اول مدام می گویند، "دوستت دارم" بعد اعتراف می کنند که هیچ عشقی در میان نبوده.
اول عاشق می شوند بعد فارغ.
اول مدام می گویند، "دوستت دارم" بعد اعتراف می کنند که هیچ عشقی در میان نبوده.
اما واقعیت کدام است؟ آیا حقیقت را می گویند؟ یا شاید حقیقت را می گویند اما تا اندازه ای که از آن خبر دارند.
من فکر می کنم که بیشتر آدمها معنای عشق را نمی دانند. آنها از منابع اشتباهی عشق را یاد گرفته اند.
اول
اجازه بدهید ببینیم عشق چیست. لغت نامه عشق را اینطور تعریف می کند، "حسی
عمیق و لطیف به فردی دیگر"، "تعلق قلب به کسی"، یا "شور و میل جنسی". اگر
عشق این است، پس هیچ تعجبی ندارد که اینقدر نوسان دارد. برای تداوم عشق
باید آنرا بر یک ارزش یا اعتقاد شخصیت ساز بنا کرد. چیزهایی مثل مهر، شور
و امیال جنسی کاملاً احساسی هستند و به همان اندازه گرسنگی، غیر قابل پیش
بینی می باشند.
البته
اشتباه نکنید هر چیز احساسی، جنسی نیست. احساسی از کلمه حس یا همان حواس
پنجگانه (بینایی، بویایی، چشایی، شنوایی و بساوایی) می آید.
ازاینرو، همانطور که می بینید عشقی که به جوانان ما آموزش داده می شود
عشقی احساسی یا حسی است که با عوامل خارجی تحریک می شود. و وقتی آن تحریک
فروکش کند یا ناپدید شود، آن عشق متوقف می شود. این همان فارغ شدن از عشق
است.
اگر
عشق بین یک زوج احساسی باشد جای تعجب نیست که بگویند از عشق فارغ شده اند.
منظور آنها این است که این تحریک متوقف شده و به همین دلیل دیگر احساس
عاشقی نمی کنند.
اگر این آن عشقی که می خواهیم یا نیاز داریم نیست، پس چیست؟
جستجوی
ما برای عشق واقعی ما را به گذشته و به زبان عبری باستان می برد. زبان
عبری فقط توسط یهودیان استفاده می شد. آنها باور دارند که عبری زبان
خداوند جهود است. و از زمانیکه جهود قبل از هر چیز دیگری وجود داشت، می
بایست معنای واقعی عشق را می دانست.
در
زبان عبری عشق به معنای دادن است. و زمانیکه خداوند می خواست به جهان عشق
خود را نشان دهد، به آن نگفت که "دوستت دارم"؛ او فقط بخشید.
دوست
داشتن یعنی بخشیدن. امروز وقتی مردی به زنی می گوید دوستت دارم، در اکثر
موارد هیچ قصد بخشیدنی ندارد. فقط می خواهد بگیرد. از آن دختر چیزی می
خواهد که معمولاً باکرگی آن دختر است. این هشداری برای همه دختر خانم
هاست. سعی کنید قبل ازاینکه ادعاهای مردی که در زندگیتان وارد می شود و به
شما می گوید دوستتان دارد را باور کنید، او را به شیوه های مختلف آزمایش
کنید و ببنید چقدر به "بخشیدن" تمایل دارد.
آموزش عشق ورزی
برای تداوم یافتن یک ازدواج، باید بر عشقی بسیار محکم و قوی تر از عشقی که امروزه می شناسیم استوار باشیم.
ما به عشقی نیاز داریم که فارغ از خود و پاک باشد. این عشق، عشق حقیقی است
و عشق حقیقی دیده می شود نه اینکه شنیده شود. عشق اگر حقیقی باشد، خود را
در عمل نشان می دهد نه در حرف.
جوانان
باید در عشق ورزی هم مثل سایر چیزها آموزش داده شوند. منظور آموزش جنسی
نیست بلکه منظور اتیکت احترام، فروتنی، مهربانی و توجه است. اینها فقط چند
نمونه از عوامل شناخته شده برای یک رابطه موفق در سراسر جهان برای هر نوع
رابطه ای است—چه رابطه والد و فرزندی، کارفرما و کارمندی و همینطور رابطه
بین زن و مرد.
مردهای
جوان باید یاد بگیرند چطور با همسرانشان رفتار کنند. یادم می آید که اینها
را در سالهای نوجوانی وقتی با گروهی در یک مجلس همراه بودم یادمان دادند. هر سال آنها یک شب مراسمی مخصوص دخترها و پسرها ترتیب می دادند.
قبل
از مراسم، دخترها و پسرها (به طور جداگانه)باید در سمیناری درمورد اتیکت
روابط دختر و پسر شرکت می کردند. هیچ آموزشی درمورد مسائل جنسی داده نمی
شد ولی حرف از چیزهای بهتر و مهمتری زده می شد. من هنوز چیزهایی که آنجا
یاد گرفتم را فراموش نکرده ام.
همینطور
خانم های جوان هم باید توسط خانم های میانسالی مثل مادرانشان آموزش
ببینند. آنها باید نمونه هایی از یک همسر خوب باشند که عاشق همسرش بوده، از فرزندانش به خوبی مراقبت می کرده و خانه را هم مرتب نگه می داشته است.
متاسفانه
خیلی از مادران کنترل روی دخترانشان را در سن بلوغ از دست می دهند. این
دختران سرکش شده و حوصله گوش دادن به حرف بزرگترها را ندارند. دلیل آن به
نظر من خیلی ساده است. به نظر من فقط کافی است به آینه نگاه کنید. چه می
بینید؟ جوابتان همین است.
عشق بعد از ازدواج
به
نظر من به عشق قبل از ازدواج بیش از حد اهمیت داده می شود و هیچ توجهی به
بعد از آن نمی شود. این به آن خاطر است که عشق مثل اندام های درون بدن
انسانها، درون او رشد نمی کند یا توسط یک هورمون خاص در بدن ترشح نمی شود. عشق فقط با تمرین در طولانی مدت است که به وجود می آید. و ازدواج برای زوج ها فرصت های خیلی زیادی را برای تمرین آن فراهم می کند.
یک
نمونه کلاسیک از عشق بعد از ازدواج را در فیلم "فیدلر روی پشت بام" می
توان دید. این فیلم درمورد یک خانواده روسی است که سه دختر زیبا و دوست
داشتنی دارند. یک روز، شوهر از زن می پرسد، "منو دوست داری؟" و زن در جواب
می گوید، "بعد از 25 سال از من می پرسی که دوستت دارم یا نه؟ بعد از همه
کارهایی که برایت کردم، شستم رُفتم، پختم، سه دختر برایت به دنیا آوردم،
حالا از من می پرسی دوستت دارم یا نه؟"
بعد لحظه ای مکث می کند و ادامه می دهد، "آره من واقعاً دوستت دارم".
عشق
آن احساسی نیست که به کسی دارید، تمایل به انجام کارهایی است که دوست
دارید برای آن فرد بکنید. به نظر من این اصل جدیدی است که باید در جامعه
پایه گذاری شود. این باید استانداردی باشد که برای خودمان و بچه هایمان
قرار می دهیم. این باید همان چیزی باشد که به بچه هایمان در اولین قرار
ملاقات عاشقانه شان یاد می دهیم: بله عشق بعد از ازدواج شروع می شود.