مولوی در اغلب اشعارش، تمرین و ممارست برای «تذكیه نفس» را وظیفه انسان دانسته و با «عشق» تلاش میكند روح خود و مخاطب را....
رمضان در ادب فارسی
شاعران
كهن سرزمین ما هر یك از «ظن خود» یار غار ماه صیام شده و روایت خود را از
آن بیان كردهاند. مولوی از آن گروه شاعرانی است كه ابیات بیشماری در باب
این ماه دارد كه ذكر همه آنها در این مجال امكانپذیر نیست.
شاعران
كهن سرزمین ما هر یك از «ظن خود» یار غار ماه صیام شده و روایت خود را از
آن بیان كردهاند. مولوی از آن گروه شاعرانی است كه ابیات بیشماری در باب
این ماه دارد كه ذكر همه آنها در این مجال امكانپذیر نیست.
اما وجه غالب این اشعار به نگاه مولانا
به «انسان» و «جهان» باز میگردد. به بیان دیگر؛ مولوی در اغلب اشعارش،
تمرین و ممارست برای «تذكیه نفس» را وظیفه انسان دانسته و با «عشق» تلاش
میكند روح خود و مخاطب را در مسیر این تذكیه قرار دهد؛ اشعار او در باب
ماه رمضان هم در همین راستاست. اگر او از رمضان میگوید؛ دلیلش آن است كه
ماه «صیام» را مسیری مناسب برای مراقبت و تذكیه نفس میداند؛ و آمدنش را
نویدی میداند برای روح و جان.
آمد رمضان و عید با ماست
قفل آمد و آن كلید با ماست
بربست دهان و دیده بگشاد
وان نور كه دیده دید با ماست
آمد رمضان به خدمت دل
وان كش كه دل آفرید با ماست
در روزه اگر پدید شد رنج
گنج دل ناپدید با ماست
كردیم ز روزه جان و دل پاك
هر چند تن پلید با ماست
روزه به زبان حال گوید:
گم شو كه همه مزید با ماست
اشعاری
كه مولوی در باب رمضان سروده است؛ اغلب به آمدن ماه رمضان اشاره دارد.
آمدن ماه و آغاز این ماه به مثابه آغاز تذكیه روح و جسم انسان است. مولانا
بسیار تاكید دارد كه نو شدن ماه رمضان میتواند برای انسان والایی و
رستگاری را در پی داشته باشد. «شكستن قلب ضلالت»، آغاز «زندگی جان» و
رسیدن «لشگر ایمان» به جان انسان از ویژگیهای برشمرده شده توسط مولوی
است.
آمده ماه صیام سنجق سلطان رسید
دست بدار از طعام مائده جان رسید
جان ز قطعیت برست، دست طبیعت ببست
قلب ضلالت شكست، لشكر ایمان رسید
روزه چو قربان ماست زندگی جان ماست
تن همه قربان كنیم جان چو به مهمان رسید
صبر چو ماهی است خوش، حكمت بارد ازو
زانكه چنین ماه صبر بود كه قرآن رسید
یا در جای دیگر تاكید میكند:
دلا در روزه مهمان خدایی
طعام آسمانی را سرایی
در این مه چون در دوزخ ببندی
هزاران در زجنت برگشایی
همانگونه
كه ذكرش آمد؛ مولوی بیشك از شمار اندك شاعرانی است كه ابیات فراوانی در
باب ماه رمضان سرودهاند و البته تمایز اصلی مولوی با دیگر شاعران، در این
است كه او بیشتر این مضمون را دستمایهای قرار داده تا اندیشهاش درباره
«انسان» و وجه «روحانی» او را بیان كند. مولوی در قصیدهای بلند به «نسبت
روح و جسم انسان و ماه رمضان» پرداخته و به گونهای تعلیمی - كه از
بسترهای همیشگی ادبیات ماست- به انسان میگوید كه این ماه میتواند چقدر
او را در مسیر هدایت تثبیت كند و «سودای معراج» را در او زنده نگه دارد.
