عشق واقعی و بدون ترس یعنی
دوست داشتن یک نفر به دلیل لیاقتها، تواناییها و مهارتهای اجتماعی و
فردی او؛ در یک کلام دوست داشتن و احترام گذاشتن به ...
عشق واقعی و بدون ترس یعنی دوست داشتن یک نفر به دلیل لیاقتها، تواناییها و مهارتهای اجتماعی و فردی او؛ در
یک کلام دوست داشتن و احترام گذاشتن به زن یا مردی که رفتار و حرکات او
باعث آرامش، افتخار و امنیت ما میشود. خیلی از ما یا از عشق میترسیم یا
آن را نفی میکنیم یا آنچنان در دام افکار عاشقانه و رمانتیک گرفتار
میشویم که بیرون آمدن از همه این حالتها برای ما محال است. گروهی دیگر
هم به دلیل ترس - ترسهای مختلف به دلایل مختلف - سعی میکنیم تا مثلا
عاشق بشویم و زندگی مشترک را با این مثلا عشق، شروع کنیم. در همه این
شرایط هیچکدام از ما «عشق آزادانه» را تجربه نمیکنیم و «عشق ناشی از
ترس» همیشه در زندگی ما میماند.
در
این جا ابتدا نگاهی داریم به راههای شناسایی احساسات و عشق ناشی از ترس،
و سپس با راههای رسیدن به عشق آزادانه آشنا میشویم. به نمونههای ارائه
شده در ابتدای هر بخش توجه کنید؛ نقل قولها واقعی است.
احساسات دروغ
«سال
سوم دانشگاه بودم که نسبت به یکی از همکلاسیهایم احساس خاصی پیدا کردم.
نمیدانم چه حسی بود اما هر بار که او را میدیدم، این حس به سراغم
میآمد. کمکم باور کردم که میتوانم به او نزدیک شوم. تلاش کردم و به نظر
خودم توانستم توجهش را به خودم جلب کنم. با هم آشنا شدیم اما... رابطه ما
بهراحتی و با پیدا شدن نفر سوم سرد شد و عاقبت هم بههم خورد. الان که به
گذشته فکر میکنم، به نظرم حس یکی از ما به دیگری دروغ یا شاید هم کاذب
بود. همان زمان هم میترسیدم و میدانستم رابطه ما چفت و بست درستی ندارد
اما مشکل را پیدا نمیکردم».
روانشناسان معتقدند بسیاری از ما حتی بعد از ازدواج، تا مدتها با احساسات دروغ زندگی میکنیم. «عشق دروغ» هم یکی از آنهاست و یکی از مشخصترین نشانههای این عشق هم «ترس» است.
ترس از بههم خوردن رابطه یا پیوند زناشویی، ترس از تنها ماندن و در
نتیجه آزاد نگذاشتن طرف مقابل به هر شکل ممکن، ترس از پیداشدن نفر سوم در
زندگی مشترک یا در دوران آشنایی پیش از ازدواج و... نمونههای بارز عشق
دروغ است. سؤال و جواب کردنهای بیدلیل و بادلیل ما هم نشاندهنده
بیاعتمادی به طرف مقابل است.
عشق؛ چیزی برتر از یک حس
«بعد
از جدایی از همسر اولم، دوباره عاشق شدم. بعد از یک ماه هم ازدواج کردیم
اما الان بعد از جدایی دومام، فکر میکنم عاشق نبودهام. ترس از حرف
مردم، تنهایی و انتقام گرفتن از همسر اولم باعث شد فکر کنم و بعد هم باور
کنم که عاشقم؛ عاشق همسر دومام. ولی این حس، واقعی نبود.»
