي ميگه: برو بابا حال نداري. باباي من عمري
پوز باباي تورو ميزنه! اوليه ميگه: مگه بابات چيكارس؟ پسره ميگه : باباي من
نماينده مجلسه.. تا باباي من راي نده، عمري قانوناي باباي تو تصويب نميشن. سومي
برميگرده ميگه: باباهاي شما جلوي باباي من پشم هم نيستن! اون دو تا ميپرسن: مگه
بابات چيكارس؟ پسره ميگه: باباي من پاسبونه... جلوي خيابون واميسته، پونصدتومن
ميگيره، ميشاشه به قانون باباهاي هردوتون!
0000000000
تركه ميره
خواستگاري، اسم دختره پروانه بوده ولي تركه قاط زده بوده، يك بند بهش ميگفته آهو
خانوم! خلاصه وقتي دختره مياد چايي تعارف كنه، تركه ميگه: دست شما درد نكنه آهو
خانوم! دختره شاكي ميشه، ميگه: بابا اسم من پروانهست نه آهو.تركه ميگه: اي بابا
فرقي نداره... حيوون حيوونه ديگه!
0000000000
تو تبريز
حكومت نظامي بوده، يارو سروانه به سربازش ميگه كه تو اينجا كشيك بده، از هفت شب به
بعد هركسي رو خيابون ديدي در جا بزنش. حرفش كه تموم ميشه، تا مياد بره سوار ماشينش
شه، ميبينه صداي گلوله اومد. برميگرده ميبينه سربازه زده يك بدبختي رو كشته! داد
ميزنه: احمق! الان كه تازه ساعت پنج بعد از ظهره! سربازه ميگه: ايلده قربان اين يک
آدرسي پرسيد كه عمراٌ تا ساعت نه شب هم پيداش نميكرد!
0000000000
يارو
ميره تو يك قهوهخونه، به قهوهچي ميگه: داش حال ميكني يك جك عربي بگم؟! قهوهچيه
ميگه: ببين ولك، من خودم عربم، اين يارو هم كه كنار دستت نشسته هم عربه، درضمن
قهرمان كشتيه. اوني كه رو ميز سمت چپ نشسته هم عربه، درضمن معمولاٌ با خودش دو تا
قمه داره. حالا هنوز ميخواي جك عربي تعريف كني؟! يارو ميگه: نه والله، حوصله ندارم
سه بار توضيح بدم
0000000000
سه تا تركه
رفته بودن ايستگاه راهآهن، تا ميرسن تو يهو قطار حركت ميكنه، اينها هم ميگذارن
دنبال قطار حالا ندو كي بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختي، يكيشون ميرسه به قطار و
ميپره بالا و دستشو دراز ميكنه دومي رو هم سوار ميكنه، ولي سومي بندة خدا هرچي
ميدوه نميرسه. خلاصه خسته و كوفته برميگرده تو ايستگاه، يك بابايي بهش ميگه:
آقاجان چرا اينقدر خودتونو خسته كرديد؟ قطار بعدي نيم ساعت ديگه حركت ميكنه،
واميستاديد با اون ميرفتيد. تركه نفس زنان ميگه: منم نميدونم! والله من فقط قرار
بود برم، اون دوتا رفيقام اومده بودن بدرقم!
0000000000
تركه و لره
رفته بودن شكار، تركه از دور يك شير ميبينه، نشونه ميگيره ميزنه... تيرش خطا ميره
و ميخوره به دم شيره. شيره هم شاكي ميشه، ميدوه طرفشون كه سرويسش كنه. تركه جنگي
ميره بالاي درخت، ميبينه لره همينجور اون پايين واستاده، بهش ميگه: بابا بيا بالا،
الان مياد دهنتو سرويس ميكنه. لره يك نگاهي بهش ميكنه، ميگه: برو گيتو بخور! مگه
من زدم؟!
0000000000
يه پشت
کنکوري ادعاي پيغمبري ميكرده،رفيقاش بهش ميگن: بابا همينجوري كه نميشه! بايد بري
چهل روز بشيني تو غار، تا از خدا برات وحي بياد. خلاصه جوونک ميره، دو روز بعد با
دست و پاي شكسته و خوني مالي برميگرده!
رفيقاش ميپرسن: چي شده؟! يارو ميگه: ما رفتيم تو غار، يهو جبرئيل با قطار
اومد!
0000000000
يك بابايي
داشته از سر كار برميگشته خونه، يهو ميبينه يك جمع عظيمي دارن تشييع جنازه ميكنند،
منتها يجور عجيب غريبي: اول صف يك سري ملت دارن دو تا تابوت رو ميبرن، بعد يك يارو
مرده با سگش راه ميره، بعد ازون هم يك صف 500 متري ملت دارن دنبالشون ميرن. يارو
كف ميكنه، ميره پيش جناب سگ دار، ميگه: تسليت عرض ميكنم قربان، خيلي شرمندم...
