آن جا كه
علم از پاسخ در مي ماند!
ژراركروازه پسر فرزند كروازه معروف بارها در پيدا كردن قاتلين و
جرائم مختلف به كمك نيروي ذهني خود به پليس كمك كرده است او اين
نيرو را از پدر خود به ارث برده است.
او وجود اين نيرو را وقتي به همه ثابت كرد كه براي يافتن دو دختر
گمشده كه در كاروليناي جنوبي ناپديد شده بودند با پليس همكاري كرد اما
نكته جالب توجه اين است كه او اين كمك را از فاصله هزاران كيلومتري
انجام داد.
مادر يكي از دختر هاي گمشده كه از يافتن دخترش نااميد شده بود شنيد كه
شخصي در هلند مي تواند با نيروي خارق العاده اي كه دارد افراد گمشده
را پيدا كند.
مادر در نامه اي كه براي كروازه نوشت ملتمسانه از او تقاضاي كمك
كردوكروازه براي كمك به او اعلام آمادگي كرد .
جريان ناپديد شدن دختر ها از اين قرار بود كه دو دختر جوان با سن
13 تا 19 سال براي پياده روي نزديك دريا در چارلستون رفتند و از آن
پس ديگر كسي خبري از آن ها بدست نياورد .
كروازه پسر در پاسخ نامه مادر دختر ها نقشه محل گم شدن آن ها
راروي كاغذ كشيد و محل ايستگاه هاي اتوبوس و بولدوزر ها را نيز
مشخص كرد و يك صفحه و نيم در باره جزئيات محل نوشت(جايي كه
هرگز به آنجا نرفته بود ).صحت نقشه و جزئيات مربوط پليس را قانع
كرد كه كار كروازه را جدي بگيرد. كروازه در نامه نوشت « دختر ها
آن جا (كنار دريا ) خواهند بود آن ها با هم خواهند بود ».
كمي بعد پليس دختر هارا در همان جايي كه كروازه مشخص كرده بود
پيدا كرد و همانطور كه او نظر داده بود آن ها با هم بودندولي در عمق
ماسه هاي قير اندود و چرب دفن شده بودندهر دو دختر به دست يك
جنايتكار به قتل رسيده بودند.
در سال 1952 دكتر پورهاريش در باره هاري استون يك جوان مجسمه
ساز آلماني مشغول تحقيق بود .استون در حالت جذبه و خواب عميق از
مصر باستان حرف مي زد و حتي به خط هيروگليف چيز هايي مي
نوشت كه همه درست و با معني بودند در حالي كه در زندگي روز مره
و حالت عادي اصلا آشنايي با مصر نداشت و در اين باره هيچ چيز
نخوانده بود
حرف هاي اين جوان اين نكته را به ذهن مي رساند كه اين پيام ها را از
يك مصري به نام را – هو- تپ از چهارمين سلسله پادشاهي مصر
تقريبا 2700 سال پيش از ميلاد دريافت كرده است !.
پورهاريش جوان آلماني را تحت سخت ترين آزمايش ها قرار دادو
سرانجام ثابت شد او جواني ساده دل است و هيچ برنامه اي براي سوء
استفاده ندارد و همه اين ها واقعا به نظرش مي رسد
در سال 1963 بود كه پور هاريش در باره ژوزه آريگو مطالب جالبي
شنيد آريگو يك شفا دهنده برزيلي بود كه با چاقوي زنگ زده و كهنه و
كندش جراحي مي كرد پور هاريش در آوريل همان سال به شهر آريگو
رفت تا كارهاي او را از نزديك ببيند / جراح يك مرد روستايي بود كه
عقيده داشت روح يك دكتر آلماني كه چندي قبل مرده بود در او حلول
كرده است.
پور هاريش در برزيل ناظر بود كه اين مرد روستايي 200 بيمار را در
چهار ساعت مورد عمل جراحي قرار داد جراحي ها بدون داروي بي
هوشي و با سرعتي باور نكردني انجام مي شد .
آريگو حتي ظرف چند ثانيه يك غده را از بازوي پورهاريش بيرون آورد
بدون آن كه احساس كوچكترين دردي بكند و جاي زخم نيز در چهار روز
بهبود كامل يافت.اين جراحي بدون بكار بردن داروهاي ضد عفوني يا
آنتي بيوتيك و يا ضد درد انجام شده بود.
آريگو در سال 1971 در اثر تصادف اتومبيل كشته شدو پور هاريش از
اين خبر بوسيله يك تماس تلفني آگاه شد ولي وقتي پرس و جو كرد هيچ
موسسه و يا آژانس خبري اين اتفاق را تاييد نكرداما در پايان روز
پورهاريش دريافت كه آريگو واقعا همانطور كه تلفن كننده خبر داده بود
كشته شده است.او به دنبال شماره تلفني كه تلفن كننده داده بود گشت ولي
با كمال تعجب ديد كاغذي را كه صبح شماره را روي آن نوشته بود از
كنار تلفن ناپديد شده است حتي منشي پورهاريش كه تمام روز در كنار او
بود با مراجعه به تمام موسسات اطلاعات تلفني نتوانست شماره تلفن را به
دست بياورد/