اما
آن چه که کودکی را با سایر دوران بعد از آن متمایز می سازد درون کودکی یا
کودک درون است.که اگر درآن تامل شود ، می تواند ارمغانی نیکی را برای
دوران بزرگسالی داشته باشد .درگفتمان
های روزمره گاه این نسبت را به کسی داده ایم یا از کسی شنیده ایم که به
دیگری می گوید : این بچه است و قصد تحقیر او را دارد اما بچه بودن یا کودک
بودن انسان های بزرگ مفاهیم بلندی را در درون خود دارد که توجه به آن لازم
است .درون
کودکی چیزی نیست که با بزرگی از بین برود چرا که کودک درون مبین احساسات ،
صداقت ، صفا ، شجاعت ، اعتماد به دیگران ، باور داشتن آن چه که می بیند و
می شنود و . . . می باشد که نبود آن در بزرگ سالی گسسته شدن بسیاری از
حلقه های زندگی است که بعضا موجبات بروز بحران های بی شماری را در روابط
انسان ها می گردد و اصولا انزوا و روان پریشی که امروزه در جوامع انسانی
شایع بوده و می رود که اکثریت مردم را مبتلا سازد محصول سست شدن کودک درون
در انسان ها می باشد . اما آن چه که در کنار این مفهوم از کودک درون قابل
توجه است مدیریت کردن و روز آمد کردن این درون زلال می باشد . در نتیجه
حفاظت از کودک درون و پرورش دادن آن دو مقوله مجزا از هم اما نیازمند
یکدیگر است که پیوند با یکدیگر و تاثیرگذاری هر یک بر دیگری امر اجتناب
ناپذیر و لازم الاجرا می باشد .در نتیجه بر همگان است که با مراقبت از کودک درون که از موهبت های الهی و متناسب کردن آن با مقتضیات دوران بزرگسالی زندگی توام با نشاط و عاری از نفرت و بدی ها را برای خود بسازیم .