در چنین آثاری، كوروش
قاضیمراد میخواهد ما را با ذخیره احساسی و پتانسیل انتزاعیاش سرشار
سازد. او درك خالص نقاشانهاش را در ناهوشیاری و رهایی از تاریخ، قید و
بندهای آموخته شده و....
همچون موسیقی بیكلام
كوروش قاضی مراد، متولد 1348، مهندس صنایع چوب و كاغذ، مدرك ممتاز شكسته از انجمن خوشنویسان
شركت در نمایشگاههای متعدد داخلی و بینالمللی:
ـ گالری Total Arts of courtyard ـ دوبی 1381.
ـ نمایشگاه گروهی گرافیك ـ فرانسه 1382.
ـ نمایشگاه انفرادی ـ آمریكا 1382.
ـ نمایشگاه گروهی بلژیك 1382.
ـ نمایشگاه انفرادی ـ آمریكا 1385، Laguna Beach.
ـ نمایشگاه گروهی ـآمریكا Artbasil ـ Florida.
ـ عضو انجمن طراحان گرافیك آمریكا ـ Arga.
ـ عضو انجمن هنرمندان نقاش ایران.
ـ نمایشگاه انفرادی در گالریهای داخلی:گالری سرو، نگارخانه برگ، گالری سیحون، گالری آران و ... در طی دو دهه گذشته.
ـ برترین هنرمند بینالمللی از جشنواره كالیفرنیا:
(international festival of harmony)
ـ جایزه ویژه برای ارتقا و معرفی میراث و هویت ایرانی و هنر بینالمللی از بنیاد iman كالیفرنیا.
در
یكی از تعاریف قدیمی آمده است: «نوشتار به طور كلی نوعی ذخیرهسازی
اطلاعات است، اگرچه تنها گونه آن نیست. سالها پیش از پیدایش خط و حتی
همزمان با آن، حافظه انسان این وظیفه را برعهده داشته است. جوامع بشری،
انجام این مهم را به حافظه گروهی از فرهیختگان و برگزیدگان واگذار كرده
بودند. یكی از مزیتهای نوشتار، نوعی كمك به حافظه انسان در نگاهداری
دانش، فرهنگ و سایر علوم است. ثبت اطلاعات به صورت نوشتار، این امكان را
فراهم میسازد كه مخاطب بارها به آن مراجعه كند، یعنی امكان بازنگری مجدد
همواره برای انسان میسر است.»
در چنین معنایی است كه انسان با پیدایش خط، به دانش گذشتگان دست پیدا كرد و دانش كنونی خود را نیز به ثبت رساند.
لذا،
در برخی از آثار جدید كوروش قاضیمراد، موضوع ذخیره اطلاعات و دسترسی به
دانش گذشتگان و حتی عامل خوانایی و رعایت موازین خوشنویسی و توقع اذهانی
كه به تكرار مكررات اصول خوشنویسانه معتاد شدهاند به كل نادیده گرفته
میشود.
در
چنین آثاری، كوروش قاضیمراد میخواهد ما را با ذخیره احساسی و پتانسیل
انتزاعیاش سرشار سازد. او درك خالص نقاشانهاش را در ناهوشیاری و رهایی
از تاریخ، قید و بندهای آموخته شده و ادراك قدیمی از هنر به نمایش
میگذارد اما در هیچیك از آثار این هنرمند، نمیتوان كمترین بیحرمتی
نسبت به سلسله جبالی از خوشنویسان عارف و سلیمالنفس ایرانی مشاهده كرد
زیرا قاضی مراد خود، نتیجه كار سترگ این بزرگان است. با این تذكر
كه قاضیمراد فرزند زمانه است و همچون درختی است كه ریشه در فرهنگ ایرانی
داشته اما از همه بادهای جهان ریههایش را پر میكند.
