کار نیکو کردن از پر کردن است
در قسمت بهرام نامه یا هفت
پیکر خمسه نظامی آنجا که از داستان بهرام و کنیزک خود بحث می کند : روزی بهرام گور
ساسانی با کنیزک چینی زیبای خود به شکار رفت و گورخرهای زیادی صید کرد . با آنکه تمام
ملازمان به مهارت و استادی بهرام در شکار گورخر آفرینها گفتند مع هذا از کنیزک
صدایی برنیامد ودر مدح و ثنای شهریار ساسانی سخنی نگفت .
بهرام مدتی تامل کرد تا
گورخری از دورپیدا شد و آن گاه به کنیزک گفت :« میل دارم این گور را به هر شکلی که
دلخواه توباشد شکار کنم .» کنیزک از روی ناز و تکبر :
گفت باید که رخ برافروزی سر این گور در سمش دوزی
بهرام گورمهره ای در کمان
گروهه نهاد و به دقت رها کرد تا درگوش گورخرجای گرفت ، حیوان بیچاره سم پای راستش
را برای خاراندن به گوش خود نزدیک کرد تا مهره رااز گوش خارج کند . کنیزک گفت که
آدمی در هر کاری اگرمداومت و ممارس کند مسلما ورزیده و کارآزموده خواهد شد چه کار
نیکو کردن از پرکردن است .
شاه چون این سخن شنید خشمگین
شد و کینه اورا به دل گرفت پس به سرهنگی که در التزام رکاب بود فرمان داد آن کنیزک
جسور وفضول را گردن بزند .کنیزک زیبا چون خود را در چنگ اجل و چنگال سرهنگ گرفتار دید به
حال تضرع درآمد و از او خواست که در قتلش عجله نکند ، بعید نیست که شاهنشاه روزی
از کرده پشیمان شود وترا که بی تامل اجرای فرمان کردی مورد خشم و عتاب قرار دهد ،
اگر جانب احتیاط را مرعی داری و مرانکشی ، قول می دهم کاری بکنم و تدبیری بیندیشم
که بهرام گورنه تنها خشمگین نشود بلکه ترا بیشتر از پیشترمورد تفقد ونوازش قراردهد .
سرهنگ درمقابل پیشنهاد کنیزک
تسلیم شد و او را در قصری مشیدی که در خارج از شهر داشت سکونت داد تا پنهانی در
زمره خدمتکاران کار کند وهویتش را مکتوم دارد .این قصر سربه فلک کشیده شصت پله داشت و کنیزک
از همان روزهای نخست گوساله ای را که تازه از مادر زاییده شده بود بر دوش گرفت و
روزی چند بار به بالای قصر می برد و پایین می آورد ، گوساله بر اثر گذشت ایام و
لیالی رشد می کرد و بزرگ می شد ولی چون به دوش کشیدن و بالا بردن آن همه روزه
چندین بار تمرین و تکرار می گردید لذا رشد تدریجی گوساله تاثیری در دشواری حمل و
نقل نداشت .
کنیزک چون موقع را مقتضی دید
به سرهنگ تکلیف کرد که بهرام گور را را به هرطریقی که ممکن باشد روزی به این باغ و
قصر شصت پله بیاورد . سرهنگ چنان کرد و روزی که بهرام به شکار گورخر می رفت او را
برای چند دقیقه استراحت و تمدد اعصاب به باغ و قصرزیبایش دعوت کرد ومخصوصا داستان
کنیزک و بردوش کشیدن گاو عظیم الجثه و بالا بردن از قصر شصت پله را شرح داد تا
شاهنشاه ساسانی را تمایل و رغبت تماشای این صحنه دست داد.پس بهرام گور به باغ آمد و کنیزک زیبا در حالی
که روی خود را پوشانیده بود در مقابل بهت و اعجاب بهرام و ملازمانش گاورا بر دوش
گرفت وبدون ذره ای احساس خستگی و ملالت خاطر آن را از شصت پله به بالای قصر برد و
بازگردانید .بهرام به روی خود نیاورد وگفت :« می دانم چگونه به این عمل خطیر و شگرف
دست یافتی .این گاو را از زمانی که گوساله نوزاد بود بر دوش گرفته به بالای قصر
بردی و چون در این کار از تمرین و مداومت دست نکشیدی لذا رشد گوساله در تصمیم و
توانایی توخدشه وخللی وارد نساخت وگرنه خود بهتر می دانی که این از قدرت و زورمندی
نیست بلکه مولود تعلیم و تمرین و مداومت می باشد » کنیزک زیبا که به انتظار چنین
سوال و استدلالی دقیقه شماری می کرد بدون تامل و در لفافه طنز وتعریض جواب داد :« شهریارا ، اگر زن
ضعیف الجثه گاوی را بر دوش بگیرد و به بالای قصر شصت پله ای ببرد اعجاب و شگفتی
ندارد ومولود تمرین و ممارست باید تلقی کرد ولی اگر شاهنشاه سم و گوش گورخری را به
هم بدوزد نباید نام تعلیم و ممارست بر آن نهاد ؟!»بهرام گوربه فراست دریافت که این همان کنیزک
زیبای چینی است . پس در کنارش گرفت و از آنچه گذشت عذر خواست . سرهنگ را نیز که در قتل کنیزک شتاب زدگی
نداده بود مورد تفقد و نوازش قرار داد
.
از آن تاریخ عبارت کار نیکو
کردن از پرکردن است که از واقعه شیرین و جذاب بهرام گور و کنیزک چینی ریشه و مایه گرفته
است به صورت ضرب المثل درآمده مورد استناد وتمثیل قرار گرفته است.