اینکه
مهاجرت کار بسیار سختی هست و هر کسی از عهده این کار بر نمیاد به نظر حرف
حساب میاد.انشاله بعد از گذراندن مراحل سخت ابتدائی مهاجرت کاری برای خود
در محلی دست و پا میکنید و مشغول به کار میشید و اما....مشکل از لحظه شروع
کار دوچندان خواهد شد.. چه مشکلی؟؟.. ای بابا اول از همه زبان مشکل همیشگی
برای مهاجرین هست خوب اینکه کانادا دارای جمعیت مهاجر هست که خوب درش شکی
نیست و خوب اینکه در محل کار، افرادی که با آنها سر و کار خواهید داشت
داری چه لهجه هایی هستند که خوب این دیگه از شانس خوب و یا بد شما خواهد
بود. اجازه بدید رجوعی داشته باشم به محیط کار ایرانی :
صبح :
ساعت ۷ صبح بر پا
ترافیک و سر راه بچه ها رو بزار دم مدرسه
صف نانوائی - سوپری سر محل یک سیر پنیر و یا شاید هم یک کاسه حلیم بوقلمون
موبایل همکار ... الو سلام .. چطوری .. کجائی .. ببین کارت حضور و غیاب
من هم دم در میزنی من همیجام دارم پارک میکنم ببین به این نگهبانه ... بگو
مهندس داره پارک میکنه خودش کارت منو میزنه....ببین رفتی بالا نگی مهندس
نیومده یک وقت دفتر حاجی زنگ زد بگو پائین جا پارک گیرش نیومده داره میاد
بالا.
دم در یک سرکی میکشی و سعی میکنی از درب پشتی بزنی یواشکی بری بالا که حراست و نگهبان نبینه کی داری میری بالا
هی مش جعفر چائی آماده هست؟؟؟ بابا زود باش الان نون بربری سرد میشه
بپر یک چائی با شکر برام بیار و این نون و پنیر هم بزار کنارسینی بردار و
بیار دفترم
دم هر اتاقی میرسی تو راه دفتر کارت ،یک سرکی میکشی و سلام صبح بخیری میگی و چاق سلامتی.....
سر وته ساعت اول کار رو با چائی و نون و پنیر هم میاری
تلفن زنگ میزنه .. خانوم منشی .. بله؟... کی؟... نمیشناسم بگو مهندس
جلسه داره بعدان بیاد...کامپیوتر رو روشن میکنی و وارد ایمیل میشی و شروع
میکنی فقط تند تند فوروارد کردن ایمیل ها برای دوستان به صورت فله ای... و
غرق وبلاگ خوندن و ایمیل های مهیج ..چرا از مردان در تبلیغات استفاده نمیکنند؟؟؟ ها ها ها ها بزار بفرستم برای فلانی و ...
تلفن زنگ میزنه.. از دفتر حاجی زنگ زدند گفتند برید پیششون..چند تا
پرونده با حجم بالا انتخاب میکنی و یک کم سر و قیافه پر از خنده حاصل از
خوندن ایمیل ها رو به هم میریزی و میری طبقه بالا..
سلام علیکم و رحمته اله .. انشاله که حال سرکار خوب باشه ابوی که
انشاله خوب هستند؟؟ اخوی ها رو حتمان سلام برسونید... حاج آقا که تشریف
دارند/؟؟؟؟؟
کمی تامل در پشت درب و وارد اتاق حاج آق میشی .. حاجی یک پاشو در آورده
از تو دمپائی و گذاشته زیر باسن مبارک و مشغول صحبت تلفنی.. حاجی داره پشت
تلفن میگه : بله قربان انشاله به حمد و حول و قوه الهی همین چند روزه به
اتفاق برادران متعهد حاضر در پروژه میایم اونجا از شرمندگیتون در میایم..
سلام به همشیره برسونید.. خدا همارهتون باشه.. التماس دعا داریم..
تو هم هی این پا و اون پا و با اشاره حاجی به ایستادن ادامه میدی ...
لعنتی آخه پرونده سبک تر نبود برداری .. ذلیل شده حالا تحمل کن.. چشمت کور
پرونده سنگین برندار... تلفن حاجی قطع میشه.. پرونده ها رو شل میکنی رو
میز پذیرائی حاجی . میپری تو بغل حاجی..
حاج آقا سلام "علیکم..زیارت قبول باشه .. حاج آقا انشاله که ما رو از
دعای خودتون بی نصیب نگذاشتین .. ای آقا چقدر نورانی شدین شما .. انشاله
...ما رو هم طلب کنه... خدا نصیب ما هم بکنه.. به خدا دعای شما نباشه
اصلا" کار تو این شرکت جلو نمیره....همه ما محتاجیم به دعای شما.. اصلا"
خدا به سر شاهده تو این مدت یکماهی که سفر ..... تشریف داشتین هر روز به
یاد شما بودیم و آرزو میکردیم ما هم اونجا شرف حضور داشتیم.. البته من و
دیگر همکاران به جدیت تمام و بر روی پروژه کار میکردیم و به حمد خدا همین
چند روزه خدمت شما شرفیاب و عرض گزارش خواهیم کرد.
دیگه تقریبا" سه ساعتی از زمان کار گذشته و با قیافه ای ناراحت از اتاق
حاجی بر میگردی و مراجعه کننده بد بختی که ۳ ساعت پیش برای فقط یک امضا
پشت در نگه داشتی دوباره درخواست خودشو اعلام میکنه و تو با تندی تمام بهش
بر میگردی و میگی .. ای بابا ... آخه پدرجان نمی بینی چقدر گرفتارم.. بذار
پرونده رو اینجا و برو فردا بیا امضا شده ببر.. فقط یک امضا که نیست باید
همه پرونده رو بخونم..
