رسم
تخمهی ساسانیان چنان بوده است که هر که پیش ایشان سخنی گفتی و یا هنری
نمودی که ایشان را خوش آمدی, بر زفان ایشان برفتی که «زه!». چون بر زفان
پادشاه برفتی که «زه!» بیدرنگ, خزینهدار هزار دینار بدان کس دادی.
روزی
نوشروان برنشسته بود و با ویژگان به شکار میرفت, بر کنار دیهی (روستا)
گذر کرد. پیری را دید نود ساله, جوز (گردو) در زمین مینشاند. نوشروان را
شگفت آمد, از بهر آنکه ده سال و بیست سال بباید تا این درخت ِ کِشته
[شده] بَر رسد.
گفت:
«ای پیر, جوز میکاری؟». پیر گفت: «آری, خدایگان». گفت: چندان زنده باشی
که از برش بخوری؟». گفت: «کِشتند و خوردیم کاریم و خورند». نوشروان را
خوش آمد, گفت: «زه!». بیدرنگ, خزینهدار هزار دینار بدان پیر داد.
پیر
گفت: «ای خدایگان, هیچ کس [از] بَر ِ این درخت زودتر از بنده نخورد». گفت:
«چگونه؟». پیر گفت: «اگر من جوز نَکِشتمی و خدایگان اینجا گُذر نکردی و
از بنده چنانکه پرسید, نپرسیدی و بنده آن پاسخ ندادی, من این هزار درم از
کجا یافتمی؟». نوشروان گفت: «زها زه!». خزینهدار دو هزار دینار دیگر بدو
داد, از بهر آنکه دوبار زه بر زفان او رفت.