در
آثار كوروش قاضیمراد، خط وظیفه دیگری را ایفا میكند و به عنوان یك عنصر
تصویری، دستكم دو نوع كاركرد متفاوت و حتی گاه متناقض را برعهده میگیرد:
یكی، در مقام نوعی فرمالیسم كه علیالظاهر هدفی جز باروری سطح و حك نمودن
اثری از دستی یا روحی بیقرار بر پهنای بوم ندارد و قصدش خیره كردن چشم و
تحسین نگاه كارشناسانه مخاطب است و دیگری، ورود به نوعی «امر خارقالعاده»
است كه با سایه روشنی از انواع كشیدگیها، منحنیها و حركات اتفاقی قلم كه
گاه به یك حرف از حروف آشنای كلمهای یا جملهای مانند است كه به سرعت
تبدیل به ردی از رنگ در مقابل نگاه كنجكاو مخاطب میشود اما یادمان باشد
كه دیری است ابزارهای بسیار پیشرفتهتر و مطمئنتری برای ثبت دانش بشری
اختراع شده و خط به تنهایی دیگر چنین وظیفهای برعهده ندارد. قاضیمراد،
این نكته را هوشمندانه دریافته و با جسارت، در برخی از آثار خود، خط را از
وظیفه تاریخیاش جدا و بهگونهای دیگر به كار گرفته است.
درست
در چنین لحظهای است كه میتوان اهمیت برخی از آثار بهشدت آوانگارد كوروش
قاضی مراد را یادآوری كرد. برای اشاره به این آوانگاردیسم قاضی مراد، حتما
باید خاطرنشان كنیم كه او آلفا و بتای خط و استهتیك خط و سیر تاریخی
زیباییشناسی آن را به درستی هضم كرده و در حد عالی میشناسد. دستیابی به
چنین سطحی از فهم تاریخی و زیباشناسانه و برخورداری از چنین پسزمینهای،
اغلب هنرمندان خوشنویس را به محافظهكاری و تكرار تجربیات اساتید و عبور
از راههای رفته محدود میكند. اینكه در این میان، هنرمندی بتواند هم حریم
خط و هم حرمت اساتید را حفظ كند و هم بهطور پیوسته در تقویت و ترفیع
استادكاری خود بكوشد (امر نادری كه با رواج نرمافزارها و درغلتیدن
خیلیها در نوعی شامورتی بازی كامپیوتری، رو به فراموشی است) و هم دل به
دریا زده و خط را ابزار خلق آثاری ناب و انتزاعی كند، جای شگفتی و تحسین
دارد.
میخواهم
بگویم آشنایی ژرف با رسم و آداب كهن خط و درعین حال برخورداری از فهم مدرن
و معاصر، قاضیمراد را در مركز توجه قرار میدهد تا آثار او را در سنجش
جدی قرار دهیم. او كه در زمره هنرمندان موسوم به هنرمندان میانسال یا
«بینالنسلین» است، به طور جدی حلقه واسطه میان نسل قدیمی و نسل جوانتر
به حساب میآید. كوروش قاضیمراد میتواند طعم آثار اساتید قدیمی را در
درون ساختار مدرن آثار خود، با ظرافت تركیب كند. نگاه به آثار هنرمندان
نسلهای قبل از قاضیمراد، برای درك سنت و پیریزی مبانی میتواند برای
نسل جوانتر مفید باشد اما برای درك مهارتهای نقاشی و خلاقیت خوشنویس،
ناگزیر از شناخت آثار نوگرایانه كوروش قاضیمراد هستند. نسل جوان هنرمند،
باید به این آگاهی كه امروز در تكتك آثار قاضیمراد قابل مشاهده است،
توجه نشان دهد چرا كه خوشنویسی با تكرار و تقلید شیوه قدما، از خلاقیت
هنری بازمانده است و آنچه بهطور عموم میتوان دید، محصول تكرار ، اصرار و
تقلید است كه در بهترین حالت، نوعی مهارت در پی دارد كه از بنیان با هنر و
خلاقیت فاصله بسیار دارد.
رفتار
هنرمندانه كوروش قاضیمراد را نسبت به خوشنویسی نمیتوان صرفا در جهت
پیشرفت آوانگاردیسم و رویه انتزاعی آثارش مورد نقادی قرار دارد زیرا او،
همزمان كه در كشف آفاق نوین خلاقیت میكوشد به سیاه مشق و خطنویسی كلاسیك
نیز با جدیت و عشق ادامه میدهد. میخواهم بگویم اگر به خوشنویسی جفایی
شده است، نه از ناحیه هنرمندان و خوشنویسان نوگرا مثل كوروش قاضیمراد
است، بلكه ریشه این جفای تاریخی را باید در خوشنویسان مقلد كه فاقد ذهنیت
نو و جسارت تجربهگری هستند، پیدا كرد.
