بیات ،
قبیلة ترک ، از قبایل بیست و دوگانة اُغُز (غُز * ) پراکنده در ایران ،
افغانستان ، ترکمنستان ، ازبکستان ، جمهوری آذربایجان ، ارمنستان ، ترکیه
، سوریه و عراق . واژة بیات ، که به صورت «بایات » هم ضبط شده ، به معنای
بادولت و پرنعمت است . اصل این قبیله در نسبنامه های افسانه ای ترکان ، به
«بای آت » پسر دوم گُون خان ، پسر اُغوزخان ، می رسد (رشیدالدین فضل الله
، ج 1، ص 39؛ حمدالله مستوفی ، 1362 ش الف ، ص 566؛ تاریخ قزلباشان ، ص
24؛ قائم مقام ، ص 403). قبیلة بیات همچون سایر قبایل بزرگ ترک ، علامتی
مخصوص داشته که شکل آن در منابع ، متفاوت است (کاشغری ، ص 172؛ رشیدالدین
فضل الله ، ج 1، ص 40؛ اوزون چارشیلی ، ج 1، ص 113). بیاتها طبق بعضی
اخبار، از روزگاران قدیم و پیش از مهاجرتهای گستردة خود به غرب آسیا، در
اطراف رودخانة قراموران ، یا بنابر ضبط حمدالله مستوفی (1362 ش ب ، ص 218)
قارامُران ، واقع در شمال چین ، می زیسته اند (قائم مقام ، همانجا). از
اشارات جامع التواریخ برمی آید که گروههایی از این قبیله ، مشهور به
«بایاوت »، دهها سال پیش از آغاز سلطنت چنگیزخان ، در زمرة طوایف مغول
درآمده بودند. اینان در تقسیم بندی قومی مغولان از جملة طوایف دُرلگین
بودند که مُعرف مغولان عام و بی اصل و نسب است . دو شعبة معروف این طایفه
«جدی بایاوت » و «کهرون بایاوت » بودند. اولی نام خود را از رودخانة جدی
مغولستان اخذ کرده و دومی به دلیل زندگی در صحرا به این عنوان موسوم شده
بود. اینان در لشکرکشیهای چنگیزخان و هولاکوخان به ایران شرکت داشتند
(رشیدالدین فضل الله ، ج 1، ص 111ـ112، 136ـ 138).
در قرون ششم و هفتم ، یک طایفة بزرگ ترک به نام «بیاووت » در صحرای خوارزم
می زیستند که ظاهراً از طوایف یمک یا کیمک بودند (نسَوی ، ص 38، 329). به
سبب انتساب تَرکان خاتون ، مادر سلطان محمد خوارزمشاه ، و انتساب مادر
اُزلُغ (اوزلاغ )شاه ، ولیعهد سلطان محمد، به طایفة بیات ، امرای این
طایفه در دربار خوارزمشاه صاحب نفوذ و قدرت شدند؛ چنانکه قتلغ خان ]
بیاووتی [ در رقابتی که بر سر جانشینی سلطان محمد خوارزمشاه پیش آمده بود،
به جانبداری ازلغ شاه ، قصد جان سلطان جلال الدین خوارزمشاه را کرد (همان
، ص 85؛ ابن خلدون ، ج 4، ص 754؛ اقبال آشتیانی ، ص 44). با این حال ، نمی
توان قاطعانه بیات را با بیاووت و بایاوت یکی دانست . مجتبی مینوی در
تعلیقات خود بر سیرت جلال الدین مینکبرنی (ص 329ـ330)، تنها به طرح این
سؤال قناعت کرده که آیا ارتباطی بین بیات و بیاووت هست یا نه . بعضی از
پژوهشگران در سالهای اخیر تصریح کرده اند که «بایاوت »ها نه از قبایل مغول
، که همان بیاتهای ترک اند (قفس اوغلی ، ص 165، پانویس 21).