به
عقیده روانشناسان در اغلب موارد، تنهایی، رقابت با دیگران به دلایل
مختلف، پر کردن خلأهای عاطفی مثل کمبود محبت، انتقام گرفتن از فردی خاص
و... جانشین عشق واقعی
میشوند. این احساسات ما را به سوی «عاشق شدن» هل میدهند. یادمان باشد كه
عشق واقعی یعنی دوست داشتن کسی به دلیل لیاقتها، تواناییها و مهارتهای
فردی و اجتماعی او؛ نه دوست داشتن کسی برای رفع احساسها یا کمبودهای
خودمان.
احساساتمان را بشناسیم
«پارسال
که ازدواج کردم هر کس به من میرسید، میپرسید همسرم را دوست دارم یا نه.
نمیدانستم چه بگویم! واقعا عاشق بودم یا نه، هنوز هم نمیدانم. سعی کردم
این احساس را پیدا كنم تا دفعه بعد برای مردم جوابی داشته باشم ولی فکر
میکنم هنوز هم آن احساس را پیدا نکردهام چون جوابی برای این سؤال ندارم.»
بررسیهای روانشناسان نشان میدهد شناختن احساس واقعیما نسبت به طرف مقابل، مهمترین گام برای شروع زندگی موفق است. برای شناخت احساسهایمان، در خلوت و تنهایی و دور از هر هیاهویی به این 4 موضوع صادقانه بیندیشیم:
- به دقت به رابطهمان از گذشته تاكنون فکر کنیم.
به نحوه آشناییمان، ارتباطمان در این مدت، راهی که تابهحال طی کردهایم،
صحبتهایی که بین ما رد و بدل شده و... فکر کنیم و ببینیم تا حالا چه
کردهایم.
- برای چند روز بدون ارتباط با دیگران و کسی که طرف مورد نظر ماست،
به شرایطی که الان داریم فکر کنیم. میتوانیم به وضعیت حال حاضر هر دویمان
نمره بدهیم. مثلا بعد از آشنایی با فرد مورد نظر چقدر در کارهایمان موفق
بودهایم یا اینکه بعد از این آشنایی چقدر از برنامههایی که در زندگی
داشتهایم، دور شدهایم؟
- آینده را بررسی کنیم؛
به این معنی که با انتخاب او به عنوان زن یا شوهر، چه آیندهای در انتظار
ما و حتی فرزندان ماست. مثلا آیا دختر یا پسری که برای ازدواج انتخاب
کردهام، میتواند مادر یا پدر شایستهای برای فرزندانم باشد؟ با خودمان
روراست باشیم. آینده از همین حالا مشخص است.
- فکر کنیم کسی که عاشق او هستیم، کنار ما نباشد؛ واقعا چه حسی داریم؟ این حس یا احساسها را روی کاغذ بنویسیم و چند بار بخوانیم تا به حقیقت آن پی ببریم.
مرزی باریک بین عشق و ترس
«میترسم
از اینکه...»؛ آدمهای زیادی را دیدهایم که از هر 10 جملهای که درباره
زندگی مشترکشان میگویند، 8جمله را با این عبارت شروع میکنند.
مرز باریکی بین عشق واقعی و عشق ناشی از ترس
وجود دارد. در واقع در دوران آشنایی، پس از ازدواج یا حتی سالها پس از
آن، زوجها بسیاری از کارها و رفتارهایشان را به خاطر «ترس» از طرف مقابل
انجام میدهند یا انجام نمیدهند؛ چون عشق واقعی بین آنها نیست و ترس،
رفتارهایشان را کنترل میکند. مثلا هدیه گرانقیمت برای همسرمان میخریم،
در حالی که هنوز نتوانستهایم قرض همکارمان را پس بدهیم. به خاطر ترس از
قهر و فریادهای او همه برنامههای مورد علاقهاش را انجام میدهیم، در
حالی که باید آخر هفته به رئیسمان کاری را تحویل بدهیم و... همه اینها
نشان از علاقه نیست بلکه نشاندهنده ترس ما از شریک زندگی است. این
شکل دوست داشتن و در کنار هم ماندن، بدترین شکل ادامه زندگی مشترک یا
ادامه آشنایی پیش از ازدواج است. یك بار از خودتان بپرسید تا كی میتوانید
-«واقعا» میتوانید- این روال را ادامه بدهید؟
10 قانون عاشقانه
شاید
فکر کنیم عشق واقعی و نه عشق شرطی و ناشی از ترس، هیچوقت در دنیای ما
وجود نداشته و نخواهد داشت اما اینطور نیست. برای رسیدن به «عشق
آزادانه»، یعنی ارزشمندترین شکل عشق، کافی است به 10 نکته توجه کنیم. به
این ترتیب، شیرینی «این عشق» همیشه همراه ما خواهد بود.