كوروش
قاضیمراد از لحظهای كه درجه ممتاز خوشنویسی را اخذ كرد تا اكنون كه به
مقامات تجریدی (كه بالاترین مقام در هنر است، آنچنان كه شوپنهاور میگوید)
در پردازش هنر دست یافته، طریقی را پیموده است كه دیگر به سادگی نمیتوان
او را یك خوشنویس نامید. عنوان خوشنویس برای او بسیار محدود كننده و
ناكافی است، زیرا هماینك خوشنویسی برای كوروش قاضیمراد، صرفا در حد یكی
از پشتوانهها و ذخایر مورد نیاز برای هنر سترگی كه در حال پی افكندن آن
است.
در
واقع، كوروش قاضیمراد هنرمند نقاشی است با ذهنیت مدرن گرافیكی و مجهز به
فن خوشنویسی كه با درك سنت و هضم مدرنیته، دشوارترین و پربارترین دوران
حرفهایاش را در آستانه چهارمین دهه عمرش سپری میكند.
با این دیدگاه، خوشنویسی، نقاشی و گرافیك برای او ابزارهایی هستند تا روح زمانه و تپش قلب خود را بر صفحه ثبت كند.
خوشنویسی
پربار و غنی ایرانی، بهرغم تكرار و تقلیدهای غیرخلاقانه هنوز بكر است و
همچون پری دریایی به خواب رفتهای است كه دستی مهربان متعلق به روحی بزرگ
باید آن را بیدار كند.
بیتردید
قاضیمراد به خوبی آگاه است كه خوشنویسی ایرانی نیاز به جذابیتهای هنری و
روح نوگرایانه و خلاق دارد و قطعا بهتر از خیلیها میداند كه ممكن است
مورد بیمهری مقلدان قرار بگیرد اما هنگامی میتوان به نوگرایی و نوگرایان
بیمهری نشان داد كه توسط افراد غیركارشناس و ناآشنا با رمز و راز سنت رخ
داده باشد. تردیدی نیست قاضیمراد اگر به سیاق مقلدان دست به تكرار و
بازآفرینی مقلدانه كار اساتید قدیمی بزند، در جایگاهی میایستد كه همان
مقلدان به او رشك خواهند برد اما او به راههای رفته خو نكرده و در پی كشف
خود در دل سنت است. كشف خود به عنوان یك هنرمند معاصر، تنها وقتی ممكن است
كه با نفی سنت و سنتآفرینی مداوم، از ریشه به ساقه و از بنیاد به كاكل
امواج بالارونده در حركت باشیم. پرسشی كه نمیتوان از آن به سادگی گذشت،
چنین است: چرا خوشنویس ما باید در كنجی بنشیند و هی تكرار كند و هی
بنویسد: ب، ب، ب، ... ج، ج، ج، ... و، و، و، ... ی، ی، ی این ممارست تا
جایی پسندیده است كه بخواهیم فن و تكنیك را تكمیل كنیم اما اگر ذهن و
اندیشه تعطیل باشد، پس از كسب مهارت، از این همه سیاهمشق چه افقی را به
روی خود و فرهنگ جامعه باز میكنیم؟
از
قاضیمراد میپرسم: استفاده نقاشانه از خوشنویسی در ایران خیلی بیشتر از
كاربرد آن در عرصه گرافیك است، با اینكه میدانیم اغلب گرافیستها خوشنویس
نیستند اما با استفاده از نرمافزارهایی كه میتوان خط نستعلیق را تایپ
كرد، عنصر خوشنویسی را به دلخواه در پردازش پوسترهایشان به كار میگیرند،
از او میخواهم به عنوان یك خوشنویس كه هم در نقاشی و هم در گرافیك صاحب
تجربه است، نظرش را بگوید. كوروش قاضیمراد در این باره میگوید: به نظر
من بدترین اتفاق ممكن برای نستعلیق همین طراحی نرمافزار بود. نرمافزار
بیهوشی كه نه تنها در كلمات، بلكه در چیدمان نیز فاقد هرگونه ملاحظهای
است. ملاحظه از بابت خط و خوشنویسی. حالا این را اضافه كنید به یك طراح كه
چیزی از ساختار خط نستعلیق نمیداند. خب، نتیجه كاملا مشخص است. سوای حروف
درهم و برهم، بدون ریتم و وزن! تا پیش از این یك هنرمند طراح برای استفاده
از خط نستعلیق مجبور به همكاری با هنرمند خوشنویسی بود كه به حد كمال خط
را میشناخت. بدینترتیب پردازش اثر عاری از هرگونه ساختارشكنی و ناهنجاری
بود اما پس از تولید این نرمافزار، چنین همكاری میان طراح و خوشنویس
متخصص تقریبا به صفر رسیده. این بلا بر سر خط شكسته نیز آمده است. ازجمله
ایرادهایی كه میتوان به این نرمافزار گرفت، نحوه قرار گرفتن حروف و
كلمات در سطر، كشیدهها، نقطهگذاریها و اشكالات زاویهای در آن است.