ميشه بگيد جريان چيه؟ يارو ميگه: والله تابوت جلوييه خانممه، پشتيش هم مادر
خانومم... هردوشون رو ديشب اين سگم پاره پاره كرده! مرده ناراحت ميشه، همينجور
شروع ميكنه پشت سر يارو راه رفتن، بعد از يك مدت برميگرده ميگه: ببخشيد من خيلي
براتون متاسفم، ميدونم الانم وقت پرسيدن اينجور سوالا نيست، ولي ممكنه من يك شب سگ
شما رو قرض بگيرم؟! مرده يك نگاهي بهش ميكنه، اشاره ميکنه به 500 متر جمعيتي پشت
سر، ميگه: برو ته صف!
0000000000
تركه
ميره پيتزا فروشي، ميگه: ببخشيد پيتزا بزرگ چنده؟ يارو ميگه: 2000 تومن. تركه يكم
بالا پايين ميكنه، ميگه: پيتزا متوسط چنده؟ يارو ميگه: 1000 تومن. باز تركه يوخده
با پولاي جيبش ور ميره، ميگه: پيتزا كوچيك چنده؟ يارو ميگه: 700 تومن. تركه دست
ميكنه تو جيبش يك صد تومني درمياره، ميگه: قربون دستت داداش، يك جعبه اضافه به ما
بده!
0000000000
دو تا بلوچه ميرن
تهران يك فولكس قورباغه اي ميخرن، برميگردن طرف بلوچستان. نزديكاي زاهدان يهو
فولكسه خاموش ميشه، هركار ميكنن ديگه روشن نميشه. يكيشون برميگرده به اون يكي
ميگه: اوره ياسروك، برو نگاه كن ببين ماشين چه مرگش زده. ياسروك ميره درِ كاپوتو
باز ميكنه، يك نگاه ميكنه با تعجب ميگه: اوره كَريموك! بيا كه ماشين موتور ا!
نداره! خلاصه اولي پياده ميشه مياد يك
نگاه ميندازه، ميگه: برو از صندوق عقب ابزار بيار، خودم درستش ميكنم! خلاصه ياسروك
ميره درِ صندوق عقب رو وا ميكنه، يهو داد ميزنه: اوره كريموك! بيا كه از تهران تا
اينجا دنده عقب اومديم!
0000000000
يه خونه
خرابي پكر و ناراحت نشسته بوده تو يك عرق فروشي و همين جور يك ساعت تمام داشته
گيلاس عرقشو نگاه ميكرده. يارو جاهله با خودش ميگه بگذار يكم بخنديم، ميره جلوي
طرف ، گيلاس عرقشو برميداره، يه نفس ميره بالا. يارو اول يك نگاه غمناك به جاهله ميكنه، بعد يهو
ميزنه زير گريه! جاهله ناراحت ميشه:ميگه: بابا بيخيال،شوخي كردم ! جون
حاجي..اصلاً الان يدونه مَشتيشو برات ميگيرم، مهمون من! يارو در حين هق هق ميگه:
نه داداش، تقصير تو نيست. اصلاًامروز بدترين روز زندگي منه! اولش صبح خواب موندم
دير رسيدم سركار،رئيسم هم بيرونم كرد! بعد اومدم برگردم خونه، ديدم ماشينم رو
دزد برده! رفتم كلانتري، گفتن كاريش نميتونن بكنن...بعد تاكسي گرفتم رفتم خونه
يهو ديدم كيف پولم رو گم كردم، يارو راننده تاكسيه هرچي از دهنش درومد بارم كرد
.. بعد رفتم تو خونه، ديدم خانم با سه تا از همسايهها تو رختخوابن! آخر تصميم
گرفتم خودمو بكشم، كه يهو تو اومدي ليوان سمم رو تا ته خوردي!
0000000000
زنِ آپانديسش
رو عمل كرده بوده، بعد از عمل شوهرش مياد ملاقاتش. منتها زنه هنوز خوب بهوش نيومده
بوده و داشته زير لب هزيون ميگفته: احمق...بيشعور...عوضي! يك دكتري داشته از
اتاق رد ميشده، ميگه: خوب به سلامتي مثل اينكه خانمتون به هوش اومده و داره
باهاتون حرف ميزنه!
0000000000
به يکي ميگن
يك معما بگو، ميگه اون چيه كه زمستونا خونه رو گرم ميكنه تابستونا بالاي درخته ؟!
يارو هرچي فكر ميكنه جوابشو پيدا نميكنه، ميگه: نميدونم، حالا بگو چيه؟ همون
يکي ميگه بخاري! يارو كف ميكنه، ميگه: باباجان بخاري زمستونا
خونه رو گرم ميكنه ولي تابستونا چه جوري بالاي درخته ؟ باز هم همون يکي ميگه: بخاريِه خودمه دوست
دارم بگذارمش بالاي درخت! اکـــــي
0000000000
يه ترکه داشته از تو جزيره آدمخورا رد ميشده،يهو
ميبينه آدم خورا محاصرش كردن. بيچاره جفت ميكنه با حال زار ميگه: اي خدا بدبخت
شدم!يهو يك صدايي از آسمون مياد: نترس بندة من، بدبخت نشدي! اون سنگ رو از جلوي
پات بردار بكوب به سر رئيس قبيله. تركه خوشحال ميشه،سنگ رو ميكوبه تو كلة رئيس
قبيله. رئيسِ قبيله جابهجا ميميره، باقي افراد قبيله شاكي ميشن، نيزه به دست،
شروع ميكنن دويدن طرف تركه! يهو يك صدايي از آسمون مياد: خوب بنده من، حالا ديگه
بدبخت شدي!
