شنبه 14 تیر 1404
(5 / 7 / 2025)
بازدید امروز :0 مرتبهبازدید دیروز :0 مرتبهبازدید کل :2158786 مرتبهآی پی شما :216.73.216.40سیستم عامل شما :Unknownمرور گر شما :Mozilla
دانش قدرت نیست ! تبادل اطلاعات قدرت است.
لطفا چند لحظه صبر نمایید.در حال انجام عملیات
امکان ارسال ديدگاه شما در اين باره، در قالب ارسال نظر در انتهاي همين صفحه قرار دارد. صاحبان وب سايت ها و فعالان اينترنتي مي توانند با ايجاد صفحه شخصي از امکان ارسال محتوا: مقالات, لينک, آگهي و...برخوردار شوند. امکانات و خدمات ما را مقايسه کنيد!
مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت که به چوپان پیری برخورد غذایش را ...با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت کردند بعد صحبت به وجود خدا رسید مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسوول هیچ کدام از اعمالم نیستم زیرا مردم می گویند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را می شناسدچوپان زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کس صدای فریادهای چوپان نیز در کوهها پیچید و به سوی آن دو بازگشت سپس چوپان گفت: زندگی همین دره است آن کوهها، آگاهی پروردگارند و آوای انسان، سرنوشت او آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوییم اما هر کاری که می کنیم به درگاه او می رسد و به همان شکل به سوی ما باز می گردد ... پائولو کوئلیو
... پائولو کوئلیو