يکشنبه 4 آذر 1403
(24 / 11 / 2024)
بازدید امروز :0 مرتبهبازدید دیروز :0 مرتبهبازدید کل :2158786 مرتبهآی پی شما :18.118.30.137سیستم عامل شما :Unknownمرور گر شما :Mozilla
صرفه جویی در همه چیز جز آموزش - صرفه جویی در همه چیز با آموزش
لطفا چند لحظه صبر نمایید.در حال انجام عملیات
امکان ارسال ديدگاه شما در اين باره، در قالب ارسال نظر در انتهاي همين صفحه قرار دارد. صاحبان وب سايت ها و فعالان اينترنتي مي توانند با ايجاد صفحه شخصي از امکان ارسال محتوا: مقالات, لينک, آگهي و...برخوردار شوند. امکانات و خدمات ما را مقايسه کنيد!
ارسطو فيلسوف يوناني (384 ق.م- 323 ق.م) ويرايش : مريم فودازي ارسطو در سال 384 پيش از ميلاد در شهر استاگيرا واقع در مقدونيه كه در 300 كيلومتري شمال آتن قرار دارد، به دنيا آمد. پدر او دوست و پزشك پادشاه مقدونيه، جد اسكندر مقدوني بود. ارسطو در جواني براي تحصيل در آكادمي افلاطون، راهي آتن شد و توسط او، عقل مجسم (Nous) آكادمي نام گرفت. وي پس از مرگ افلاطون، آكادمي را ترك نموده، به آسياي صغير رفت و در آنجا با دختر يك خانواده ثروتمند و پر نفوذ ازدواج كرد. بعد از مدت نه چندان طولاني، فيليپ پادشاه مقدونيه، ارسطو را براي آموزش فرزندش اسكندر به دربار خود دعوت نمود. زماني كه اسكندر 13 ساله بود، ارسطو شروع به تربيت وي كرد و حدود 12 سال به اين كار مشغول بود، پس از آن به آتن رفت و مدرسه خود را با نام «لوكيون» بنا نهاد. برخلاف آكادمي افلاطون كه در آن بيشترين تاكيد بر رياضيات، سياست و فلسفه نظري بود، در لوكيون به پژوهش هايي در مورد زيست شناسي، روان شناسي، اخلاق، هنر و شعر نيز پرداخته مي شد. شواهد نشان مي دهد كه در اين مقطع زماني، ارسطو از حمايت هاي همه جانبه و فراوان اسكندر برخوردار بوده است؛ به طوري كه با كمك هاي او موفق به تاسيس اولين باغ وحش تاريخ شد. با مرگ اسكندر در سال 323 پ. م، آتني ها برعليه حكومت مقدوني شورش كردند. ارسطو نيز از اثرات اين شورش در امان نماند. در اين زمان، يكي از روحانيون آتن برعليه ارسطو شكايت كرد كه او منكر تاثير صدقه و قرباني است. بدين ترتيب، ارسطو مجبور به فرار از آتن گرديد تا مانع جنايت دوم آتنيان برضد فلسفه شود و يك سال بعد از اين واقعه، در سن 63 سالگي درگذشت. بيشتر آثار به جا مانده از ارسطو، كتب مدون گردآوري شده توسط خود او نيست؛ بلكه جزوات درسي است كه شاگردانش تهيه كرده اند. سبك نوشتن او برخلاف افلاطون، فاقد آراستگي هاي ادبي است. آثار ارسطو تمام علوم يونان باستان به غير از رياضيات را شامل مي شود. وي برخي از شاخه هاي علوم را، تقريباً براي اولين بار در تاريخ بشر، به شكلي جدي و مدون مورد توجه و بررسي قرار داده است. با دقت در تمام فعاليتهاي ارسطو، اشتياق عجيب وي به مشاهده گري دنيا و تفسير آن مشاهدات آشكار مي گردد. ارسطو بر خلاف استادش، تلاشي در به پرواز درآوردن پرنده ذهن نمي كرد و ترجيح مي داد با نوعي واقع گرايي، خوب ببيند و سپس مشاهداتش را با وضع قوانين دقيقي مورد بررسي قرار دهد. او با جرأت تمام، اين گونه مشاهدات و تفسير آن بر اساس قوانين مشخص را به تمام شاخه هاي علم تعميم مي داد. از اين رو، هنگام مطالعه