0000000000
تركه با چند
تا رشتيه نشسته بودن داشتن جوك ميگفتن، رشتيا براي تركا جك ميگن، نوبت تركه كه
ميشه،تا مياد بگه: يه روز رشتيه... همه بهش ميگن بشين بابا نميخواد بگي! دوباره
يه دور ميزنه ميرسه به تركه، باز تا مياد بگه: يه روز يه رشتيه... ميپرن وسط
حرفش، نميذارن بگه. بار بعد كه نوبت ميرسه
به تركه، ميگه: يه روز يه تركه داشته ميرفته با سر ميخوره زمين! همه رشتيا ميخندن
بعد تركه ميگه: ولي وقتي بلندش ميكنن ميبينن رشتي بوده!
0000000000
تركه زنگ
ميزنه خونه دوست دخترش، باباي دختره گوشي رو ور ميداره. تركه ميگه: ببخشيد غزال
خونست؟!باباهه هم شاكي ميشه فحش خوار مادر رو ميكشه به تركه! چند روز بعد دختره
تركه رو تو خيابون ميبينه،ميگه: بابا چرا ضايع بازي در مياري؟!
وقتي بابام ور ميداره، يه چيزِ بيربط سر هم كن بگو. ترکه هم ميگه باشه .
دفعه بعد كه زنگ ميزنه، باز باباهه گوشي رو ور ميداره.تركه هول ميشه، ميگه: ببخشيد
اونجا ميدون انقلابه؟! يارو ميگه: آره چي كار داشتي؟! ميگه: ببخشيد، غزال خانم هستن؟!
0000000000
از اونجائي که همه ايراني ها با هر قوميت و قبيله اي واسه ما
محترم هستند ما تا اونجائي که شــده بجای استفاده از قوميت ها از کلمه
خشايار ( مستوفي ) يا بهروز خالي بند استفاده مي کنيم اگه هم نشده خلاص خيلي شرمنده اخلاق
ورزشکاريتونيم ......... خشايار
و بهروز را که يادتون هست تو زير آسمان شهر ،، البته اگه خواستين ميتونين
از آقا غلام يا مهران مديری و هر در
به در ديگه هم استفاده کنين اينــــــــــــه
ضمنا اگه جک
ها بيمزه است به خوشمزگي خودتون درستش کنيد
يه دفعه دو
تا هزار پا همديگر رو بغل ميکنن ميشن زيپ
0000000000
از حکايتهای فارسی
عبيد زاکانی میخواندم و بسيار میخنديدم؛ حيفام آمد چند تايی
را به اشتراک نگذارم. بسياری از آنها، کلماتای دارند که ناپسند حساب
میشوند. با اين که خودم هم خوش ندارم از اين کلمات استفاده کنم، اما از طرفای،
از نظر منطقی حتی ايراد هم دارد که استفاده نکنيم. به خصوص کلماتای
را که به اندام جنسی انسان اشاره دارند. واقعن چه ايرادی دارد؟ اصلن
دارد؟
0000000000
این هم حکایتای
از آن روزگار قم، که اکنون با کل ایران آن چنان کردهاند! دو كودك در قم از زمان طفلی تا به وقت پيری با هم مبادله كردندی.
روزی بر سر منارهای به همين معامله مشغول بودند. چون فارغ شدند يكی
با ديگری گفت: اين شهر ما سخت خرابست. ديگری گفت: شهری كه پيران
با بركتاش من و تو باشيم، آبادانی در او بيش از اين توقع نتوان داشت.
0000000000
این یکی
را ياد سولوژن افتادم :biggrin: و اين که اگر با هم میخوانديم،
چقدر میخنديديم.
لولئی با پسر خود ماجرا می كرد كه تو هيچ كاری نمی كنی
و عمر در بطالت به سر می بری. چند با تو گويم كه معلق زدن بياموز و سگ
از چنبر جهانيدن و رسن بازی تعلم كن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر
از من نميشنوی به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ريگ ايشان
بياموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاكت و ادبار
بمانی و يك جو از هيچ جا حاصل نتوانی كرد.
0000000000
شاهکاره اين يکی!
ترسا بچهای صاحب
جمال مسلمان شد. محتسب فرمود كه او را ختنه كردند. چون شب در آمد او را بگائيد.
بامداد پدر از پسر پرسيد كه مسلمانان را چون يافتی؟ گفت: قومی عجيباند،
هر كس كه بديشان در میآيد روز كيرش ميبرند و شب كونش ميدرند.
0000000000
معلومه واسهی چی…
شيرازی در مسجد بنك میپخت.
خادم مسجد بدو رسيد. با او در سفاهت آمد. شيرازی در او نگاه كرد. شل بود و
كل و كور. نعرهای بكشيد. گفت: ای مردك، خدا در حق تو چندان لطف نكرده
است كه تو در حق خانه او چندين تعصب میكنی.
