حرا کوشیده تا در عین نام
نبردن از قاتلین ام الائمه (س) هویتی به شدت منفور را از ایشان به نمایش
گذارد که این اندکی دوری از جاده انصاف است. چرا که اگر همه چیز به این
روشنی بود که.....
کاشکی این جامه را که دارم نیز بستانند!
معمولا
وقتی که صحبت از نمایشهای آیینی به میان میآید در ذهن اکثر تماشاچیان
غیر حرفه ای گونه شبیه خوانی یا برای عده ای اهل فن تر!!! ملغمه تئاتر با
شیوههای شبیه خوانانه تداعی میشود اما چندی است که به همت گروههایی که
الحق در این گونه نیز استخوان ساییده اند, ذائقه تماشاگر تهرانی یا شاید
بهتر باشد بگوییم ایرانی دارد عادت میکند به برخوردهای حرفه ای وسرشار از
شناخت که هم مایههای عاطفی- ایرانی شبیه خوانی را دارد وهم از تلاقی
عناصر تعزیه و تئاتر خالی است که این خود حرکتی بسیار مبارک در عرصه نمایش
ملی خواهد بود.
اما
نکته دیگری که در این میان حائز اهمیت است الزام به تحقیق در زمینههای
تاریخی وقایعی است که از نظر ما شیعیان سوگی است یا سوری. چه به رغم آنکه
ما شیعیان نیز مانند سایر فرق اسلامی(فارغ از ادله اثباتی ادعایمان) خود
را فرقه ناجیه میدانیم و محصول این تلاشها در سرزمینی روی صحنه میرود که
شیعه، مذهب رسمیآن است اما نباید فراموش کرد که جمعیت قابل توجهی از سایر
فرق اسلامیوحتی ادیان دیگر نیز در این مملکت میزیند.پس اگر بناست مطلبی
را که عده ای پذیرایند و عدهای قهرا با آن عناد خواهند کرد - حال نه از
روی کج طبعی که از سر جهل و کج فهمی- میباید دارای پشتوانههای قوی
تحقیقی باشد.
این
الزام نه فقط بر عهده نویسنده و کارگردان اینگونه نمایشها بلکه وظیفه فرد
فرد دست اندرکاران آنها نیز است. چیزی که با دیدن نمایش (از میان مسیحیانی
دلبسته به موعود مسیح...تا اشکستان) نوشته و کار حمید حرا – اگر چه توماری از منابع را یدک میکشد- یا اجرا نشده است یادرست بهکار نرفته.
حرا
کوشیده تا در عین نام نبردن از قاتلین ام الائمه (س) هویتی به شدت منفور
را از ایشان به نمایش گذارد که این اندکی دوری از جاده انصاف است. چرا که
اگر همه چیز به این روشنی بود که ما در این نمایش میبینیم به نحوی که
اسعد گوژپشت با آن سبک مغزی نیز میتواند تشخیص دهد پس دیگر حجت براهل
مدینه تمام میبود و ما اکنون باید مدینه را یثرب مینامیدیم و از منظری
دیگر آنچه که شیعه را در رویارویی با توفانهای روزگار قوی وپابرجا نگاه
داشته، جامع نگری و پرهیزاز تعصب ورزی است. شیعه اگر کسی را لعن میکندیا
از طرز فکر و تلقی ای ابراز برائت میکند میباید بر پایه اصول اعتقادی و
بنیانهای قوی تفکر استوار باشد. که متاسفانه حرا و یارانش در این نمایش
چندان بدان پایبند نبوده اند و صرفا به جنبه عاطفی کار پرداخته اندو از
پرداختن به سوالاتی که در خود متن ماجرا وجود دارد وپرداختن به آنها
میتوانست این اثر را در حد یک شاهکار بالا ببرد غافل مانده اند. سوالاتی
مانند اینکه آیا اولی از ابتدا چنین استوار وجری به خلافت میاندیشید یا
در اثر القائات دیگران به این جهت سوق پیدا کرد؟یا اینکه خشونت ثانی چگونه
در دیدگاه عامه مردم قابل توجیه گردید؟ چگونه عربی که ناموس پرستی اش
زبانزد بوده میتواند بی حرمتی به خانه زهرا و علی را تاب بیاورد؟ آیا این
جز نشانههای توجیهی قابل قبول است که به زیرکی جعل شده بود و ما اثری از
آن نمیبینیم؟
در
این میان اما آنچه که حرا در کارگردانی خود به نیکویی بدان دست یافته
هماهنگی بازیها و حس القایی از دیالوگهای نمایش است که علاوه بر تاثیر یکی
بودن نویسنده و کارگردان نشان از مداقه حرا وگروهش روی نمایشنامه است.
