مهد علیا چند دلداده داشت و
برای رسیدن به آنها از هیچگونه تزویر و فتنه خودداری نمیکرد. شگفتا که
زنی با آنهمه هوش و زیرکی، نمیدانست که هیچکدام از آنان...
پس از زنانی مانند فاطمه سلطان، مادر امیر کبیر و ملک زاده خانم
خواهر ناصرالدین شاه که به فرزانگی و فداکاری شهرت داشتند، در تاریخ قاجار
به نام زن دیگری با خوی و منش متفاوت از دیگر زنان برخورد میکنیم:
در سال 1220 هجری (1805 پس از زایش مسیح) دختری در خانواده امیر محمد قاسم خان قاجار و بیگم خانم دختر فتحعلیشاه به دنیا آمد که او را ملک جهان نام نهادند. جهان خانم نوه فتحعلیشاه، زن محمد شاه
سومین پادشاه از سلسله قاجار، مادر ناصرالدین شاه، و مادر زن امیر کبیر
صدر اعظم ایران بود. جهان خانم به چند عنوان آراسته بود، او را مهد علیا میخواندند. این عنوانی بود که نخستین بار به همسر سلطان محمد خدابنده
داده شد. در دوران پادشاهان قاجار این عنوان به مادر فتحعلیشاه داده شد و
از آن پس مادر شاه را در سلسله قاجار، مهد علیا نامیدند. ناصرالدین شاه،
جهان خانم را «نواب علیه» یا «نواب» و یا «خانم»
میخواند و در یادداشتهای روزانه اش همیشه از او با عنوان «نواب» یاد کرده
و شاه جوان، اراده و فرمان مادر را به آسانی به کار میگرفت.
مهد
علیا از زنان با نفوذ و توانای دوران قاجار بود که در سرنوشت ملک و ملت
نقش چشم گیر داشت. شاهزادگان و صدر اعظمهای شایسته و ارزنده را از کار بر
کنار و مردانی فتنه گر و ریا کار را به کار گماشت. بدین روی، شخصیت و
کاربرد سیاست نابخردانه او را بایستی بهتر شناخت و بیشتر از دیگر زنان
بررسی کرد. مهد علیا زنی با سواد، شاعر، خوش خط و خوش نویس بود که از
زیبائی چندان بهرهای نداشت.
فریدون آدمیت درباره خوی و منش او چنین مینویسد:
«جهان
خانم...بسیار باهوش بود، جاه طلب و تجمل دوست، و از زیبائی بیبهره، خط و
ربطی داشت، و به شیوه چلیپا خوب مینوشت. به علاوه در فن مکر زنانه استاد
بیبدیل بود. منش او را قدرت پرستی و جنون جنسی میساخت. زندگی او پرورده
آن دو عنصر بود»
در کتاب «زنان نامدار تاریخ قاجار» درباره مهد علیا چنین میخوانیم:
«مهد
علیا از زنان مقتدر بود و در امر عزل و نصب افراد دخالت کامل داشت و در
اداره امور مملکت اعمال نفوذ میکرد. وی از زنان فاسد، کینه توز و توطئه
گر سلسله قاجار به شمار میرود که با زد و بندهای سیاسی توانست مردان
بزرگی را به ناحق از میدان سیاست به کنار زند و برخی از آنان را به دست
جلاد بسپارد.»
مهد علیا در شانزده سالگی با پسر دائی خود به نام محمد میرزا که چهارده ساله بود پیوند زناشوئی بست و از این پیوند ناصرالدین میرزا (شاه ایران) و ملک زاده خانم (همسر امیر کبیر) به دنیا آمدند.
محمد
میرزا پسر عباس میرزا، بزرگ فرزند و نایب السلطنه فتحعلیشاه بود. او در
سال 1250 (1833) از سوی کشورها ی روس و انگلیس و با کمک میرزا ابوالقاسم
خان فراهانی، قائم مقام دوم در تبریز به تخت نشست و محمد شاه خوانده شد.
او برای اولین بار در تاریخ ایران نشان شیر و خورشید را
نقش مُهر خود کرد. محمد شاه پادشاهی درویش مسلک بود و چون از رفتار مهد
علیا اولین همسر خود خرسند نبود، به چند زناشوئی تن در داد. یکی از زنان
او خدیجه خانم چهریقی از کردهای چهریق و درویش بود که سخت او را مورد لطف و احترام خود قرار داده و فرزند او، عباس میرزا ملک آراء را نایب السلطنه خواند.
