ماجرا از این قرار است كه
مهرداد پیر پسر 70 سالهای است كه ازدواج نكرده و به دنبال همسری میگردد
كه از قضا پسری داشته باشد تا همدم و رفیق او شود و درواقع نقش پسر ارشد
او را بازی كند. دراین بین...
گزارش پشت صحنه تله فیلم «پسر ارشد من»
همیشه
همینطور بوده كه برای تهیه گزارش از حواشی فیلمها و سریالها عازم
لوكیشنهای مختلفی شده و با گروههای متعددی آشنا میشویم. گاه با خود فكر
میكنم تهیه این گزارشها به چه دردی میخورد، اما از طرفی فكر میكنم
همانگونه كه ممكن است هر گزارشی برای مخاطب جذابیت خاصی داشته باشد برای
ما كه مسوولیت و وظیفه تهیه این گزارشها را بر عهده داریم نیز میتواند
هم جذابیت داشته باشد هم درس عبرت (شاید هم كمی دردسر !) چرا كه هر بار با
گروه و عواملی آشنا میشویم با روحیات متفاوت كه هر كدام بر سر كاری با
سوژههای متفاوت حضور دارند. فیلمی با داستان رمانتیكش شاید انسان را
رمانتیك میكند.
سریالی در ژانر پلیسی كه حتما حس خشونت را در ما
بیدار میكند و كاری طنز كه حس طنازی را در وجودمان زنده مینماید و همه و
همه تجربیاتی است كه ارزان بهدست نمیآید بلكه میلیونها تومان هزینه
میشود و نیرو و ساعات متوالی صرف میشود تا شاید مخاطب یا مخاطبانی راضی
شوند.
حال اینكه ما چگونه برای این گزارشها میرویم و با چه شرایطی
گزارش تهیه میكنیم داستان خاص خودش را دارد و حكایت این گزارش كه در پیش
رو تقدیم میشود از آن حكایتهاست.
الو،
سلام ، حال شما خوبه؟..... گزارش پشت صحنه از فیلم یا سریال؟...... تله
فیلم پسر ارشد من؟.... كار برای نوروزه 89 پخش میشه؟...... كارگردان سعید
اسدی. خب تهیهكننده كیه؟.... جواد نوروزبیگی و افشین صادقی هم مجری طرحه.
باشه چشم هماهنگ میكنم برای شماره ویژه نوروز میرسونم. خداحافظ.
و حكایت گزارش از پشت صحنه تله فیلم پسر ارشد من از اینجا آغاز میشود.
آقا
بعد از اینكه فرش رو شستی، شیشه پنجرهها رو هم پاك كن و بعدش این
پردهها روبنداز ماشین لباسشویی، اگه زحمتی نیست بعد از جارو كردن اتاقها
ظرفها رو هم بشور. من دارم میرم تهیه گزارش، یادت نره غذای بچه رو بدی.
هماهنگی با افشین صادقی
انجام و قرار بر این شد كه با مترو برم و ایستگاه قلهك منتظر راننده باشم
چون اگر قرار بود خودم برم شاید توسر بالایی كوچه پس كوچههای فرمانیه یه
جورایی گم میشدم. نیم ساعتی منتظر ماندم خبری نشد !... یكساعت هم گذشت !
بعد
از كلی تلفن و پیغام پسغام با مدیرتداركات درمیان هیاهوی بسیار برای هیچ
كه در بیرون از ایستگاه مترو وجود داشت، با مدیر تولید پروژه كیومرث عباسی
نوده تماس گرفتم و گفتم تلفن رانندهای كه فرستادند رو بدهند اگه بنده خدا
گم كرده من پیداش كنم. به هر حال محیط ناآشنای قلهك و فرمانیه این حرفها
رو هم داره.
