این خبر را بخوانید : مطالعات نشان میدهد 90 درصد زوجهای ایرانی نمیتوانند علائق خود را بهخوبی با همسرشان در میان بگذارند.
نوشتن
از مسائلی درباره تیتر این مطلب قدری پر رویی می خواهد و مقداری جسارت که
اگر به نقیصه و مشکلی در امور شخصی ات محکوم شدی یا اگر کسی تلاش کرد نیم
رخ روانی ات را بر اساس آنچه در تیتر سئوال شده ترسیم کند خم به ابرو
نیاوری و عصبی نشوی.
شاید
همه اینگونه فکر کرده اند که کمتر درباره این موضوع نوشته شده و گفته می
شود. همین می شود بنده ای که در این زمینه - تیتر بالا- دانشی در مقایسه
با اهل این مقوله ندارم به خود جرات نوشتن در این باره می دهد آن هم به
پشتوانه چند مشاهده و مصاحبه.
شنیده
بودم که بسیاری از دعواهایی که به طلاق ختم می شود ریشه در آشپزخانه دارد
و اتاق خواب، تا اینکه پیش از ازدواج برای تهیه گزارشی خبری که نمی شد پای
اینترنت تهیه اش کرد(!) به یکی از شعب دادگاه خانواده در مشهد
رفتم. پرسه زدن در چند راهرو و گپ زدن با چند «خوانده» و «خواهان» فرضیه
ام را تقریبا اثبات کرد.
نتیجه ای
که در گزارش نیامد و گوشه ای نوشتم این بود که تا وقتی طرف مقابل ات - در
نقش همسر - نفهمد که دوستش داری ازدواجی رخ نداده حتی اگر نیم جین بچه هم
داشته باشی!
همه این ها گذشت تا چند شب پیش فیلم «طلا و مس» را در قالب «بغل شانه تخم مرغی» دیدم.
اصلا به کنایه هایی که آقایانی مثل پناهیان و عباسی در نقد این فیلم گفتند
کاری ندارم اما فیلم واقعا کنایه هایی جدی داشت و مشکلی عمومی را محدود به
جامعه طلاب علوم دینی و روحانیت کرده بود.
داستان
از این قرار است که طلبه ای برای ادامه تحصیل به تهران می آید و بعد از
چند روز متوجه می شود که همسرش از 6ماه پیش نشانه های بیماری «ام اس» را
در خود دیده و دم بر نیاورده و الان او مانده و همسری علیل که به راهنمایی
پرستاری مهربان متوجه می شود که باید به همسرش عشق بورزد و به او بگوید که
دوستش دارد. و حالا که دو تا فرزند هم دارند یادش بیاید که باید برای
همسرش «بُرس صورتی» بخرد و به او «ادکلن» هم هدیه کند...
فیلم
می گوید که تنهایی زن -زهرا سادات- در تهران باعث بیماری او نبوده و همه
ناآگاهی های - سیدرضا- باعث شده که این بلا سر همسر طلبه بیاید.
با
دیدن چنین فیلمی اولین پرسشی که در ذهن شما نقش می بندد این نیست که «طالب
علم دینی که در مدیریت عیال خود وامانده و مهارت همسرداری ندارد چگونه می
خواهد... ؟»
چون
از اینجا به بعد سیاسی می شود کامل کردن پرسش با خودتان ولی آیا نقیصه ای
که در بالا به آن اشاره شد فقط محدود به یک طبقه می شود؟ اگر اینگونه است
بهانه طلاق های متعدد آن هم در میان تحصیل کردگان چیست؟
این خبر را بخوانید « مطالعات نشان میدهد 90 درصد زوجهای ایرانی نمیتوانند علائق خود را بهخوبی با همسرشان در میان بگذارند.»
نتیجه
این ناهمخوانی تا کنون چیزی جز طلاق نبوده، همان چیزی که از قضای روزگار
همان خانم پرستار فیلم نیز به آن دچار است و وقتی پای حرفهای زهراسادات
نشسته و از او شنیده که خوشبختی بسنده کردن به کوچکترین چیزها است فکر
طلاق را از سرش بیرون کرده.
جامعه
ما پر است از دختران و پسران، زن ها و شوهرهای تحصیل کرده ای که فکر می
کنند درباره همه چیز می دانند اما از مدیریت خود و مدیریت روابط خود با
نزدیک ترین عضو زندگی شان ناتوان هستند؛ برای این آدم ها طلاق بهترین و کم
هزینه ترین راه است. آنها به خاطر آنچه نمی دانند، زندگی شان دوام نمی
یابد، دقیقا همان چیزی که در کارهای گروهی نیز به آن دچاریم؛ چون قواعد و
الزامات کار گروهی را نمی دانیم یا به فعالیت های گروهی تن نمی دهیم و یا
اگر خود را مشارکت جو نشان می دهیم تلاش داریم طرف مقابل را دور بزنیم.
حالا با همه این حرفها آیا به جا بود دیواری کوتاه تر از طلاب علوم دینی را نشانه بروند!؟
آنچه در «طلا و مس» آمده بود فقط مشکل سید رضا و زهراسادات است یا مشکل قشرهای مختلف جامعه؟!