از
او میپرسم: نمایشگاههای سالهای اخیرتان نشان میدهد كه شما با یك گرایش
آرتیستیك و نقاشانه خط را به كار میگیرید اما آثار شما هیچ شباهتی با
چیزی كه در چند دهه اخیر موسوم به «نقاشیخط» است ندارد. میگوید: آنچه
برای من مهم است پیدا كردن راهی است برای بیان شخصیت خط شخصی خودم. به
عنوان مثال، نوشتن همین خط سادهای كه همه از آن استفاده میكنند و شخصیت
آن در بین همه متفاوت است. تلاش میكنم كه بتوانم به راحتی كاری كه
بهعنوان نامهنگاری و یا تحریر چیزی انجام میدهم را روی بوم پیاده كنم و
به همین دلیل است كه این شخصیت بروز میكند و میشود خطی كه خیلی فردی
است. این همان چیزی است كه به هنرجویان میآموزم، یعنی كار روی شخصیت خط
خودشان. نه به عنوان خوشنویسی، بلكه به عنوان فرمی از خط. البته در ابتدای
آموزش سعی میكنم تا آنجا كه میتوان زمینه را برای یافتن نكتههای خط
آماده كنم، از سرمشهای خط نستعلیق و شكسته تحریری گرفته تا سرمشقهای
خوشنویسی و اجبار به مطالعه و تحقیق در راستای شناخت خطهای كلاسیك و مدرن
و بررسی سبكهای مختلف هنرجویان را سوق میدهم.
در
این دورهها محدودیتی برای انتخاب قلم وجود ندارد: قلمنی، قلمموی نقاشی،
قلمموی چینی، حتی با یك تكه چوب و غیره هنرجویان با این ابزارها،
شیوههای نوشتاری را فرا میگیرند. من به هنرجویان یاد میدهم كه
جذابیتهای خط را فارغ از معنا و مفهوم درك كنند.
وقتی
به قاضیمراد میگویم: در بهترین آثار شما عنصر خوانایی به شدت تحت تاثیر
عنصر انتزاعی و در مواردی عنصر زیبایی قرار گرفته است و میگویم، یعنی
هرجا كه خط در آثار شما خوانده نمیشود، بلكه احساس میشود، گویی یك
Master Piece از زیر دست شما خارج میشود، میگوید: امروزه خط دیگر به
فضای كلاسیك آن شناخته نمیشود، بلكه، خط، نوشتاری است فرمگرایانه. یعنی
برداشتی آزاد از خط و دریافت فضاهای مثبت و منفی در آن و طراحی نوشتههایی
كه دیگر خوشنویسی محسوب نمیشوند.
یعنی، به عبارتی ساختن فرمهایی است متفاوت كه از نظر تركیببندی و ساخت، تداعی نوشتار را ایجاد میكنند.
