عید خرس، از مهمترین اعیاد
این قوم است که با تشریفات خاصى در روزى معین، بچه خرسى را از مادرش جدا
مىکنند. زنى از اقوام آئینو آن بچه خرس را...
مردم و مراحل تمدن ژاپن
مردمىکه
اکنون به ژاپنى معروفند، از همان سپیده دم تاریخشان، ساکن آن گروه از
جزایرى شده بودند که در دامنه شرقى آسیا قرار دارند. وقتى که اولین بار در
صحنه تاریخ نمودار شدند کمابیش به شکل مردمىدر یک گروه همگن نبودند.
بومیان، یعنى آینوهاى پشمالو و با چشمان گودرفته، گویا روزگارى تقریبا در
سراسر این مجمع الجزایر پراکنده بودند، اما مهاجران و مهاجمان مدام آنها
را به شرق و شمال پس مىراندند. خاستگاه این مهاجمان هنوز تاریک است:
احتمالا از یک نژاد نبودند. اول یک گروه نیرومندشان در جزیره تسوکوشى
(کیوشوى کنونى) و در طول سواحل شمالى جزیره اصلى تخته قاپو شدند. مقدر بود
که این گروه، فرمانروایان کل این سرزمین و نژاد اصیل این مردم شوند. آنها
از بومیان بالا بلندتر بودند. بومیان میانه بالا بودند و درازچهره، سیه
چشم و سیه مو، و غالبا هم بینى عقابى. به جز اینها مهاجمانى هم، که
احتمالا مالایایى بودند، از جنوب از طریق جریان سیاه یا در راستاى زنجیره
جزایر کوچک از راه رسیدند. این مردم تخت چهره چابک منش، خود را در میان
اشغالگران قدیمىتر این مجمع الجزایر جازدند و سرانجام هم توانستند در
نقاط گوناگون طول سواحل جنوبى مستقر شوند.
این
دوره انقیاد بومیان و جنگ و جدالهاى جنوب، مهاجمان و مهاجران دیگرى را به
سراسر این جزایر کشاند که عوامل آن، فشار مهاجرت در آسیاى شمالى و
دیگرگونىهاى در سلسلههاى چینى و کرهاى بود. مهاجران، چینىها و کره
اىهاى صلح جویى بودند که در کار تمدن سازى نژاد اصلى ابزارهاى مفیدى
شدند. مهاجمانى که بعدها آمدند بربرهایى از جنگلها و سواحل سیبرى بودند
که به جزایر دریاى شمال و سواحل شمالى حمله مىکردند، اما رانده یا
سرانجام جذب مىشدند. مردم ژاپن، به رغم این عناصر چندگونه و تزریق مدام
خون نو، توانستند به نسبت در همان آغاز تاریخشان به وحدت ملى برسند، و یک
حقیقت شایان ذکر این است که کم پیش آمده که در میان آنها حس تقسیم نژادى
تا تخاصم نژادى پدید آمده باشد و این تا حدى برخاسته از سیماى جغرافیایى
این کشور است، که دریاهاى ناآرام پیرامونش را گرفته، و شکل دراز و باریکش
را زنجیره کوهها به درهها و دشتهاى بىشمار تقسیم کرده است. نوآمدگان
براى این که بتوانند در گروههاى بزرگ به آن جا برسند مىبایست دریانوردى
کنند که این کار بسیار سختى بود؛ گروه اندکى که هر بار مىآمدند به سادگى
جذب مىشدند؛ و فرمانروایان جزیره اصلى توانستند قبایل گردنکش را در طول
جزیره دورتر و دورتر برانند، و از این رو به تدریج توانستند قلمروى متحد
بسازند. اما تا این جا در دست یابى به وحدت ملى عامل مهم ترى نقش داشت که
همان منش و توانش نژاد اصلى بود. آنان نیرومند و دلیر و متحد بودند، با
این باور که از نسل خدایان آسمانى اند، که برترینشان هم بانو خداى خورشید
بود، که او را حافظ نیاکان خاندان شاهى و ملت مىدانستند. جهت مهاجرت مردم
گویا همیشه رو به شرق بوده است، و مىگویند از این که به هنگام نبرد رو به
خورشید باشند پرهیز مىکردند. نژاد پیروز، در پیشروىشان، کیش خدایان خود
را در میان مغلوبان بر تخت نشاندند و اینان را هم در آیین نیایششان
پذیرفتند. شوق و شور و توانایى، روح دلیر و خوى متغیر، دلیرى در جنگاورى و
شوق دینى، اینها صفاتى است که مىتوان در سراسر تاریخشان به چشم دید و
کمابیش به شکل میراث این مردم باقى مانده است. همدلى مردم را در احساسشان
به طبیعت و در عشقشان به نظم در زندگى مشترک اجتماعى (یاکومونى) مىتوان
دید. بستگى تنگاتنگشان با طبیعت در زندگى و شعرشان نمودار مىشود. این
شاید تا حدى، هم ناشى از تاثیر بوم و اقلیم باشد و هم ناشى از زود
رسیدنشان به تمدن کشاورزى اسکان یافته. این سرزمین که از راه سلسله
کوههاى قابل عبور به همه جاى آن مىتوان رفت، سرشار از رودها و
دریاچههاست، مطلوب خانه و کاشانه و توسعه زندگى مشترک اجتماعى بود.