دو ساعتی گذشت كه اگر این 2 ساعت رو تو كوچه پس كوچههای
فرمانیه گم شده بودم دلم نمیسوخت. خلاصه سرتون رو درد نیارم، اگر دستور
دبیرسرویس محترم و ارادتی كه به آقایان نوروزبیگی و صادقی و سعید اسدی (كه
در تهیه این گزارش كمال همكاری را كردند) دارم نبود و از همه مهمتر وظیفه
روزنامهنگاری، حتما برگشته بودم تا در امر خطیر و سنتی خانه تكانی به
همسرم كمك كنم.
ورود به لوكیشن
با
وارد شدن به آپارتمان درندشتی كه لوكیشن فیلم تلویزیونی پسر ارشد من است
با چهرههای آشنایی روبهرو شدم؛ معصومه آقاجانی از پیشكسوتان عرصه هنر
دوبله و تئاتر و همچنین سیروس ابراهیمزاده كه بازیهای به یاد ماندنی
اونظر تماشاگران چند نسل را به خود معطوف كرده است و همچنین سعید اسدی كه
از كارگردانان فرهیخته سینمای ایران است و كارنامه كاری موجهی را از او
شاهد بودیم.
گروه در حال ضبط سكانس 50 است. در این سكانس سیروس
ابراهیمزاده در نقش مهرداد به عنوان كارگردان تئاتر وارد منزل زیبا خانم
با بازی معصومه آقاجانی كه از بازیگران قدیمی است شده و قصد دارد او را
برای بازی در نمایش اتللو اثر به یاد ماندنی شكسپیر راضی كند. اما آنگونه
كه متوجه شدم این ملاقات بیشتر بهانهای برای آشنایی بیشتر مهرداد با این
خانم هنرپیشه است. ظاهرا امر خیری در پیش است.
و
البته به دست آوردن این اطلاعات ذیقیمت به همین راحتی كه در چند جمله نقل
شد اتفاق نیفتاد بلكه حكایتی دارد كه با اجازه بزرگترها مابین
برداشتهایی كه صورت میگیرد عرض میكنم. وقتی كار قطع شد طبق روال به
سراغ منشی صحنه رفتم تا اطلاعاتی درخصوص این سكانس و پلانهایی كه
میگیرند كسب كنم و در حین همین پرسش و پاسخ متوجه شدم كه اصلا كارم
حرفهای نبوده و اطلاعاتی كه منشی صحنه ثبت میكند را باید از بقالی سر
كوچه میگرفتم نه از ایشان!
اما خوشبختانه تدبیر و آرامش كارگردان بعد
از متوجه شدن موضوع به داد من رسید تا دیگر برای كسب اطلاعات از لوكیشن
خارج نشوم! دراین حین متوجه شدم كه برای گرفتن عكس از آرش شاهمحمدی عكاس
پروژه نیز باید از منشی صحنه اجازه دریافت میكردم و پس از سالها فعالیت
در این حیطه اولین باری بود كه متوجه شدم منشی صحنه به غیر از ثبت
اطلاعاتی كه برای زمان تدوین به كمك كارگردان میآید وظایف متعدد دیگری را
هم به دوش میكشد تا حدی كه حق مصاحبه كردن با عوامل پروژه را هم ایشان
باید به خبرنگار اعطا كنند و به دوش كشیدن این وظایف خطیر دستمریزاد دارد.
بگذریم و بپردازیم به ادامه گزارش.
تصویربرداری این سكانس كه از دوستان متوجه شدم سكانس پنجاهم از فیلمنامه سهیل امیرشریفی و حامد رجبی است بعداز یك تمرین ادامه یافت.
دوربین
به سمت زیبا تراك میكند و در این حین رو به مهرداد میگوید: من حاضر
نیستم با شما كار كنم. شما به من توهین كردید و مهرداد در پاسخ: من كه
چیزی نگفتم. و زیبا كه اندكی دلخور و ناراحت است میگوید: نگفتین من باید
سیاه بشم؟ مگه من دلقكم. جواب طرفدارام رو چی بدم؟
و سیروس
ابراهیمزاده با همان بازی شیرین همیشگیاش به زبان میآید كه: من چه كار
كنم مرحوم شكسپیر این گونه نوشته. اتللو سیاه پوسته، وقتی اون سیاهه،
مادرش كه نمیتونه سفید باشه.