چنین
رویكردی، یك مجموعه آوایی به حساب میآید، یعنی خطوط آوایی و ناخوانا،
همانگونه كه در موسیقی بدون آواز، آواها فارغ از كلام و بسیار دلنشین
هستند. او میافزاید: به نظر من این كار صرفا مرزی را طی میكند، بین خط و
نقاشی كه گرافیك در آن سهم بسزایی دارد. سهم گرافیك را در این میان
میتوان چنین توضیح داد كه وزن حروف و تركیب آنها كنار هم فضایی میسازند
كه از تاثیرات خوب هنر گرافیك است.
آشنایی
با آثار و اندیشههای كوروش قاضیمراد، سبب میشود كه نگاهی تازه به تاریخ
و حساسیتی جدی به نوگرایی را مورد بررسی مجدد قرار دهیم. یعنی با حضور
هنرمندانی مثل قاضیمراد است كه یكبار دیگر پی میبریم، رشد كمیت در
خوشنویسی چنانچه صرفا با تكرار و تقلید همراه باشد، حاصلی به همراه ندارد.
هماینك رشد كمی خوشنویسی اصلا قابل مقایسه با دوران صفویه و قاجاریه نیست
و هرگز در طول تاریخ این تعداد پرشمار خوشنویس نداشتهایم اما در دوران
صفویه خوشنویسی به نام میرعماد داشتهایم كه امروزه همه خوشنویسان ما سعی
دارند به او شبیه شوند كه هنوز نشدهاند حتی اگر به او برسند، باز هم به
چند قرن قبل بازگشتهاند اما نه به مقام میرعماد بلكه به رسامی و تقلید
او، آن هم در آستانه هزاره سوم.
باید
منتظر دستی، ذهنی و خلاقیتی باشیم تا اوج را به ما نشان دهد. اوج را نه با
ابعادی كه مثلا در صفویه یا قاجاریه تجربه كردهاند، اوج را با ابعاد
پیچیده زمانه ما.
وقتی
به تاریخ نگاه میكنیم، مشاهده میشود كه میرعماد در عصر صفویه و میرزا
غلامرضا در دوره قاجاریه، خوشنویسی را به حد اعلا ارتقا دادند. بنابراین
افرادی در گذشته خوشنویسی را به تكاپو و تپش و همچنین به رشد و تعالی
مناسب زمانه خودشان رساندهاند اما چرا خیل انبوه مقلدان پند نمیگیرند؟
چرا هنوز عده زیادی میخواهند میرعماد یا میرزا غلامرضا شوند؟ چرا به این
نكته ظریف نمیاندیشند، در سالهایی كه همه به دنبال میرعماد شدن بودند و
نوشتن به شیوه میرعماد یك امتیاز و فضیلت بود، میرزا غلامرضا این كار را
نكرد؟ میرزا غلامرضا محضر میرعماد را درك كرد و بعد به كار بزرگ و سترگ
خودش پرداخت و در تقلید از میرعماد باقی نماند و آثاری خلق كرد كه تاریخ
بگوید: اثر كلك میرزاغلامرضاست. بزرگانی همچون میرزا غلامرضا با طرز نگاهش
و با آثارش به ما میگوید كه نباید در تقلید متوقف شویم.
خوشنویسی
به علت نوع تمریناتش كه با تكرار و اصرار و مداومت همراه است، نوعی اعتیاد
و عادت به دست و ذهن هنرجو منتقل میكند كه دل كندن از آن سخت است...
علاوه بر دلسپاری و دل كندن و دلی برخورد كردن، جراتی میخواهد كه با
تحقیق و نوگرایی به دست میآید. چنین جراتی در خوشنویسی ما كم رخ داده است
اما هر بار كه رخ داده، هنرمندی بزرگ بالیده است.
خوشنویسان
جوان باید آگاه باشند تا زمانی كه فقط تمرین و مشق میكنند، در بهترین
حالت یك تكنسین ماهر به حساب میآیند و تنها وقتی پا در درگاه رفیع هنر
میگذارند كه از دل سیاهمشقها با شهامت و اندیشه والا عبور كرده و
تجربهگری را بیازمایند. بسیاری از اساتید معاصر، در بهترین حالت و در
درون سنت و تعاریف كلاسیك قابل ارزیابیاند اما اگر فراتر از سنت و در
ابعادی بینالمللی نگاه كنیم در سنجش و ارزیابی بزرگتر نمیگنجند و محدود
در تعاریف و بهبه و چهچه بومی، متوقف میشوند.