0000000000
پدر جحی دو ماهی
بزرگ بدو داد كه بفروش. او در كوچهها میگردانيد. بر در خانهای
رسيد. زنی خوب صورت او را ديد. گفت: يك ماهی به من بده تا تو را جماعی
بدهم. جحی ماهی بداد و جماع بستد. خوشش آمد. ماهی ديگر بداد و
جماعی ديگر بكرد. پس بر در خانه نشست و گفت: قدری آب میخواهم.
آن زن كوزه بدو داد و بخورد و كوزه بر زمين زد و بشكست. ناگاه شوهرش را از دور
بديد در گريه افتاد. مرد پرسيد كه چرا گريه میكنی؟ گفت: تشنه بودم،
از اين خانه آب خواستم، كوزه از دستم بيفتاد و بشكست. دو ماهی داشتم خاتون
به گرو كوزه برداشته است ومن ازترس پدر به خانه نمیيارم رفت. مرد به زن
عتاب كرد كه كوزه چه قدر دارد ماهیها بگرفت و به جحی داد تا به سلامت
روان شد.
0000000000
اولين مطلب في الهذا الآب
(آپ!) بلسان العربي و بقية المطالب بالزبان الشيرين الفارسي! و لا تنسي النظرات
الجميل و سازنده تان بالهذا المطالب ! أنا كوشيدم باآوردن المطالب الحنون و مضحك
(!!!) بهذا آلاپ تا انتن اضحك بفرح في ته دل !
الدمپايي ! الدمپايي شي
پلاستيكي و نوع من الدمپايي كه كثيراً شيك هست من الچرم. و لكن ذلك الدمپايي كه فعلاً مد نظر نا هست
پلاستيكي و ذلك الدمپايي كه يستعمل في الخوابگاه زياداً. في الخوابگاه فقط متي
يدخل في الاتاق دمپايي تان هست دو الباب و لكن في الموقع الخروج لا تري چشمانتان
يوم سوء (چشمتون روز بد نبينه ) چرا كه لا موجود دمپايي تان تقول بنفسي : انا كي
ذهبت كه خودم بي خبر. في هذه الحظه تري الدمپايي تان في الرجلان صديقتان كه قدم
زنان يحر ( عبور ميكند) من السالن بالاتاق خودش؟! وقتيكه هذه العمل يتكرر لدفعه كه
يضرب جيغ من الاعماق وجودتان! وقول شاعر : كان بدين منوال كه يخترع الاولين جيغ
زدگي! و في الامر تطلب من هذا سارقان دمپايي كه لايجعل پايشان را في الدمپايي
دوستانشان( پاشون را در دمپايي ما نكنن)
0000000000
ماجراي طنز : روزي مردي به
سفر ميرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه ميشود که هتل به کامپيوتر مجهز است .
تصميم ميگيرد به همسرش ايميل بزند . نامه را مينويسد اما در تايپ ادرس دچار اشتباه
ميشود و بدون اينکه متوجه شود نامه را ميفرستد . در اين ضمن در گوشه اي ديگر از
اين کره خاکي ، زني که تازه از مراسم خاک سپاري همسرش به خانه باز گشته بود با اين
فکر که شايد تسليتي از دوستان يا اشنايان داشته باشه به سراغ کامپيوتر ميرود تا
ايميل هاي خود را چک کند . اما پس از خواندن اولين نامه غش ميکند و بر زمين مي
افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش ميرود و مادرش را بر نقش زمين
ميبيند و در همان حال چشمش به صفحه مانيتور مي افتد: گيرنده : همسر عزيزم . موضوع
: من رسيدم . ميدونم که از گرفتن اين نامه حسابي غافلگير شدي . راستش انها اينجا
کامپيوتر دارند و هر کس به اينجا مياد ميتونه براي عزيزانش نامه بفرسته . من همين
الان رسيدم و همه چيز را چک کردم . همه چيز براي ورود تو رو به راهه . فردا
ميبينمت . اميدوارم سفر تو هم مثل سفر من بي خطر باشه . واي چه قدر اينجا
گرمه !!
0000000000
آگهي: در راستای طرح
سهمیه بندی بنزین ایران خودرو در یک طرح ظربتی
تعداد محدودی الاغ را به فروش میرساند : مشکی متالیک : ۱۱.۰۰۰۰۰۰
دولفینی با جل و چنجر : ۱۲.۰۰۰۰۰۰
سفید جی ال اکس تمام فول :۱۲.۵۰۰۰۰
0000000000
قوانین استفاده از خر
به جای خودرو : ۱: سوار کردن بیش از دو نفر ممنوع ۲:
راننده میتواند به دنبال الاغ خود بدود ۳: بستن کمربند در همه معابر
اجباری میباشد ۴: زیاد کردن صدای ار ار خر
ممنوع ۵: سرعت بیش از ۱۰۰
کیلومتر ممنوع ۶: تردد خرهای بدون شماره ممنوع همه خرها باید
شماره ملی باشند.
0000000000
سلف پاكي زكي افتتاح شد :
با خدمات ويژه ، عتيقه ترين غذاها و رفت و آمد گربه هاي اصيل ايراني و تايلندي
همراه با خدمات پس از غذا مانند : لوله بازكني ، كمك اسيد معده ، تخليه چاه ، تنفس
مصنوعي ، شوك الكتريكي بر قلب ، ماسك اكسيژن و ساير خدمات. *** رفت با شما برگشت
با خدا !