اقلیمش معتدل، چشم اندازهایش گوناگون و محصولات دریایىاش غنى بود و فقدان
چشم گیر جانوران درنده، به توسعه کامل گرایش صلح دوستى و به توانایى
برقرارى نظم و رسیدن به همبستگى یارى مىکرد. در کهن ترین دوره تاریخ
ژاپن، صحنه اصلى رخداد، ساحل اقیانوس آرام بود، که همیشه بهار است. گرچه
این سوى کشور دستخوش توفانهاى گوناگون است و دریا گاهى خشن است، زندگى
مردم بیشتر در هواى آزاد مىگذرد و کشتزارها در سراسر سال از علفها و
گلها مىدرخشند. هر کس که به کشت کارانى نگاه مىکند که در میان
شکوفههاى زرد شلغم روغنى کار مىکنند، یا ترانههاى ماهیگیرانى را
مىشنود که بر آب آرام دریا پارو مىکشند - آبى که ارغوان زرین غروب آفتاب
را باز مىتابد - یک احساس آرامش ساده و شاد در او پیدا مىشود. امروزه هم
همین چشم اندازها را داریم، که بىگمان چندان فرقى با روزگاران کهن
ندارند. از چشم اندازهاى تماشایى آبهاى نیلگون خلیجها و شاخابههاى
بسیار، شیبهاى آرام کوهها، انحناهاى زیباى آتشفشانها و سنگ پوزهاى تند
پوشیده از درختان رؤیایى، نمىشود که در یک دل حساس، عشق ظریف به طبیعت
بیدار نشود. این نعمتهاى طبیعى همیشه به شکل تاثیرى مهربانانه بر حیات
احساسى این ملت باقى مىماند. پاسخ همدلانه دل، حرکت پذیرنده اندیشه و
انعطاف جان پرورده تاثیر محیط طبیعى بود و با تماس مکرر با تمدنهاى دیگر
شتاب مىگرفت. آن گاه مسیر و سرنوشت تمدن ژاپنىها با منش نهادین مردم، که
به تاثیرات بیرونى آمیخته بود، تعیین مىشد. مردم مىتوانستند نورسیدگان
را جذب کنند و جریانهاى گوناگون تمدن و دین را هم، که یکى پس از دیگرى از
قاره آسیا مىرسیدند، با هم سازگار کنند. این مردم که نه تنها از این
واردات و تاثیرات برنمىآشفتند، بلکه همیشه آنها را به سود خود
مىگرداندند، در راه پیشرفت تلاشهاى پرتوش و توان مىکردند. گاهى
جانهایشان مبهوت اثر مداوم نفوذهاى نو بود، اما زود تعادلشان را به دست
مىآوردند؛ ژاپنىها ثابت کردند که مىتوانند مشکلات تازه را حل کنند و
تمدن بیگانه را با نبوغ و نیازهاى پیرامونشان سازگار کنند. به این طریق
امپراتورى جزیره اى مخزنى شد براى هنرها، دینها و ادبیات گوناگون قاره
آسیا، و بسا چیزها در خود حفظ کرده است که دیگر در خانههایشان در قاره از
دست رفته اند. در تاریخ ژاپن بخش بزرگى از این دلبستگى در تنوع این واردات
و در وجوه واکنش مردم به آنها نهفته است. کل تاریخ ژاپن گزارشى است از
این کنشها و واکنشها، که گوناگونىهاى فرهنگ را پدید آوردند، و پر است
از جنگ و جدالها و سازشها، کشاکشها و ترکیبها. امروزه امکانش خیلى کم
است که بتوان به دقت باز شناخت که چه چیزى اصیل است و چه چیزى بیگانه. با
این همه، به نظر مىرسد که منش بنیادى این مردم نسبتا دست نخورده مانده،
یعنى بسیار حساس اما خیلى کم نافذ است، کنش گر و به ندرت متفکر است. از
طرف دیگر، هرچند گاهى نفوذهاى قدرتمند بیگانه راه یک توسعه کاملا آزاد و
مستقل ایمان و اندیشههاى مردم را مىبستند، اما همینها خود همیشه سبب
مىشدند که صفات بومى نیرو و والایى بگیرد. حتى امروزه هم بر همین روال
است، یعنى حالا که ژاپن دیگر یک ملت گوشه گرفته خاور دور نیست بلکه یک
قدرت جهانى است که از راههاى گوناگون نقشهاى سیاسى و فرهنگى خود را ایفا
مىکند، باز میراث تمدن باستانى او در تمام مراحلش روبه روى تاثیر نیروهاى
عظیم تمدن جدید مىایستد.
