پس جمعی از اوباش و جهال بنی
اسراییل را با خود متفق ساخت و زن روسپی بدکاره ای را نیز طبق زر و جواهر
داده و با وی مقرر کرد که وقتی علما و اشراف بنی اسراییل مجتمع شوند و...
قارون در ادبیات فارسی کنایه از کسی است که در اندوختن مال و ثروت افراط ورزد و در راه خدا دیناری صرف نکند.
مقصود
از گنج قارون در اصطلاح عامیانه به اموال بی قیاسی اطلاق میشود که از
طریق ناصواب به دست آید و بالمال نسبت به صاحب مال و ثروت وفا نکند.
این
ضرب المثل در جای دیگر هم به کار میرود وآن موقعی است که از ممسک و بخیلی
طلب مال و اعانت و امداد شود و او برای آن که متقاضی را از سر خویش باز
کند جواب میدهد: "مگر گنج قارون دارم؟"
اکنون باید دید قارون کیست و گنج قارون تا چه میزان و مبلغ بوده و چه فرجامی برای صاحبش داشته است.
قارون که به لغت عبری او را قاروج میگویند به روایتی عموزاده حضرت موسی بوده و صورتی زیبا داشت: "ان قارون کان من قوم موسی"
در اوایل کار غاشیه اطاعتش را بر دوش میکشید به قسمیکه در حفظ و قرائت تورات از بیشتر بنی اسرائیل مقدم بود. صنعت کیمیا
را که تا آن زمان غیر از حضرت موسی هیچ کس ندانسته بود از حضرتش بیاموخت و
بدان وسیله ثروتی عظیم جمع آوری کرد که به قولی چهل شتر کلیدهای خزائنش را
میکشیدند.
به قولی دیگر: "چندان زینت داشت که چهل مرد کلید در گنجها بر دوش میکشیدند."
به
روایت دیگر: "وی را هفتاد هزار دیگ رویین بود پرزر کرده و در خانهها
نهاده، و هر خانه ای را کلیدی بود زرین و قفل نیز زرین. هر کلیدی یک مثقال
و چندانی کلید بود که نه مرد قوی به کار بایستی آن را از جای
برداشتی...چون وی را مال جمع شد در عوض شکر نعمت علم بی نیازی افراشت."
پیوسته
ثروت خویش را به رخ بنی اسراییل میکشید و در جاه طلبی افراط میکرد و از
بخل و حسد سهمی سرشار داشت. بارها میگفت: "در صورتی که پیغمبری برای
موسی و سرپرستی قربانگاه و خیمه اجتماع با هارون باشد پس برای من چه
خواهد ماند؟"
روشندلان بنی اسراییل از سر نصیحت با او گفتند: "ای
قارون به مال دنیا دلشاد و مغرور مباش زیرا خداوند کسانی را که دلباخته
مال شوند و تنها آن را مایه مسرت خود سازند دوست نمیدارد. این مال و ثروت
را در راه کمک به قوم خود صرف و احسان کن" ولی قارون به سخنان ایشان گوش
فرا نداده و در پاسخ گفت: "من مال فراوان و ثروت بیکران را در پرتو علم و
دانش خود اندوخته ام و خداوند تنها مرا سزاوار این نعمت شناخته است و کسی
را در مال من نصیبی و حق اظهار نظری نیست."
قارون
روزی در زیباترین لباس و نفیسترین جواهر و در موکبی عظیم با کوکبه ای از
جلال و جبروت به راه افتاد تا تجمل و حشمتش را به قوم بنی اسراییل نشان
دهد. وقتی چشم مردم به او افتاد آنان که شیفته ظواهر و جواهر بودند بی
اختیار گفتند: "ای کاش که ما نیز دستگاهی چون قارون داشتیم" ولی
دانشمندان و روشندلان قوم که به حقایق حیات آگاه بودند در جواب آن دسته از
مردم گفتند: "وای بر شما که جیفه دنیا چشم دلتان را کور کرده است. ثروت
روحی که نزد خدا اندوخته گردد و با تقوی و صلاح توام باشد بر گنج و ثروت
قارون که موحب ظلم و سرکشی شود برتری دارد."