0000000000
خواص اسلحه : مادرزن ! نوع
اسلحه : انفرادي كه با عيال حمل مي شود. طريقه مسلح شدن : اين اسلحه با دروغ
همسايه مسلح مي شود و با زخمي كردن داماد بيچاره خنك مي شود. قدرت تيراندازي : يك
ميليون ناسزا در ثانيه . برد مؤثر : انتقال داماد به بيمارستان. برد نهايي :
انتقال داماد به گورستان !
0000000000
اگه حيوونا قرار بود شغلي
انتخاب كنند ...
اگه حيوونا قرار بود شغلي
انتخاب کنن، حتما وال ملوان، گورخر زنداني، لک لک شالي کار، دارکوب نجار، زنبورعسل
قناد، بلبل خواننده، کرم ابريشم بافنده، ميمون بندباز و کبوتر پستچي مي شدند.
0000000000
زن و مرد جواني كه هردو
شاگرد انشتين بودند بچه دار شدند و بچه ي خود را نزد انشتين بردند. انشتين بچه را
بغل كرد و مي خواست ببوسدش كه بچه گريه ي شديدي مي كنه. زن و مرد از استادشون
شرمنده شدند ولي انشتين به اونا گفت : ناراحت نباشيد اين بچه اولين كسي است كه در
مورد شكل صورت من به صراحت اظهار نظر كرده است !
0000000000
شاعري را به مجلسي دعوت
كردند و خواستند كه به ساحت اديبانه اش احترامي بگذارند. لذا بزرگ مجلس از او
خواست شعري را در جمع بخواند كه جمع را فيض ببخشد. شاعر گفت : جديد باشد يا قديم ؟
گفتند از شعرهاي جديد استاد. گفت : شعر نو باشد يا قافيه دار ؟ گفتند: قافيه دار.
پرسيد : غزل باشد يا مثنوي ؟ گفتند غزل. پرسيد : عارفانه باشد يا معمولي ؟ گفتند :
براي امروز كافيست !
0000000000
معلم از شاگرد مي پرسه :فرض
كن دو راننده با ماشيناشون از دو شهر مختلف حركت كنند. اولي با سرعت 180 كيلومتر
در ساعت و دومي با سرعت دويست كيلومتر در ساعت و فاصله ي دو شهر هم 200 كيلومتر
باشد. حالا بگو اين دو راننده كجا به هم مي رسن ؟
شاگرد گفت : آقا اجازه ؟ تو قبرستون !
0000000000
ملا سوار خرش مي شه و عازم
شهر مي شه و چون عجله داشت پاهاشو به شدت تكان مي ده كه الاغ تندتر بره. بين راه
از مردي مي پرسه تا شهر چقدر مانده. مرد گفت : 10 كيلومتر. ملا گفت كي به شهر مي
رسيم. مرد گفت : تو چون پاهاتو تكان مي دي يك ساعت ديگه به شهر مي رسي ولي خرت چون
عجله نداره فكر كنم سه ساعت ديگه بره!
0000000000
يه بار غضنفر مريض مي شه.
يه پزشك خارجي رو بالاي سرش ميارن. پزشك فارسي بلد نبود و فقط مي تونست بگه :
انشاالله و ماشاالله. غضنفر از پزشك مي پرسه حالم خيلي خرابه ؟ دكتر مي گه : ماشاالله! غضنفر دوباره مي پرسه :
اين مرض منو مي كشه ؟ دكتر گفت : انشاالله !
0000000000
يه بار ملا مرد حكيمي رو مي
بينه و بهش مي گه يه نصيحت به من ياد بده. مرد حكيم مي گه: داشتن ريش دراز و سر
كوچك نشانه حماقت است. ملا گفت : خب بقيه ش ؟ حكيم گفت همين براي تو كافيست. القصه
ملا به خونه مي رسه و وقتي خودشو تو آينه مي بينه ، مي فهمه كه اي دل غافل منظور
حكيم خود ملا بوده ! خلاصه مياد و ريششو روي يه شمع مي گيره تا ريشش كوتاه بشه و
شبيه احمقها نباشه. يه دفعه همه ي ريش و سبيلش مي سوزه و ملا جراحاتي هم برميداره.
ملا فوراً مياد پيش مرد حكيم و مي گه : آن چه را گفتي تجربه كردم و دريافتم كه
حقيقت داره!
0000000000
يه بار غضنفر دوستشو مي
بينه كه ده تا نون بربري دستشه. دوستش مي گه : غضنفر من ده سوال ازت مي پرسم
هركدوم رو بلد بودي يكي از اين نانها رو بهت مي دم. غضنفر قبول مي كنه و دوستش هر
سوال مي پرسه و غضنفر جواب مي ده و يه نان برميداره و مي خوره. تا اينكه نانها ته
مي كشه. دوستش مي گه يه سوال ديگه هم دارم و اون اينكه چطور همه ي اين نانها رو
باهم خوردي ؟ غضنفر مي گه : اگه يه نان ديگه هم داشتي جواب اين سوالتو هم مي دادم
!