ارسطو با نجوم ارسطو، زيست شناسي ارسطو، روانشناسي ارسطو، سياست ارسطو و..... مواجه مي شويم. اگرچه تا به امروز اكثر نظريات ارسطو در علوم طبيعي، از جمله مركزيت كره زمين، تفاوتهاي فيزيولوژيك زن و مرد يا رد نظريه اتمي دموكريتوس و سقوط اجسام به زمين با سرعتهاي متفاوت بر اساس وزن و برخي نظريات ديگر رد شده ، اما تقسيم بندي علوم ارسطو و حتي بعضي از نوشته هاي او در زمينه علوم طبيعي تا هزاران سال در تاريخ بشري تاثير به جا گذاشته است. همين موضوع باعث شده تا اين ادعا مطرح شود كه نظريات ارسطو پيشرفت علوم را هزار سالي به عقب انداخته است. مهمترين مبحثي كه هنگام مطالعه ارسطو با آن مواجه مي شويم، نه فقط مشاهدات او، بلكه شيوه تفسير و استنتاجي است كه او براي اين مشاهدات و در مجموع ، براي تفكر وضع كرده است. در واقع، در ميان مطالب مطروحه از سوي ارسطو، مطلبي كه كمتر از همه مورد دستبرد زمان واقع شده، همان منطق ارسطو است. مهمترين اثر ارسطو در منطق، ارغنون (Organon) است كه شامل پنج بخش مقولات (Categories)، تعبيرات (On Interpretation)، تحليل (Analytics)- كه خود شامل دو بخش است- مي باشد. ارسطو تمام علوم را در دايره فلسفه مي داند. او دانش بشري را به سه بخش عمده فلسفه نظري، فلسفه عملي و فلسفه ادبي تقسيم مي كند. فلسفه ادبي شامل مواردي همچون شعر، ادبيات، سخنراني و چيزهايي نظير اين است. فلسفه عملي هم دربرگيرنده مواردي نظير اخلاق، سياست و اقتصاد مي باشد. او فلسفه نظري را نيز به سه بخش عمده تقسيم مي كند : 1- علوم طبيعي نظير فيزيك و زيست شناسي 2- رياضيات 3 - فلسفه، متافيزيك و خداشناسي . همانطور كه گفته شد، مشهورترين كارهاي ارسطو در علوم طبيعي ، اشتباهات علمي اوست. قسمت دوم فلسفه نظري او رياضيات است كه به علت عدم علاقه، چندان وارد موضوع نمي شود. قسمت سوم فلسفه نظري ارسطو كه بيشتر موضوع مورد بحث ماست، فلسفه متافيزيك اوست . ارسطو در اين مبحث معرفت شناسي با استادش افلاطون موافق است كه آگاهي و علم بر كليات تعلق مي گيرد و نه بر عالم محسوسات كه همان عالم جزييات است. افلاطون عقيده داشت كه اين كليات يا به عبارت ديگر مثالها هستند كه تشكيل عالم واقعي را مي دهند و محسوسات ما غير واقعي و در واقع پرتوي از عالم مثال هستند. اختلاف ارسطو با افلاطون از همين جا شروع مي شود. ارسطو بر خلاف استاد معتقد است كه اين كليات و مثالها فقط ذهني هستند و وجود خارجي ندارند. به عبارت ديگر، بر خلاف افلاطون كه ديدي آبژكتيو دارد، ارسطو از نگرشي سابژكتيو نسبت به اين موضوع برخوردار است. شايد بتوان اين اختلاف را به خلق و خوي اين دو متفكر نسبت داد. ارسطو فاقد شور و هيجان افلاطون در خيال پردازي و پرواز ذهن است، اما در عوض مشاهده گري حرفه اي است كه بيشترين بهره را از حواس خود مي برد. ارسطو با مشاهده يك شيء در جهان، دو تفسير از آن ارايه مي دهد : يكي تفسيري كه به حالت بالقوه اش مربوط مي شود و ديگري كه به حالت بالفعل آن مرتبط است. براي مثال، از نظر او، يك دانه بالقوه يك گياه كامل است. زماني كه اين قوه به فعليت درآمد، به گونه اي بالفعل تبديل به يك گياه مي شود. يا اينكه، خاك بالقوه مي تواند كوزه باشد و با تبديل شدن به كوزه، اين قوه به فعليت در مي آيد. به نظر ارسطو، براي دگرگوني هايي كه در اطراف ما رخ مي دهد، چهار علت اوليه وجود دارد : 1- علت مادي (Material Cause) 2- علت صوري (Formal Cause) 3- علت سومي كه ذكر مي كند، علت فاعلي يا محركه (Efficient Cause) است، كه اين امر اسباب تغيير را فراهم مي آورد، مانند نقش نجار در تبديل چوب به صندلي . 