حتی
اگر یك خوشنویس معاصر، وقت و حوصله و استعداد آن را داشته باشد كه همه
دورهها را طی كند، یعنی میرعماد، میرزا غلامرضا، كلهر و ... را مشق كند و
در زمانه ما بتواند استاد امیرخانی را هم مشق كند، باز هم هنوز به خودش
نرسیده است. برای رسیدن به خود راهی جز جسارت، تحقیق و پركاری خلاق باقی
نمیماند.
میگویم
«جسارت» زیرا پس از سالها مشق و تمرین، درجهای از مهارت به دست میآید
كه به سادگی نمیتوان از آن جدا شد و هنگامی هم كه خوشنویس جوان از مهارت
به دست آمده بخواهد جدا شود، درست مانند نوزادی است كه پا به دنیای جدیدی
میگذارد چرا كه یك مبنای به سختی حاصل شده را باید ترك كند و پایههای یك
مبنای دیگر را پیریزی كند.
نكته
حائز اهمیت در دقت نسبت به همین مسئله است: هر كس بخواهد كار نو عرضه كند
باید پایه محكم و ریشهدار داشته باشد و هر كس كه به ریشهها و سنتها
بپردازد انجام كار نو برایش دشوار میشود. بدون ریشه داشتن، كار نو به
انحراف كشیده میشود و برخورداری از ریشه نیز دل كندن از آن را دشوار
میكند. این یك پارادوكس جدی است كه هر هنرمندی جدی در صورتی كه طاقت و
ظرفیت رشد رو به تعالی را داشته باشد به سختی باید آن را شناخته و سپری
كند.
با دقت در آثار كوروش قاضیمراد، میبینیم كه او با سختی آشناست و به سختی در حال كار و مطالعه است ...
شناخت
هنرمند بزرگی همچون میرزاغلامرضا در زمانه ما از آن رو ضروری است كه آثار
او تركیبی از مركب و قلم هستند كه دارای نگاهی خلاقه و نقاشانه نیز هستند.
برای یك خارجی كه نمیتواند خط فارسی را بخواند، سیاهمشقهای میرزا
غلامرضا همچون یك نقاشی ممتاز و بینظیر دیده میشوند.
میخواهم
بگویم حتی برای نگاه عموم كه از فرط دیدن خوشنویسیهای تكراری، از دیدن
دوباره و دوباره خوشنویسی دچار هیچ حیرتی نمیشوند، دیدن آثاری نوین كه
عطر و بوی خوشنویسی را در ساختاری مدرن عرضه میكنند، بسیار تجربه جالبی
به حساب میآید.
هنرمندانی
مثل كوروش قاضیمراد، میخواهند خوشنویسی را از وابستگی آن به ادبیات،
عادات نخنما و عوامل تاریخی كه در طی زمان به آن اضافه شدهاند، رها
كنند. نمیتوان یك شعر شگفتانگیز مولانا را با مهارت خوشنویسی عرضه كرد و
به دلیل اثرگذاری آن شعر، یك خوشنویسی ملالآور و تكراری را به خورد مردم
داد.
شایستگی
هنرمندانی مثل قاضیمراد در آن است كه اتفاقا برعكس مقلدان و كسانی كه
كوركورانه به سنت چسبیدهاند، برای خط و خوشنویسی شخصیت بیشتری قائلاند.
قاضیمراد معتقد است كه خوشنویس شخصیت مستقل خود را باید به فرهنگ جامعه
نشان دهد: خوشنویسی اگر مهم است و اگر زیباست، این زیبایی باید بدون
خواندن شعر مولانا یا حافظ به مخاطب منتقل شود.
با
آثار هنرمندانی چون كوروش قاضیمراد است كه خوشنویسی ما جهانی میشود زیرا
هماینك كسانی آثار قاضیمراد را میبینند (تاكید میكنم: میبینند، نه
اینكه میخوانند) كه خط فارسی را نمیشناسند اما آگاهند كه این آثار از
آبشخور خط فارسی و فرهنگ غنی ایرانی سیراب میشوند، نوعی موسیقی بدون كلام
كه مشحون از روح ایرانی است و قادر است مرزها و زبانها را درنوردد.