0000000000
شاعري در تولت شعري در هجو
ملا سروده بود و روز بعد در جمعي كه ملا هم حضور داشت خواند و همه به ملا خنديدند.
ملا با خونسردي به شاعر گفت : شعرو كجا سرودي ؟ شاعر گفت : توي توالت . ملا گفت :
پس به خاطر همين بود كه وقتي داشتي شعر را مي خواندي از دهنت بودي گند بيرون مي
آمد!
0000000000
يه بار افسر به يكي از
سربازاش مي گه امشب از اول اين كوچه تا پيش اون چراغ قرمز كشيك بده و فردا صبج هم
بيا اداره ي مركزي. خلاصه فردا و پس فردا سربازه نمي ياد اداره مركزي. روز سوم
مياد افسر ازش مي پرسه : چرا اينقدر دير اومدي ؟ سرباز مي گه : آخه اون چراغ قرمز
كه گفتيد ، چراغ ترمز يه كاميون بود كه از تهران مي رفت قم !
0000000000
ملا در جمع نوابغ ! ملا طبق
قراردادش اينجا حاضر شد تا به سوالات شما جواب بده. اين بار نوابغ و دانشمندها ازش
سوالاي علمي اي پرسيدن كه توجهتونو به جوابهاي زيبا و شگفت انگيز ملا جلب مي كنم!
تو جلسات بعد قراره مشاوره ي خانوادگي هم بكنه! سوال : چرا حاجي لك لك موقع
استراجت يه پاشو هوا نگه مي داره ؟ ملا : چون اگه هردو پاو بالا نگه داره مي افته.
سوال : چرا شكارچي ها موقع تيراندازي يه چشمشونو مي بندن ؟ ملا : چون اگه هردو
چشمشونو ببندن جايي رو نمي بينن! سوال : چرا موقع اذان گفتن ، موذن ها دستهاشونو
مي ذارن رو گوششون ؟ ملا : چون اگه دستشونو بذارن رو دهنشون صداشون درنمي ياد .
سوال : اول آدم خلق شد يا حوا ؟ ملا : اول آدم خلق شد. چون اگه اول حوا خلق مي شد
، حوا اينقدر حرف مي زد كه حواس خدا رو پرت مي كرد و خلقت بشر مختل مي شد ! سوال :
وسط زمين كجاست ؟ ملا : همين جا كه من نشستم ! سوال :از كجا مي فهمي ؟ مگه مي شه
؟ ملا : اگه باور نداري يه طناب بزرگ بيار تا همين الان زمين رو اندازه بگيريم و
به شما ثابت كنم وسط زمين همين جاست! سوال :چند ستاره در آسمان وجود داره ؟ ملا :
به تعداد موهاي الاغ من ! سوال : مگه مي شه ؟ ملا : اگه باور نداري برو ستاره ها
رو بشمار و همه ي موهاي بدن الاغمو هم بشمار تا برات ثابت بشه كه يكي هستن ! سوال
: مي خواستم بپرسم كه ... ملا : براي امروز كافيه ! مگه من چقدر از آقا سعيد حقوق
مي گيرم كه بخوام اين همه سوال جواب بدم ، اصلاً اگه من نبودم شما با اين سوالا چه
خاكي سرتون مي گرفتيد ؟!!!
0000000000
فی التوصیف
الاپسار(جمع الپسر) هذا الموجود في البعض الاوقات يک مارمولکيه و في الاکثر
الاوقات في البرابر الدخاتير(جمع الدختر) البوق البوق . کار الاپسار سه تيغه الريش
و الزدن الواسکازين و الروغن الترمز و
بکله و الريمل بالدماغ و العلافي في الدانشگاه برای يتورونَ (تور
کردن) الدخاتير (الواقعيت التلخ) . الاستاد دشمن الخوني الاپسار بدليل النشستن هذا
لموجود في الآخر الکلاس و المزه پراني و الجفنگ بازي . و اما توصيه المهم بدخاتير
الدانشگاه . في الدهان هذا المخلوق ، موجود جسميچ باسم الزبان که يَتَخَرخَرونَ(خر
مي کند) سيندرلا چه برسه به شما ، وليکن
في السينه البعضي موجود يک دل صاب مرده
اما هذا المخلوق بمثابه الچوپان الدروغگو و لا باور هيچ يک من الدخاتير حرف هذا
البيچاره و المفلوک . اما ارجع (برمي گردم ) باصل المطلب . انا اقول في الاول
المطلب که في الدانشگاه کار بعض الاپسار
تور الدخاتير که في الواقع هذه الموجود محتاج بالافسار ( باعث
شرمندگي ، روم به ديوار) و البته
همان دخاتيري که يَتَنَشنِشونَ (نشان مي دهند ) چراغ السبز هم همچنين .
موجود الثاني المورد العجيب في الدوراننا که باعث الشگفتي کثيرا کثير . هل
(آيا) الاپسار يحب اينکه شبيه بالدخاتير
بشوند و يا بالعکس . دليل هذه الگفته که دماغ بعض الاپسار عمليٌ و ابرو باعث البرش
الدست و لب بثابه .........و الموي الدم اسبي که واقعا في هذه المورد بايد
گفت (هذه الاپسار ) خلاصه في الآخرين شماره الاتل متل في هذه
الترم الحال گيريه الاپسار بود .