4- آخرين دليل بروز تغييرات، علت غايي (Final Cause) است. ارسطو نيز مانند افلاطون، ولي به گونه اي ديگر، وجود را داراي سلسه مراتب مي داند و باز مانند او در سلسله مراتبش دچار نوعي كمال گرايي به شيوه اي متفاوت از افلاطون مي شود. براي مثال، او به سلسه مراتبي از جماد - نبات - حيوان - انسان معتقد است كه در هر مرحله از اين سلسله مراتب، وجود كمال مي يابد و به درجه بالاتري صعود مي كند. به عقيده ارسطو، وجه تمايز و برتري انسان نسبت به حيوان، عقل اوست؛ پس عقلانيت يكي از بالاترين درجات كمال است. در رده بندي ارسطو، عقل مجرد و صرف - كه كاملاً در حالت صورت و فعل است، نه به شكل ماده و هيولي- در رأس قرار دارد. خداي ارسطو هم خالق جهان نيست، بلكه محرك اوليه جهان است. زيرا ارسطو مانند بسياري از يونانيان باستان به وجود جهاني ازلي و ابدي معتقد است. او در اين باره مي گويد : « اين خدا، خدايي نيست كه جهان را مستقيماً و به وسيله نيروهاي خاصي بچرخاند، خدا جهان را به شيوه اي مي گرداند كه معشوقي عاشقش را». پس خداي ارسطو شخصاً هيچ گونه دخالتي در امور دنياي ما نمي كند و نظاره گري صرف (مانند خود ارسطو!!!) مي باشد. تنها منظره اي كه مي بيند، فقط خود اوست، زيرا نظاره بر اين جهان ناقص، موجب نقص او هم مي شود؛ در حاليكه كه او كمال مطلق است. در فلسفه اخلاق ارسطو كه متاثر از فلسفه نظري اوست، خير و سعادت هر موجود در غايتي است كه براي او معين شده است. از آن جايي كه كمال انسان در عقلانيت مشخص شده، پس خوشبختي و سعادت انسان در زندگي مبتني بر عقلانيت است. به عقيده ارسطو، عقلانيت چنين حكم مي كند كه فضيلت اخلاقي در امري باشد كه حد وسط و تعادل در آن رعايت شده باشد. از اين رو، ارسطو به انتخاب شجاعت ميان تهور و ترس و نيز اقتصاد ميان بخل و اسراف و...... توصيه مي كند. ارسطو در سياست نيز راه وسط را دنبال مي كند و از سويي به مخالفت با دموكراسي بر مي خيزد. دموكراسي بر اين اصل استوار است كه همه مردم با هم برابرند، در حاليكه به اعتقاد او اصلاً اينطور نيست و در اين نوع حكومت، ارباب بر برده، مرد بر زن، اشراف بر عامه مردم و ... برتري دارد. در ضمن، چون در دموكراسي حكومت به دست عامه مي افتد و عامه مردم را مي توان به راحتي فريب داد، پس امكان سقوط و اضمحلال اين نوع حكومت زياد است. در نظر ارسطو، با اينكه حكومت آريستوكراسي (اشرافي) در كل نسبت به دموكراسي ارجحيت دارد؛ اما داراي معايب خاص خود نيز مي باشد. زيرا معمولاً منجر به استبداد يا حكومت پول و ثروت بر مردم مي شود. پيشنهاد ارسطو، تركيبي از اين دو نوع حكومت يا در واقع حد واسطي ميان آنهاست؛ بدين شكل كه مثلاً گروهي از مردمان برتر(احتمالا گروهي از اشراف)، با هم به اداره كشور بپردازند. http://rahpoo.com/?spkPath=Aristotle