- فقط خودت باش:
اگر دوست داریم دوستمان داشته باشند و این دوستی و عشق تا ابد همینگونه
بماند، نباید هیچوقت در هیچ شرایطی «نقش» بازی کنیم. فقط خودمان باشیم؛
همانی که هستیم.
- نترسیم: ترس - از هر نوع و به هر دلیلی - باعث شکست ما میشود. صادقانه رفتار کنیم تا روابط سالم و محکمی داشته باشیم.
به همسرمان توضیح بدهیم و نترسیم که توضیح ما را نپذیرد یا باور نکند.
- بیپرده حرف بزنیم:
این به این معنا نیست که او را با رکگویی یا بیاحترامی برنجانیم بلکه به
این معنی است که اگر از حرکتی، حرفی و... رنجیدیم، خیلی راحت آن را با
شریک زندگیمان در میان بگذاریم. به این ترتیب، شک و کدورتها به راحتی
برطرف میشود.
- منتظر نباشیم:
در مرحله آشنایی یا نامزدی اگر با دلایل منطقی به این نتیجه رسیدیم که
برای هم افراد مناسبی نیستیم، رابطه را از همان مرحله قطع کنیم. بعد از ازدواج هیچ چیز تغییر نمیکند.
- متعهد باشیم: بعد از اینکه تصمیم جدیمان را برای ازدواج گرفتیم، به عهدمان پایبند باشیم.
- قصههای خودمان را باور نکنیم:
به خودمان دروغ نگوییم، اطمینان ندهیم و بیدلیل خوشحال یا غمگین نشویم؛
فقط بكوشیم تا از بین صحبتها، رفتارها و گفتارهای طرف مقابل، واقعیتها
را ببینیم و باور کنیم. خودمان هم سعی کنیم واقعیترین، درستترین و مشخصترین احساسهایمان را به طرف مقابل هدیه کنیم.
- گذشته را فراموش نکنیم اما تلافی نکنیم: اگر در گذشته نامزدی، ازدواج یا ارتباط ناموفقی داشتهایم، هیچوقت آن را از یاد نبریم، اما شکستهای گذشته را هم سر فرد جدید تلافی نکنیم.
- حسابگری را کنار بگذاریم:
برای آنکه طرف مقابل را «آزادانه» دوست داشته باشیم، باید حسابگری را کنار
بگذاریم. با وجود اینكه باید به دقت شرایط طرف مقابل را از هر نظر بررسی
کنیم، نباید کاسب کارانه نیز با مسئله برخورد کنیم.
- مسئولیتپذیر باشیم: مسئولیت
همه کارهایمان را به عهده بگیریم و به آن پایبند باشیم. این نشان میدهد
به احساسمان مسلط هستیم و شناخت درستی از حس خودمان و طرف مقابل داریم و
رفتارهای ما کاملا منطقی و عاقلانه است.
- عاشق خودمان باشیم:
منظور خودخواهی یا خودشیفتگی یا خودبزرگبینی نیست. کسی که برای خودش ارزش
و احترام قائل شود، به دیگران هم احترام میگذارد و حاضر نمیشود ارزش و
احترام دیگران را از بین ببرد. او صادقانه عاشق میشود.