0000000000
این واسه خانم ها :
مواد به کار رفته در ساخت زنان : گوشت و استخوان : ۴۰ تا ۶۰
کیلو . لوازم آرایش : یک من . عشوه : چهل خروار . قر و فر :
پنجاه دور در دقیقه . زبان : ۱۴ متر . قدرت بیان : ۲۰۰۰
اسب بخار . قدرت اشک ریز : ۵ لیتر در ساعت . منطق : ۲ گرم
در کل . عقل : نیم مثقال . لجبازی : به مقدار کافی.
0000000000
غضنفر می ره خارج ازش
می پرسن اسمت چیه ؟ می گه :Sun God Between Two
Waters Gold Shit Dear Wife . ملت کپ می کنن می
گن بابا فارسی بگو . می گه : شمس الله میاندوآبی زرگنده
زنجانی ! * warning
:
If you read this joke your brain will affect by
viruses Loading virus :
0000000000
دوباره دل هوای غذای
خونه کرده000نگو این غذای سلف جای اونو پر کرده000 شکمم خسته از
این چمن خورشتا خوردن000 مزه سبزی ها رو دیگه از یاد
بردن000حالا من یه آرزو دارم تو سینه 000که دوباره بخورم خورشت قیمه000واسه
خوردن غذا تن به دل صفها می دم000توی صف من تا حالا،فشار قبر رو دیدم000بعد
هر صرف غذا نون اضافه با منه000آخه این غذای سلف واسه ی معده ها
کمه000حالا من یه آرزو دارم تو سینه000که دوباره بخورم خورشت قیمه
0000000000
زن تركه پنج قلو زاییده
بوده و هر كدوم از بچههاش یه رنگی دراومده بودن! تركه میره
دكتر ببینه علتش چیه. دكتره میگه زن شما به جای قرص ضد
حاملگی، اسمارتیز خورده
0000000000
جوان مردی بود نيکو سيرت که چون کير خود
راست همی بديد و شاشش کفيدن بياغازيد، مادر را همی بگفتی که ای
ننه! من زن ميخوام. ننه بگفتش مرا سننه. رو و خود بيابش که طريق نيکو اين باشد و
جوينده، گاينده است. برفت و در پی مقصود زيباروئي را بيافت و دل از کف بداد.
پس پيش برفتی و خواست خويش باز گفتی که ای ماهرو! زنم ميشی؟
بپرسيد خانه از خويش داری؟ بگفتا آري. گفتا که ۲۵۰۰۰
درهم خواهم از برای هر نفرتان که پيش از گايش مأخوذ خواهم. چو بدانست که پای
در ره به خطا بنهاده، دگر بار جستجو آغازيد و دگری يافت در نظرش پنجه آفتاب
و خواست که دل بدست آوردش، پيش برفت و بگفت: ای خاتون ...که فريادش بر آمد
که ای بی شرف مگه خودت خوار مادر نداری؟ پس بدين فرياد، الگانس
بيامد و ببردش و ۵۰۰۰ درهم بداد تا برهيد و ديگر زن
نخواست، بلکه دختر ميخواست و هيچ نيافت ... -رحمة الله عليه-
0000000000
مثل باران چشمهایت دیدنی است ٬ شهر
خاموش نگاهت دیدنی است زندگانی معنی لبخند توست ٬
خنده هایت بی نهایت دیدنی است . . .
0000000000
مرد آمد و دردي به دل عالم شد ... از روز ازل قسمت زن ها غم
شد ... در دفتر خاطرات حوا خواندم ... جانم به لبم رسيد تا آدم ، آدم شد!!!
0000000000
زن...اگر شوهر کند می گویند
آتشش تند و تیز است . اگر شوهر نکند
می گویند عیب و نقصی دارد . اگر چند بچه بزاید می
گویند کارخانه آدم سازی باز کرده است .
اگر دوا خورده یا کورتاژ کند می گویند
نازاست . اگر آرایش کند می گویند خیلی جلف و سبک
است . اگر با صورت ساده باشد و آرایش نکند می گویند خیلی
امل است . اگر لباس شیک بپوشد می گویند مدپرست است . اگر در قید
لباس نباشد می گویند بد سلیقه و ولنگار است . اگر ناز و ادا
داشته باشد می گویند چه ژست ها می گیرد . اگر ساده و بی
آلایش بود می گویند سرد و بی حرارت است مثل اینکه
احساسی ندارد . اگر به مردی باشد و بخواهد با او ازدواج کند می
گویند بی حیاست خودش شوهر انتخاب کرده است . اگر به کسی
توجه نکند می گویند واه واه چه تکبری دارد انگار از دماغ فیل
افتاده است . بیچاره زن
0000000000
جوكهاي كودكانه و جوانانه
0000000000
معلم: آخرين دنداني كه در
مي آيد چه دنداني است؟000شاگرد: دندان مصنوعي است!
