آسمان دل من گشته سیاه
معصیت کرده دلم پرز گناه
مگر امید وصالی مانده
همه زندگیم گشته تباه
خاطر افسرده شود گر نروم
بهر دیدار رخش گاه بگاه
سرو از قامت او لرزیده
از رخش زرد شده پیکر ماه
به صفاتش نه که من شیفته ام
به جمالش همگان غرق نگاه
سوختم سوختم از درد فراق
سینه ام گشته پر از ندبه و آه
عاشقی دولت طوفان باشد
که چنین گم شده بیراهه و راه
عشق شیرین به دل فرهادی
بکند کوه به آسانی کاه
لیلی از دیده مجنون بنگر
تا نیفتی تو در این راه به چاه
عسس دل شده مغلوب که او
حمله ور یک تنه گشته ست سپاه
دل اسیر قفسی پولادین
منم آن بیژن افتاده به چاه
سبب زندگی من این است
دل به زنجیر ولی سیطره خواه
ای شهین از چه غمینی شاید
یار آید برسد وقت پگاه
من دعا گویم و آمینی گو
خالقم گفته تو ای بنده بخواه
ادعونی استجب لکم
شبنم شیروانی