اول از همه یه شعر کوتاه و عمیق
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی / پیشش اگر از ما شکایت کرده باشی
حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند / یک شب نمازی را امامت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر / از خود حدیثی را روایت کرده باشی
پس مرمکهای نگاه ما عقیم ا ند / تو حاضری بی آنکه غیبت کرده باشی . . .
.
.
.
خداوندا رسان از ما سلامش / به گوش ما رسان یارب کلامش
بسوز سینه ى مجروح زهرا / نما تعجیل در امر قیامش . . .
(عید شما مبارک)
.
.
.
جلوه گل عندلیبان را غزلخوان می کند / نام مهدی صد هزاران درد درمان میکند
مدعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار / من گلی دارم که عالم را گلستان میکند . . .
عید منتظران مبارک
.
.
.
تو را گر طول غیبت کرده محزون / شدم از انتظارت من جگر خون
بود صبر تو از صبر الهی / چه سازم من به این قلب بر از خون . . .
.
.
.
چه شود بیاید آن روز که به تو رسیده باشم / به هوای دیدن تو ز هوا رهیده باشم
همه عمر من به یاد تو گذشته نازنینا / نکند که من بمیرم و تو را ندیده باشم . . .
(به امید ظهورش ، میلاد آقا مبارک)
.
.
.
اگر مهدی زهرا باز گردد / جهان آیینه اعجاز گردد
سرم را پیش پایش می گذارم / که با خاک رهش دمساز گردد . . .
ادامه در لینک زیر
.
.
.
مرا به غیر تو نبود پناه مهدی جان / که من گدایم و هستی تو شاه مهدی جان
در انتظار تو شام ها گذشت عمر عزیز / نگشت حاصل من غیـر آه مهـدی جان . . .
.
.
.
بگو چگونه تو تدبیر می کنی اقا؟ / چرا در امدنت دیر می کنی اقا؟
دل تمامی عشاق دوره گردت را / چقدر ساده غزلگیر می کنی اقا؟ . . .
.
.
.
یک پرسش ساده کلید قفل دل شد / آیا تو مولای خودت را دوست داری؟
آیا به یاد یوسف تنهای زهرا / در غیبتش خونین دل و چشم انتظاری . . . ؟
.
.
.
بر چهره پر ز نور مهدی صلوات / بر جان و دل صبور مهدی صلوات
تا امر فرج شود مهیا بفرست / بهر فرج و ظهور مهدی صلوات . . .
.
.
.
دیریست که ما منتظر روی تو هستیم / ما بند نجابت به تن اسم تو بستیم
دیریست که دلداده ما خانه نشین است / جای قدمش بوسه به صد چاک زمین است . . .
.
.
.
اى گل که ولاى تو در جان من است / داغ غم دورى تو مهمان من است
یک لحظه بیابه جان زهرا سوگند / جاى قدمت به روى چشمان من است . . .
.
.
.
کاش مهدى به جهان چهره هویدا مى کرد / گره از مشکل پیچیده ى ما وا مى کرد
کاش مى آمد و با آمدنش از ره لطف / قبر مخفى شده ى فاطمه پیدا مى کرد . . .
.
.
.
اى وارث ذوالفقار مولا برگرد! / اى نور دو چشم آل طاها، برگرد
ما شعله به شعله سوختیم از غم یاس / اى منتقم حضرت زهرا، برگرد . . .
.
.
.
اى وارث ذوالفقار مولا برگرد! / اى نور دو چشم آل طاها، برگرد
ما شعله به شعله سوختیم از غم یاس / اى منتقم حضرت زهرا، برگرد . . .
.
.
.
گفتم فراغ تاکی؟
گفتم که روی خوبت،از من چرا نهان است؟ / گفتا تو خود حجابی ، ورنه رخم عیان است
گفتم که از که پرسم ، جانا نشان کویت ؟ / گفتا نشان چه پرسی،آن کوی بی نشان است
گفتم مرا غم تو ، خوشتر ز شادمانی / گفتا که در ره ما ، غم نیز شادمان است
گفتم که سوخت جانم، از آتش نهانم / گفتا آن که سوخت او را، کی ناله یا فغان است
گفتم فراغ تا کی؟گفتا که تا تو هستی / گفتم نفس همین است ، گفتاسخن همان است
گفتم که حاجتی هست ، گفتا بخواه از ما / گفتم غمم بیفزا، گفتا که رایگان است
گفتم ازم بپذیر،این نیم جان که دارم / گفتا نگاه دارش،غمخانه ی تو جان است