می بسازد جان و دل را بس عجایب كان صیام
گر تو خواهی تا عجب گردی عجایب دان صیام
گر تو را سودای معراج است بر چرخ حیات
دانكه اسب تازی تو هست در میدان صیام
هیچ طاعت در جهان آن روشنی ندهد تو را
چونكه بهر دیده دل كوری ابدان صیام
چونكه هست این صوم نقصان حیات هر ستور
خاص شد بهر كمال معنی انسان صیام
چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود
پس مهیا كرد بهر مطبخ ایشان صیام
چیست آن اندر جهان مهلكتر و خونریزتر
بر دل و جان و جا خونخوارهی شیطان، صیام
خدمت خاص نهانی تیز نفع و زود سود
چیست پیش حضرت درگاه این سلطان صیام
در تن مرد مجاهد دوره مقصود دل
هست بهتر از حیات صدهزاران جان صیام
گرچه ایمان هست مبنی بر بنای پنج ركن
لیك والله هست از آنها اعظم الاركان صیام
لیك در هر پنج پنهان كرده قدر صوم را
چون شب قدر مبارك هست خود پنهان صیام
سنگ بی قیمت كه صد خروار ازو كس ننگرد
لعل گرداند چو خورشیدش درون كان صیام
بس شكم خاری كند آنكو شكم خواری كند
نیست اندر طالع جمع شكم خواران صیام
شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریك دل
نور گرداند چو ماهت در همه كیوان صیام
شهوت تن را تو همچون نیشكر در هم شكن
تا درون جان ببینی شكر ارزان صیام
پای خود را از شرف مانند سر گردان به صوم
زانك هست آرامگاه مرد سرگردان صیام
گر تو خواهی نور قرآن در درون جان خویش
هست سر نورپاك جمله قرآن صیام
و
اما یكی از معروفترین اشعار مولانا درباره ماه رمضان همانی است كه سالها
با آن زندگی كردهایم. این شعر به نوعی میتواند بیانیهای در آداب روزه
باشد. در این شعر تاكید میشود كه اگر میخواهی «خورندهی لقمههای راز»
باشی باید «دهان دیگری» باز كنی كه بتوانی «سوی خوان آسمانی» بروی و پای
آن بنشینی. او به انسان تاكید میكند كه اگر «انبان ز نان خالی كنی»؛ «پر
ز گوهرهای اجلالی كنی» با ملك انباز میشوی.
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورندهی لقمههای راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی كن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی كنی
پر ز گوهرهای اجلالی كنی
طفل جان از شیر شیطان باز كن
بعد از آنش با ملك انباز كن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان كن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر
یك شبی بیدار شو دولت بگیر
مولوی
مانند اغلب شاعرانی كه به ماه رمضان پرداختهاند درباب عید فطر هم ابیاتی
دارد. ابیات مولانا در این باره پر از شور و شیدایی است و به گونهای
روایت میشود كه انگار انسان در این ماه توانسته تذكیه روح یافته و خود را
از بند تمایلات برهاند. این رهاندن برای او سبكی به همراه داشته و ایمانش
را به مرحلهای متعالیتر رسانده است.
عید بر عاشقان مبارك باد
عاشقان عیدتان مبارك باد
بر تو ای ماه آسمان و زمین
تا به هفت آسمان مبارك باد
عید آمد به كف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارك باد
روزه مگشای جز به قند لبش
قند او در دهان مبارك باد
عید آمد كه این سبك روحان
رطلهای گران مبارك باد
یا در جای دیگر میسراید:
بگذشت مه روزه، عید آمد و عید آمد
بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد
آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد
معشوق تو عاشق شد شیخ تو مرید آمد
از لذت جام تو دل مانده به دام تو
جان نیز چو واقف شد او نیز دوید آمد