زیبا در میان حرف مهرداد یكباره به او
میتوپد كه این متد مدرن شما مزخرفه آقا. شما میگین شخصیتی كه توی
نمایشنامه نیست را تخیل كنیم؟ شما اصلا بویی از هنر نبردید.
و مهرداد كه نمیخواهد كم بیاورد در پاسخ او میگوید: شاید ولی از ژنتیك سر درمی آورم.
بگو
مگوی این دو شخصیت قصه داشت گرم میشد كه بلای رفتن برق نازل شد. و تمام
نورها خاموش شدند. تا تماس با اداره برق برقرار و تكلیف گروه برای ادامه
یا عدم ادامه كار روشن شود به سراغ كارگردان میروم؛ اما او كه از این
فرصت برای مطالعه فیلمنامه استفاده میكند مزاحم او نمیشوم و برای گپ
كوتاهی با معصومه آقاجانی به سمت او میروم.
آقاجانی ضمن اشاره به این
كه برای اولین بار است با آقای اسدی كار میكنم، میگوید: اسدی كارگردان
باسوادی است و كار با او راحت است چرا كه همیشه باآمادگی كامل و دكوپاژ به
سر صحنه میآید و فرصت كافی برای به حس رسیدن و تمرین بازیگر میگذارد، كه
این از محاسن یك كارگردان موفق است و این را در كارهای قبلی شان ثابت
كردهاند، به همین دلیل پذیرفتم كه با ایشان كار كنم.
او با توضیح این
كه نقش یك بازیگر پیشكسوت را در این تله فیلم ایفا میكند، میافزاید: به
نظرم این نقش از حساسیت خاصی برخوردار است چون به دنیای بازیگران مربوط
میشود. زیبا بازیگر 60 سالهای است كه فكر میكند چون سالها روی سن نقش
اول را بازی میكرده كسی حق ندارد او را مسن ببیند و هنوز در دنیا و رویای
نقش دزدمونا مانده است كه البته همه این مسائل به صورت طنز موقعیت در این
فیلم مطرح میشود.
بالاخره
برق هم آمد و گروه برای ادامه كار آماده میشود.رضا بابك كه نقش پستچی را
ایفا میكند به جمع میپیوندد و یكراست به سمت اتاق گریم میرود.
تا
همگی آماده شوند لازم میدانم اطلاعاتی درخصوص قصه این فیلم بدهم كه هم
ماجرا دستگیرتان شود و هم جواب این سوال كه چرا نام فیلم پسر ارشد من است.
ماجرا از این قرار است كه مهرداد پیر پسر 70 سالهای است كه ازدواج نكرده و به دنبال همسری میگردد كه از قضا پسری داشته باشد
تا همدم و رفیق او شود و درواقع نقش پسر ارشد او را بازی كند. در این بین
پستچی محل كه با همه آشناست قدم پیش گذاشته و پیرزنهای دم بخت را به او
معرفی میكند، كه زیبا یكی از آنهاست. همانگونه كه متوجه شدید او بازیگر
است بنابراین مهرداد كه هیچ اطلاعاتی درزمینه هنر آن هم تئاتر ندارد به
عنوان كارگردان تئاتر پای خود را به زندگی او باز میكند و كمدی موقعیتی
كه خانم آقاجانی در بالا از آن صحبت كردند از همین ساختار قصه نشأ ت
میگیرد.
ظاهرا همه چیز روبراه است. رضا بابك هم وارد میدان میشود سكانس 51، پلان یك.
صندوقچهای
قدیمی در میانه كادر دوربین علیرضا ودادتقوی است كه كنار آن زیبای 60 ساله
نشسته و با مرور عكسهای قدیمیاش خود را همچنان در دنیای نقشهایی چون
دزدمونا میبیند. او همینطور كه با حسرت به عكسهای جوانیاش مینگرد با
ناراحتی به مهرداد میگوید: من دیگه سینما رو دوست ندارم، نمیخوام تو هیچ
فیلمی بازی كنم. از من میخوان نقش پیر زنها رو بازی كنم!