یک
روز موسی به قارون تکلیف کرد که زکوه مالش را بپردازد. قارون در ادای زکوه
بخل ورزید ولی چون به قدرت و نفوذ موسی واقف بود حیله و تدبیری اندیشید تا
موسی را به سلاح تهمت و افترا مورد حمله قرار دهد و آبرویش را بریزد.
پس
جمعی از اوباش و جهال بنی اسراییل را با خود متفق ساخت و زن روسپی بدکاره
ای را نیز طبق زر و جواهر داده و با وی مقرر کرد که وقتی علما و اشراف بنی
اسراییل مجتمع شوند و موسی به موعظه و نصیحت مشغول گردد او را به زنا متهم
سازد.
چون موعد مقرر فرا رسید قارون با تجمل و غرور به آن انجمن آمده در برابر موسی بنشست و آغاز تمسخر و استهزا کرد. آن گاه به موسی گفت: "آیا زانی را مطابق تورات نباید سنگسار کرد؟"
موسی
جواب داد: "چرا " قارون گفت: "پس در این صورت تو باید سنگسار شوی زیرا
اطلاع موثق دارم که با فلان زن بدکاره ای زنا کرد " موسی زن موصوفه را
احضار کرد و سوگند داد که حقیقت را در حضور قوم بیان کند. حقانیت و بیان
نافذ موسی به قدرت خداوندی چنان در روحیه آن زن اثر گذاشت که بدون اختیار
گفت: "قارون مرا مبلغی رشوت داد تا بگویم موسی با من زنا کرده،
ولی اکنون گواهی میدهم که موسی پیغمبر بر حق است و از عمل خود بدین وسیله
اظهار ندامت و پشیمانی میکنم."
کلیم
الله از شنیدن این سخن بر کمال شقاوت قارون اطلاع یافته غضبناک شد و دست
مناجات برآورده قارون را نفرین کرد. همان لحظه جبرییل امین نازل شد. فرمان
الهی رسانید که: "ای موسی، ما زمین را مطیع تو ساختیم تا هرچه خواهی
درباره قارون عمل کنی." موسی مسرور و مبتهج گشته به حاضران مجلس گفت: "حق
سبحانه و تعالی مرا بر قارون مسلط ساخت. هرکه تابع و پیرو اوست با وی باشد
و آنان که تبعیت نمیکنند از وی دوری جویند."
اسراییلیان متوهم گشته از قارون تبرا نمودند الا دوکس که یکی دائان و دیگری ایزان نام
داشت. آنگاه موسی نزد قارون رفته گفت: یا ارض خذیه � آیه. یعن : ای زمین
او را بگیر. زمین زیر پای قارون دهان باز کرده تا کعبش را گرفت.
قارون پوزخندی زد و گفت: "باز این چه سحر است که میکنی؟" موسی دوباره فرمان داد: یا ارض خذیه. و تا زانوی قارون در زمین فرو رفته آغاز اضطراب کرد.
نوبت
دیگر فرمان داد تا کمر قارون در خاک فرو رفت. قارون تازه فهمید که سحر و
جادو در میان نیست و شروع به تضرغ و زاری کرده گفت: "ای موسی، مرا خلاص کن
تا برای همیشه در امر و فرمان تو باشم و تمام اموال و ثروتم را در اختیار
تو قرار دهم."
موسی
مجدداً بر زبان آورد که: یا ارض خذیه و تا گردن قارون در زمین فرو رفته
بیشتر از پیشتر لوازم نیاز و زاری به تقدیم رسانید اما فایده ای نداد و
زمین به دستور کلیم الله او را به تمامی در کام کشید و خانه و گنجهایش
نیز به موجب فرمان موسی در تحت الثری نابود گشت.
اعتقاد
علمای یهود بر آن است که در این قضیه از معاریف و روسای بنی اسراییل تعداد
چهارده هزار و هفتصد نفر با قارون به قعر زمین فرو رفتند.
باری، آنان
که تا دیروز به جاه و مال قارون رشک میبردند پس از این واقعه متوجه شدند
که ثروت وسیله عزت و تقرب به خداوندی نیست و چه بسا مال و خواسته که موجب
هلاک و خسران خواهد بود. چون به این حقیقت واقف شدند گفتند: "آه، که اگر لطف خدای متعال نبود ما نیز در پی قارون رفته بودیم."
گنج قارون که فرو میرود از قهر هنوز
خوانده باشی که هم ازغیرت درویشانست
( حافظ )