وقتی
نوزادی به دنیا میآید، همه میپرسند چند کیلو است و چرا لاغر است و خلاصه
از این صحبتها. کم کم که کودک بزرگ میشود همه به دنبال این هستند که
چقدر تپل است و چه زیبا و چه دوستداشتنی است. غافل از اینکه چاقی عواقبی
دارد که میتواند موجب ناراحتی این کودک دوستداشتنی شود.
اول: پدر و مادر:
پدر
و مادر از عوامل اصلی چاق شدن کودکان هستند. وقتی پدر و مادر چاق باشند،
زمینه اصلی چاقی کودکان را فراهم میکنند و باید حتما به این مساله توجه
کنند که عوامل محیطی در قبال فرزندشان تاثیرگذارتر است. عوامل محیطی که باید تعدیل یا حذف شود، عبارت است از عادات غذایی، الگوی زندگی و عدم تحرک که نقش مهمی در پیدایش چاقی دارند.
دوم : عادات روزمره:
عادات
نامناسب در تهیه و مصرف مواد غذایی که دارای انرژی متراکم با ارزش غذایی
ناچیزترند، انواع شیرینیها، چیپس و شکلات، بستنی خامهای و فستفود،
گرایش به مصرف بیرویه غذاهای چرب و شیرین که از ذایقه والدین به فرزندان
منتقل میشود، مصرف زیاد میان
وعدههای غذایی و پرکالری، جایگزین کردن سرگرمیهای دیگر بدون تحرک بدنی،
با بازیهای کامپیوتری و نشستن طولانی مدت در جلوی تلویزیون.به ازای هر
ساعت نشستن در مقابل تلویزیون احتمال افزایش وزن کودک به نحو چشمگیری
بالا میرود و دادن هلههولههایی که حین بازی و نشستن به کودک داده
میشود، از عوامل ایجاد کننده چاقی است. از همه بدتر عادت به خوردن
تنقلات در حین تماشای تلویزیون و بازیهای رایج رایانهای است که بیشتر
والدین به نفع خود کودکان را با این وسایل سرگرم میکنند. کودکانی
که در طول روز سه ساعت بیشتر در مقابل بازی رایانه و تلویزیونی مینشینند
تا سه برابر بیشتر در معرض عوارض ناشی از چاقی قرار دارند.
سوم عوامل روحی روانی:
عوامل
روحی روانی در همه سنین سبب پرخوری میشود. در دوران کودکی هم این عوامل
روی خوردن تاثیرگذار است. حتی حالت روحی روانی والدین در این رابطه تاثیر
به سزایی دارد. والدینی که به کودک خود کم توجهی کرده و کمتر به او رسیدگی
می کنند، این کمتوجهی خود را با تهیه غذاهای ناسالم جبران میکنند، از
سوی دیگر با دادن مواد ناسالم مشکل را دامن زده و دادن این مواد غذایی
ناسالم را به عنوان پاداش و جایزه قرار میدهند و با حذف مواد دلخواه کودک
او را تنبیه میکنند، این روش یکی از عوامل ایجاد چاقی در کودک است.
والدینی که اصرار به مصرف حجیم غذا به کودک دارند، به این ترتیب تشخیص
آستانه سیری را از آنها سلب میکنند و احساس گرسنگی را که در کودک به صورت
غریزی وجود دارد، تبدیل به ولع بیشتر میکنند. طبعا مساله چاقی را پیامد
این موضوع میکنند. یا ابراز محبت و عطوفت خود را به نحوه غذای فرزند ربط
میدهند. هر چه کودک بیشتر غذا بخورد محبت بیشتری به او میکنند
و با این اشتباه بزرگ، برای اینکه کودک خود را در کانون توجه قرار دهند،
حتی اگر میل نداشته باشد شروع به غذا خوردن میکند تا مورد تحسین قرار گیرد.
کودکانی که احساس دلتنگی، دل شوره یا عدم امنیت یا به عللی دچار افسردگی
میشوند رو به خوردن غذای بیشتر میآورند، پس برای دادن غذای بیشتر به
کودک باید علل پرخوری را ریشهیابی کرده و آن را درمان کرد و اضطراب و
استرس را از آنها دور کرد.
کاهش
کالری دریافتی از طریق حذف تنقلات بیارزش و پرانرژی, افزایش فعالیت
روزانه، رفتار درمانی و بهبود افزایش اعتماد به نفس آنها میتواند در روند
تدریجی کاهش وزن بیمار موثر باشد.
چهارم ژنتیک را نباید نادیده گرفت:
ژنها
چه از شاخه پدری یا از مادری به کودک انتقال مییابند. گاهی جهشهایی مثل
جهش در هورمون لپتین یا هورمون انسولین میتواند چاقی را به وجود آورد اما
مسالهای که سبب تبدیل ژنوتیپها به فنوتیپ و تجلی ژن ها از حالت ژنی به
تظاهرات خارجی می شود، تعامل عوامل محیطی با ژنی، از جمله نوع و کیفیت و
کمیت غذای هر فرد است. چرا که میتواند ژنهای چاق کننده را به فعالیت وا
دارد یا از فعالیت بازدارد.