او در حالی
كه چند عكس از جوانیهایش را به مهرداد و دوستانش كه همگی پشت سر او
ایستادهاند نشان میدهد میگوید: شما این نقش رو به من میدید؟ نه، شما
هم نمیتونین. برین برای خودتون یه بازیگر هم سن و سال نقش تون پیدا كنین.
من چرا باید نقش یه آدم پیر رو بازی كنم؟ من هنوز دزدمونا هستم آقا، نه
مادر اتللو.
در این زمان دوربین كه روی یروجیب و پنتر قراردارد از زیبا
كه خم شده و زیر گریه میزند به سمت عقب تراك كرده و همزمان كرین میكند و
از بالای سر زیبا به سمت مهرداد و دوستانش میرود. و حسن پستچی كه این
لقمه را برای مهرداد در نظر گرفته بود رو به مهرداد میگوید: این بابا
قاطی داره بیاین بریم. و در جواب مهرداد كه میگوید به پسرش تلفن كنیم. با
اصرار و اضطراب اورا به سمت بیرون از منزل هدایت میكند.
سعید
اسدی كه پس از چند برداشت از این سكانس و حركت دوربین راضی است كات میدهد
و تا گروه برای نماهای بعدی آماده شوند درباره كار توضیح مختصری میدهد:
این فیلم برای سیما فیلم تهیه میشود و قرار است در ایام نوروز از یكی از
شبكههای سیما پخش شود، فیلمی با قصهای اجتماعی است كه گرایشی به طنز
دارد و ماجرای خواستگاری مرد 70 ساله ای است از خانمهای مسن و بازیگرانی
چون سیروس ابراهیمزاده، رضا بابك، مریم امیر جلالی، معصومه آقاجانی،
افسانه ناصری، بهناز سلیمانی، پژمان كاشفی، سیاوش ناظم و..... و آیدا اسدی
و عرفان یزدانفر بازیگران خردسال این فیلم تلویزیونی هستند.
اسدی در
جواب این كه تولید فیلم در چند جلسه به پایان میرسد میافزاید: طبق
تجربیات و سوابق قبلی، معمولا با برنامهریزیای كه انجام میشود تولید
فیلمهای معروف به 90 دقیقهای تلویزیونیای كه تاكنون ساختهام حدود 18
روز طول كشیده است و امیدوارم این كار نیز قبل از 20 جلسه تصویربرداری به
پایان برسد.
او كه اكثر تجربیاتش در عرصه سینما بوده با فیلم اكباتان
وارد ساخت فیلمهای تلویزیونی شده و پسر ارشد من پنجمین كار او در زمینه
فیلمهای تلویزیونی است او میگوید: همان حساسیتی كه در سینما دارم در
فیلمهای تلویزیونی هم بخرج میدهم.
از
همان موقع است كه دیگر مخاطبان هر ساله و در ایام نوروز منتظر دیدن
برنامههای مخصوص ایام نوروز هستند. البته ناگفته نماند كه طی چند سال
اخیر با توجه به پخش سریالهای مختلف از شبكههای سیما، رقابتی بین
سازندگان برنامههای نوروزی شكل گرفته كه این مساله تا حدی روی كیفیت
برنامههای این ایام تاثیر گذاشته است. در هر حال امسال و مانند سنت گذشته
شبكههای مختلف سیما مجموعههایی را با حال و هوای نوروز تهیه و تدارك
دیدهاند كه مطمئنا هر كدام از آنها با استقبال خوبی مواجه خواهند شد، چرا
كه مخاطبان تلویزیون حالا دیگر این رسانه را بخشی از خانواده خود میدانند
و قطعا آنها را در تعطیلات تنها نخواهند گذاشت و مثل گذشته با برنامههای
این رسانه همراه خواهند شد.