0000000000
آقاي گاو به
نقاش : زبانم لال ، چرا منو شبيه گاو كشيدي؟!
0000000000
اولي : واي اين دراكولا چيه ؟
دومي : نترس
، آقاي رئيسه ، جهش ژنتيكي پيدا كرده
0000000000
معلم:بگو ببينم، كمبوجيه چه جور پادشاهي بود؟ شاگرد:پادشاه بدي نبود، فقط هميشه از كمبود بودجه شكايت داشت.
0000000000
معلم : بنويس
صابون ?شاگرد روي تخته نوشت ، سابون .معلم : ببين عزيزم صابون با ص است نه با س .شاگرد : خانم فرقي نمي
كند نگران نباشيد اينم كف مي كند
0000000000
دو نفر دروغگو به هم رسيدند :اولي گفت : من ديشب توي
كره ماه شام خوردم .دومي : آره ، وقتي از كره ي مريخ
برمي گشتم تو را در كره ماه سر سفره ديدم
0000000000
مادر : علي بيا اسفناج بخور آهن دارد.
علي : آخر مادر جان الان آب خوردم مي ترسم زنگ بزنم
0000000000
پدر : حالا كه رفوزه شدي به كسي نگو تا آبرويت نرود. پسر: چشم پدر، به همه سفارش
كردم تا به كسي نگويند
0000000000
خبرنگار: چرا قبل از هر بازي به حمام مي روي؟ فوتباليست: براي اينكه گلهاي تميز بزنم.!!!!
0000000000
اولي : چرا
گريه مي كني؟ دومي : چون اگر يك دقيه
زودتر رسيده بودم از اتوبوس جا نمي ماندم.
اولي : ولي طوري گريه مي كني كه انگار اتوبوس دو ساعت پيش رفته
بود!!!!
0000000000
معلم: بگو به غير از اكسيژن چه چيزهايي در هوا وجود دارد؟ شاگرد : آقا اجازه، كلاغ ، مگس ، پشه
!!!!....
0000000000
معلم: چند وقت است كه حمام نرفتي؟
شاگرد: از
موقعي كه اميركبير در حمام كشته شد.
0000000000
جوكهاي كاميونانه:
0000000000
انل متل
رفاقت ، دل به تو كرده عادت ، برات دعا مي كنم ، اينه رسم صداقت
0000000000
دنبالم نیا ، آواره میشی !!!
0000000000
گلگیرم
ولی گل نمی گیرم !
0000000000
عشقو برات کشیدم
ميون موج دريا
0000000000
رو ماسه هاش
نوشتم دوست دارم يه دنيا
0000000000
در ماهیتابه
عشقت سوختیم
0000000000
بی وفا
روغن بریز !
0000000000
هندونه بده
قاچ كنيم .
لوپتو بده ماچ كنيم !
0000000000
ما ز یاران
چشم یاری داشتیم . هندوانه كاشتیم اما كدو برداشتیم
0000000000
احتیاط
کن .
التماس نکن !!!
0000000000
ای صوفی
برو لقمه خود گاز بزن 000کم پشت سر خلق خدا ساز بزن
0000000000
آبمیوه
صداتم ، چرخ کرده نگاتم ، قربون اون چشاتم ، کشته خندهاتم ، من مرده حیاتم ،
تا عمر دارم فداتم ، بعد از مرگم خاک پاتم ، تا هستی خاطرخاتم
0000000000
رو باک کامیونا
می نویسن :
شکمو !!! یا بخور
نوش جان !!! یا
الهی کوفتت بشه !!! به مادرت رحم کن کوچولو !!!بیمه دعای مادر
!!! میروم سوی وطن
0000000000
کسانیکه بد را پسندیده اند !!! ندانم ز
خوبی چه بد دیده اند ؟
0000000000
مادران زیبا
ترین آهنگ عشقند !
0000000000
در این
درگه که گه گه کَه کُه و کُه کَه شود ناگه
!!! مشو غره به امروزت که از فردا نای
اگه.......
0000000000
منابع :
ملانصرالدين
شيخ ابوالپشم
موش وگربه
هرچه توبگي
گل آقا
درياي
خنده فهيمه پورابراهيم
زمستان
خنده محمدجواداحمدي
لطيفه هاي خنده دار فهيمه
پورابراهيم
فكاهي وخنده ميراشرفي
جيم
ضميمه روزنامه خراسان
http://www.peik.20m.com/googlefarsi.html
www.koodakan.org/joke/index.htm -
26k
www.jokekhoone.com/ - 32k
www.topsoftdownload.blogfa.com
www.ayeneh.net/Puzzle/ - 32k
www.iran4me.com/Adabiat/Default-50140.asp
- 27k
http://www.all4free.mihanblog.com
www.DesignDisease.com
http://khan_deh.blogfa.com/
http://khan_deh.blogfa.com
www.zendehrood.com/VisitorPages/Show.aspx?ItemID=1279,0&Page=6
- 36k
http://www.peik.20m.com/googlefarsi.html
aminjok.blogsky.com/ - 104k
behjoke.blogfa.com/ - 19k
BLOGFA.COM
an_dishehbaz.blogfa.com/post-72.aspx
- 21k
Powered by BlogSky.com