خلاصه با یک چرخش مجدد تو اینترنت و چند تا تلفن به دوستان و چند تا
معامله خصوصی کوچک خارج از محیط کار وقت نماز و نهار میرسه و بعد از نماز
و نهار هم که خوب کسی دیگه سر جاش بند نمیشه... دم در اداره توقفی میکنی و
با همه یک به یک خداحافظی میکنی
محیط کار کانادائی :
صبح :
ساعت ۵ صبح بر پا.. صبحانه رو آماده و با عجله میل میکنی
ساعت ۶ اتوبوس را با هر مسافتی و هر بدبختی هست سوار میشی
راس ساعت ۷:۱۵ در پشت میز محل کارت حاضر و شروع به کار میکنی.در مسیر
به یک "های" و یا دست تکان دادن از راه خیلی دور عملیات سلام و صبح بخیر
انجام میشه که در اکثر اوقات جواب هم دریافت نمیکنی. اگه با کسی دست و
روبوسی کردی فکر میکنن یک مشکلی داری.مدیرت در بیشتر مواقع در محل کار تو
حاضر و از نظر ردیف کاری با تو یکسان است و اگر هی جلوی پای اون که مرتب
در حال حرکت هست بلند شی فکر میکنه مشکل خاصی داری که اصلا" براشون تعریف
نشده هست.از نون و پنیر و چای شیرین هیچ خبری نیست دم در هیچ نگهبانی نیست
که بخواد سیستم کارت زدن حضور و غیاب رو چک کنه البته دستگاهش هم وجود
ندارد.
خیلی زور زده باشی سر راه یک کافی خریده باشی و دستت باشه و روی میزت
بذاری..از همون لحظه شروع کار هیچ عذری دال بر عدم جوابگوئی به مراجعه
کننده حضوری و یا تلفنی نداری حتی وقتی داری با رئیست حرف میرنی و تلفنت
زنگ میزنه و مراجعه کننده حضوری میاد به رئیست باید بگی من باید به کارم
برسم و اون نه تنها ناراحت نمیشه بلکه بیشتر از تو خوشش میاد
ایمیل مخصوص به شرکت را باز میکنی و هیچ خبری نیست جز بخشنامه و
درخواست و گزارش..هیچ ایمیل دیگه ای هم نمیتونی باز کنی مگه اینکه یواشکی
و بدور از چشم بقیه
خوب جواب باید بدی همه این ایمیل ها رو.. هی عمو... اینجا ایران نیست
ایمیل باز میکنی یخورده بخندی برای بقیه فوروارد کنی..جواب طرف رو هم
ندی.. اینها ایمیل کاریه و هر کدوم رو باید به تنهائی جواب بدی و حتی اگر
زمان میبره برای جوابگوئی باید اعلام کنی که فردا و یا تا بعداظهر کار رو
آماده میکنی و اطلاع میدی..ای بابا من همین الان با رئیس داشتم حرف میزدم
چیزی نگفت همین حالا ایمیل زده این کار رو چیکار کردی؟؟ خلاصه جواب ندی
کارت به جاهای باریک میکشه...
حالا بماند روش پاسخگویی به ایمیل که خودش عزا ماتمی هست که نگو و نپرس
این چی میشه معنیش و خوب حالا به چه شکل جواب بدم
۳ ساعت از حضورت میگذره.. پا میشی به همکارت میگی من رفتم استراحت..چند
دقیقه فقط ۱۵ دقیقه وقت داری یک سری به توالت مبارک بزنی و یک خورده ای
راه بری و یا اگه چیزی تو کیفت آوردی میل کنی.بر میگردی سر کار و کار و
کار ...
نه دوستی و نه معامله ای و نه جلسه ای و نه حاجی...
وقت نهار را خودت میدونی که بهت پرداخت نمیشه این نیم ساعت و میری یک
گوشه ای و غذات رو میل میکنی و بر میگردی تا ۸ ساعت کارت منهای وقت نهار
تموم بشه..
عصر :
موقع خداحافطی با کسی دست نمیدی و درب اتاق کسی رو هم باز نمیکنی که خداحافظی کنی.سرت رو میندازی پائین و میری خونه
دوستی ایرانی شغل خودش را که در بدو ورود به کانادا پیدا کرده بود از
دست داد چرا؟ به خاط اینکه صبح به صبح با همه سلامی گرم و موقعی که رئیس
خودش رو میدیده هی بلند و کوتاه میشده و موقع خداحافطی هم خداحافظی گرم و
صمیمانه اش رو از همکاران حتی کسانی که در اتاق درب بسته بودند دریغ
نمیکرده.. همکاران و رئیس این دوست فکر کردند که این بنده خدا مشکل روانی
داره..
دوستان عزیز خواننده اگر از دسته کسانی هستین که این مطلب رو سر کارتون
خوندین بدونین که اینجا از این خبرا نیست و فرهنگ کار کانادائی کاملا"
متفاوت هست و امیدوارم داستان من کسی رو آزرده خاطر نکرده باشه اگر چه
حقیقتی تلخ و ناگوار برای جامعه ما هست.اگر قصد مهاجرت دارید و یا در حال
مهاجرت هستید بدانید که فرهنگ کانادائی با فرهنگ ایرانی متداول در جامعه
ما به کلی متفاوت هست و من سعی میکنم به مرور اشاره ای داشته باشم.
|