این
پیوند و انتخاب وزیر آتش کینه و حسادت را در دل مهد علیا که شاه از او جدا
شده بود برافروخت. با اینهمه، جدائی شاه از مهد علیا دست او را از انجام
ترفندهای سیاسی در دربار کوتاه نکرد.
تنها
بازده این ناخرسندی مهد علیا، ریاکاری و ترفندهای نابخردانه سیاسی او بود.
محمد شاه در سال 1264 (1848) در گذشت. خبر مرگ شاه، توسط کاردار سفارت
انگلیس«فرانت» به کنسول روس در تبریز رسید. ناصرالدین میرزا، پسر مهد
علیا، در این زمان فرمانروای تبریز بود و از سوی کشورهای روس و انگلیس با
همکاری و ترفندهای مادرش، به جای عباس میرزا نایب السلطنه، به جانشینی پدر
و پادشاهی ایران برگزیده شد. برای حرکت شاه از تبریز به تهران، بودجه مالی
لازم وجود نداشت. میرزا تقی خان، وزیر نظام آذربایجان، نامزد فرآوری وام
برای این سفر شد و با کاردانی تام این مهم را به انجام رساند. در این زمان
مهد علیا زنی چهل و چهار ساله بود. او که در زندگی محمد شاه نتوانسته بود
آنچنان که میخواست در کارهای سیاسی شرکت کند، تا رسیدن شاه به تهران که
به گفته ای شش هفته و به گفته ای دیگر چهل تا صد روز به درازا کشید، اداره
امور کشور را به دست گرفت و خود نایب السلطنه شد.
بنان
ملک ساسانی مینویسد: «یکی از رفقای مخصوص خود، علیقلی میرزا
اعتضادالسلطنه را به پیشکاری انتخاب کرد و مُهر چهار گوش بزرگی که رویش
کنده بودند (مهین مادر ناصرالدین شَهم) تهیه دید و تمام اختیارات را به
دست گرفت.»
پیش
از رسیدن شاه و امیر کبیر به تهران، چندین چهره سیاسی و درباری، خود را
نامزد نخست وزیری ایران کرده بودند و امید به همکاری و پشتیبانی مادر شاه
داشتند، ولی همه آنها توسط شاه رد شدند. چون شاه و امیر به تهران رسیدند،
همه میدانستند که صدر اعظم ایران میرزا تقی خان فراهانی امیر کبیر خواهد
بود. در سال 1264 هجری (1849) ناصرالدین شاه به تخت نشست و در همان شب
میرزا تقی خان را با عنوان «امیر کبیراتابک اعظم» که به لقب «امیر نظام»
افزوده شد، آراست و با خط خود چنین نوشت:
«امیر نظام:
ما
تمام امور ایران را به دست شما سپردیم، و شما را مسؤل همه خوب و بدی که
اتفاق افتد میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و
حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق را داریم و بجزشما به هیچ شخص
دیگری چنین اعتمادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم»
این
فرمان و دستخط از سوی شاه جوان، کشورهای روس، انگلیس و مهد علیا را سخت
نگران کرد. چهار ماه از سلطنت ناصرالدین شاه و وزارت امیر کبیر گذشته بود
که در گزارش نماینده انگلیس میخوانیم: «شاه نسبت به امیر نظام کمال
اعتماد را دارد...اما بزرگان مملکت دشمن امیر هستند... مادر شاه اخیراً
تلاش کرد شاید اعتماد پادشاه را از امیر نظام متزلزل گرداند، تیرش به سنگ
خورد و کاری از پیش نبرد.»
در
درازای زمامداری امیر که سه سال و اندی به درازا کشید، امیر با برنامه ای
کارساز و نظم امیر نظامیبه پیشرفت ایران از هر سو و آبادانی کشور سرگرم
بود، و بزرگان درباری به سرپرستی مهد علیا و همیاری بیگانه به کارشکنی،
دشمنی و نقشههایی برای برکناری امیر و کشتن او مشغول بودند.
مهد
علیا چند دلداده داشت و برای رسیدن به آنها از هیچگونه تزویر و فتنه
خودداری نمیکرد. شگفتا که زنی با آنهمه هوش و زیرکی، نمیدانست که
هیچکدام از آنان شیفته خوی و روی او نیستند و تنها برای رسیدن به جاه و
گاه با او همکاری دارند. او برای کشورهای بیگانه نماینده ای راستین بود که
میتوانست آنچه در دربار میگذرد به کاردار سفارت انگلیس و کنسول روس
برساند. مهد علیا از این رابطه خرسند بود ومیدانست که پشتیبانی آنان روزی
در سرنوشت ایران و به کار بردن نقشههای سیاسی او مؤثر خواهد افتاد.