عقاید و باورهای ابتدایی و باستانى مردم ژاپن
دین مردم ژاپن مجموعه ای است از اعتقادات باستانی که از آنیمیسم یا
پرستش ارواح نشأت گرفته است. این دین تا پیش از قرن ششم میلادی نامی
نداشت و در آغاز مبتنی بر اصول و فروع کلامی نبوده است، بلکه بعدها برای
مقابله با طریقهی بودایی که به تازگی در ژاپن رواج گرفته بود، دارای
مبادی اساسی شده است.
توتم پرستى در میان ساکنین اولیه ژاپن
ساکنین اولیه ژاپن اقوام آئینو
نام دارند. این قوم به سمت جزیره شمالى هوکائیدو یا پزو رانده شدند. در
میان آنان آثار و بقایاى توتم پرستى دیده مىشود. توتم این قوم ریشه خرس
دارد و طبق سرگذشت افسانه اى، در اثر آمیزش زنى با یک خرس، به وجود آمده
است.
عید خرس در میان ساکنین اولیه ژاپن
عید
خرس، از مهمترین اعیاد این قوم است که با تشریفات خاصى در روزى معین، بچه
خرسى را از مادرش جدا مىکنند. زنى از اقوام آئینو آن بچه خرس را شیر
مىدهد و آنگاه مردى او را خفه مىکند و سپس قطعه قطعه نموده مىخورند. در
برخى از نقاط ژاپن، مردم همچنان گرفتار اوهام و اساطیر و خرافاتاند؛
چنانکه برخى از آنان نژاد خود را به روباه مىرسانند. این حیوان در اعصار
گذشته بسیار مقدس بوده است. زیرا روباه با خداى برنج موسوم به انیارى شریک
است. تصویر روباه در معابد این گروه نمایان است. این قوم گاهى خود را به
بیمارى روحى شگفت انگیزى گرفتار مىسازند و آن تخیل حلول روباه در آنان
است و معتقدند که این حلول از راه پوست و زیر ناخن است. آنان زندگى خود را
زندگى روباه مىدانند.
شینتو دین بومى مردم ژاپن
دین
بومىمردم ژاپن شین تو نام دارد و مانند کیش ابتدائى چین، یکى از اشکال
جان پرستى مىباشد. در برخى نقاط ژاپن آثار توتم پرستى نمایان است. علاوه
بر این، دین کنفوسیوس و بودا در ژاپن رواجى بسزا دارند که اولى از چین
وارد شده و دومىاز کره راه یافته است. پیشینه عقاید و مراسم مردم قدیم
ژاپن، عارى از هر گونه شکل و جهت خاصى بود. در قرن ششم میلادى در پاسخ به
آئین بودا (در زبان ژاپن: بوت سودو)، لغت شین تو: (راه خدایان) را وضع
کردند. مردم ژاپن تا قرن پنجم میلادى طرز نگارش را از چینیان اقتباس
مىکردند. کتاب مقدس شین تو کوجی کى (امور قدیم) در قرن هشتم میلادى به
زبان ژاپنى نگاشته شد. در همان عصر (قرن 8) کتاب مقدس دیگرى به نام نیهون
مى نگارش یافت.
افسانه شینتو
در
اساطیر قوم ژاپن، طی افسانه ای جالب، سرگذشت اصل و مبدأ آن سرزمین و آن
مردم و پیدایش خاندان سلطنتی آن قوم بیان شده و در کتابی بنام کوجیکی
بسیاری از اساطیر باستانی مذکور است و خلاصه آن افسانه از این قرار است:
در ابتدا عالم وجود به صورتی آشفته در هم آمیخته بود و در طول ایام آسمان
و بحر محیط از یکدیگر جدا شدند و خدایان چند در کیهان مه آلود و مبهم و
تیره نمایان گشتند و بتدریخ نابود گردید تا سرانجام در صحنه هستی فقط دو
خدای قادر توانا باقی ماندند که آنها جزایر ژاپن و ساکنان آن را آفریدند.
ایندو آلهه یکی مذکر بنام ایزاناگی و دیگری مؤنث موسوم به ایزانامی.