طراحی
نور ,صحنه ولباس نیز از مزیتهای کار محسوبند البته به جز لباس مرد اول و
ردای مرد دوم . چرا که در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) افراد هرقدر هم فاسدو
منافق جرات تظاهر به مال اندوزی رانداشتند(نگاه کنیدبه لباس بیش از حد
فاخر مرد اول) ونیز ردای زرد، مشخصا در بسیاری روایات ردای جنگی امیر
المومنین بوده است (که جناب حرا از تن شیر کنده اندو بر شغال پوشانیده).
ناخود آگاه آدمی یاد این داستان شمس میافتد که زکانی که در وادی جذبه
الهی غرقه بود پدر بهواسطه شفقت و دلسوزی مدام او را نصیحت میکند که آخر
دیوانه نیستی تا بگویم دیوانه است و ... غذا که نمیخوری! لباس که
نمیخواهی!
پس چه ؟...وشمس میگوید: کاش اینها را هم که دارم بستانند. واین آرزوی استاد مولانا در جایی دیگر وبرای شخصیتی دیگر اتفاق میافتد.
در
طراحی نور نیز استفاده بهجا و مناسب از فلاش ونورهای موضعی بر غنای
نمایشی اثر افزوده و به جرات از نقاط قابل تحسین این نمایش است. همچنین
قسمتهای متحرک دکور که بهخوبی با سایر قسمتهای دکور هماهنگ شده بود از
دیگر نقاط مثبت اثر محسوب میشود.
در بازیگری اما اتفاقات بهتری افتاده ,بازی روان کورش زارعی (پدر یوحنا) و نیز بازی خیره کننده اسعد کوژپشت (علیرضا عمرانی) همچنین بازیهای روان وتاثیر گذار مصطفی یعقوبی
وزین العابدین تقی پور از نکات به یاد ماندنی این نمایشند که به یاری
حرکات فرم بسیار درخور وحساب شده در کل کار حمایت میشوند و معجونی را به
مناسبت ایام فاطمیه در اختیار بیننده قرار میدهند که به استادی زیبایی
نمایشی را با طعم روضههای مادحین قدیمیدر مذاقتان میپیچد.
اما
باز آنچه که در مورد مرد اول و دوم به چشم میخورد همان نوع نگاههاست که
تاثیر بدی بر بازی این دو شخصیت نیز بر جای گذارده است. آنچه که ما در این
مورد با آن مواجهیم نوعی شخصیت کارتونیزه شده برای هر دوی آنهاست. علت این
مطلب آن است که علاوه بر غلو در حرکات و نحوه بیان، شاهد تراوش نفرت از
این نقشها هستیم که شاید بتوان گفت زاییده نفرت کارگردان و بازیگران _حتی
بازیگران این دو نقش- از این شخصیتهاست.
در
پایان ایکاش اینگونه نمایشها تنها برای ایام خاص طراحی و فضاسازی نشوند تا
حداقل مضیقه زمان مزید بر علت نشود و عوامل بتوانند با فراغ بال به
فعالیتهای تحقیقی و طراحیهای لازمه بپردازند تا سالانه شاهد جهشهای
عظیمیدر این گونه نمایشی باشیم.