پس آن مرد و پلی متحرک بین زمین و آسمان (احتمالا به صورت قوس و قزح) خلق
کردند. در آن هنگام جهان به صورت شورابه ای غلیظ بود و ایزاناگی از فراز
پل فرود آمد و نیزة جواهر نشان خود را در آن شورابه فرو برد. آن را به هم
آمیخت و آن قدر این عمل را ادامه داد تا غلظت یافته، جمود حاصل کرد، پس
نیزة خود را از آن بیرون آورد مایعی که از نوک آن فرو میریخت بر روی هم
گرد آمده به صورت جزیره ای درآمد، پس آن دو خدای نر و ماده برفراز آن
جزیره رفته، ساکن گشتند. خدای ماده، ایزانامی در آنجا بزایید و از زهدان
او هشت جزیرة دیگر به دنیا آمد. اسطورة شینتو بسیار در هم آمیخته و طولانی
است و باید بدقت در آن نگریست، وقایعی را که در حول و حوش مبدأ و منشأ آن
به وقوع پیوسته و موجب و موجد وقایع و حوادث عظیم شده در نظرآورد.
سیماهاى عمومى شین تو
«در
آن بوم، خدایان (یا ارواح) بودند بى شمار، که با تابش شب تابان
مىدرخشیدند، و خدایان بدسگال بودند که به کردار مگسان وزوز مىکردند، و
نیز درختان و گیاهان بودند که مىتوانستند سخن بگویند.» این را درباره
مجمع الجزایر ژاپن گفته اند هنگامىکه بنیادگذار ملت اندیشید که از آسمان
بدین کشور فرود آید. و در جاى دیگر گفته اند که «آن خدایى که در آغاز این
دولت را بنیاد نهاد، از آسمان فرود آمد و این دولت را در دوره اى که آسمان
و زمین از یکدیگر جدا شدند، و هنگامىکه درختان و گیاهان سخن مىگفتند،
بنیاد نهاد.» دینى را مجسم کنید که تا پرستش این خدایان یا ارواح مىرسد و
تقریبا هیچ آموزه اخلاقى یا نظرات متافیزیکى ندارد. این دین را نمىتوان
جز به صفت «ابتدایى» نامید، هر چند این اصطلاح دقیقا در معناى مردم شناسى
آن نیست. نظامهاى معینى، گهگاه، بر شالوده آن اندیشههاى ابتدایى
بنانهاده شده اند، و در واقع تلاشهاى کمابیش موفقى صورت گرفته است که یک
زندگى ملى بر پایه پرستش آن خدایى گذاشته شود «که در آغاز این دولت را
بنیاد نهاد.» باورها و اعمال وابسته به آن خدایان و ارواح حتى در این
روزهاى قرن بیستم هم به شکل یک نیروى زنده در میان مردم باقى مانده و نشان
دهنده عناصر بنیادى زندگى دینى و اجتماعى است، عناصرى که شاید از آنها
شاخههاى نو دین یا شبه دین پدید آید و مىآید. کل مجموعه باورها وپرستش
به شین تو معروف است که به معناى «راه خدایان (یا ارواح)» است و شاید
بتوان آن را دین ملى یا عامیانه ژاپنىها نامید، همان طور که دین باستانى
و بومى آنان بود. اما نام شین تو در قرن ششم میلادى پیدا شد، به این قصد
که فرقى بگذارند میان دین بومى و آیین بودا، و «راه» خوانده شدنش شاید
ناشى از تاثیر آیین دائو باشد، که دین چینى «راه» بود آیین دائو دینى است
که یافتهاى فراهنجارى را به مثابه هدف آرمانى یا امکان فرجامین انسانها
در حیات جسمانى مىداند، و این با آموزههاى اجتماعى واخلاقى آیین
کنفوسیوس در تقابل است - که دین ترکیبى اى بود از طبیعت گرایى وفراطبیعت
گرایى که تاثیر زیادى در باورهاى عام مردم چین و کره داشت، و تعجبى نداشت
که نظریه پردازان شین تو سیماهاى مشابهى در آن یافتند و برخى اندیشهها و
اعمال دائوى را پذیرفتند. به هر حال، شین تو در اساس بیشتر یک مجموعه
باورها و آداب باستانى است، نه یک نظام دینى. این باورها به رغم تاثیرات
نظامهاى بیگانه، مثل آیین بودا و آیین کنفوسیوس، در طى فراز و فرودهاى
تاریخ به نسبت دست نخورده مانده اند. به این ترتیب چندان غیرطبیعى نیست که
هواخواهان شین تو حتى امروزه هم دینشان را چنین مىخوانند: «راهى به دنبال شیوه خدایان» یا «آن گونه که خدایان بدان دست مىیازیدند»
(کامىناگارا نو میچى). اما از سوى دیگر نباید فراموش کرد که تلاشهایى که
مکررا براى سازمان دادن این باورهاى ابتدایى به صورت دین ملى یادولتى صورت
گرفته، حول ستایش پادشاه به مثابه خلف «خدایى که دولت را بنیاد نهاد»،
خصوصا بانوخداى خورشید، مستقر شده است. این بانو خدا برترین خداى دین شین
تو است.