تاریخ ورود قبیلة بیات به فلات ایران ، چندان روشن نیست ، اما از برخی
منابع تاریخی برمی آید که این مردم ظاهراً در اوایل قرن پنجم و مقارن
حملات غزان و سلجوقیان در فلات ایران پراکنده شده و در مسیر کوچ نظامی خود
تا صحاری شام و سواحل مدیترانه پیش رفته اند. در این پیشرویهای پرماجرا،
گروههایی از این قبیله بتدریج در بعضی نواحی خراسان بزرگ ، عراق عجم ،
کردستان و لرستان استقرار یافتند. چنانکه خبر انتصاب امیرسنقر بیاتی
(مقتول 511) به نیابت حکومت بصره از جانب امیر آق سنقر بُخاری ، اقطاع دار
این ولایت ، از سابقة دراز حضور بیاتها در ایران و عراق عرب حکایت می کند
(ابن خلدون ، ج 4، ص 93). استقرار قبیلة بیات در بعضی نواحی غربی ایران ،
پس از چندی ، به تشکیل دولت محلی کوچکی در اراضی میان لرستان کوچک و عراق
عرب انجامید، اما خصومت حاکمان بیات و اتابکان لُر، سرانجام به انقراض
حکومت بیات منجر شد و اتابک شجاع الدین خورشید شاه ، حاکم لرستان که از
دست اندازیهای مکرر ترکان بیات به متصرفات خویش خشمگین بود، بر سر آنان
تاخت . در نتیجه ، آخرین حاکم بیات هزیمت یافت و قلمرو او که به ولایت
بیات مشهور بود، به تصرف سپاه خورشیدشاه درآمد (حمدالله مستوفی ، 1362ش
الف ، ص 553؛ معین الدین نطنزی ، ص 54 ـ 55؛ بدلیسی ، ص 60). نام ولایت
بیات در قرون بعد نیز در منابع دیده می شود. عطاملک جوینی ، در نیمة دوم
قرن هفتم ، در گزارش کوتاهی راجع به اشتغالات دیوانی خود در تاریخ
جهانگشای ، از برانداختن باجهای قدیم بلاد تُسْتَر و بیات سخن گفته است (ج
1، ص 25). نام ولایت بیات در اواخر قرن هشتم در ردیف نامهای ولایات معتبری
چون بغداد، عراق عرب ، خوزستان و لرستان قرار گرفت (شمس منشی ، ج 2، ص
170ـ171). در قرون بعد، نام این ولایت بر حوزة محدودی اطلاق می شد که
مشهورترین ناحیة آن قلعة بیات ، بر سر راه دزفول و عراق عرب ، بود (نویدی
، ص 101). نادرشاه هنگامی که از عراق عرب به سوی خوزستان می رفت تا شورش
محمدخان بلوچ را سرکوب کند، بر سر راه خود، در این قلعه توقف کرد
(استرآبادی ، ص 223). ویرانة این قلعه امروزه در کشور عراق برجاست (لسترنج
، ص 69ـ70).
مشیرالدوله تبریزی (متوفی 1279)، در شرح مأموریتش برای تشخیص و تعیین
مرزهای ایران و عثمانی ، «قریة بیات » را از توابع پشتکوه لرستان دانسته و
از پراکندگی بیاتها در توابع شوشتر و دزفول خبر داده است (ص 102).
میدان فعالیت سیاسی طوایف بیات در تاریخ ایران ، محدود به پشتکوه لرستان
نبود؛ گروههایی از اینان در جنگهای شیخ ابواسحاق اینجو (متوفی 758) و امیر
مبارزالدین محمد مظفری (ح 700ـ 765) شرکت داشتند (وزیری کرمانی ، ص
384ـ385). در حکومت زندیه نیز بیاتها صاحب نفوذ بودند و مهر علی خان بیات
اسلاملو، از جمله بزرگان شیراز در زمان کریم خان زند و علی مرادخان زند
بود (غفاری کاشانی ، ص 165، 188، 191، 476). بیاتهای شیراز که تا اوایل
قرن چهاردهم در یکی از گذرهای محلة اسحاق بیگ به خریدوفروش اسب اشتغال
داشتند، احتمالاً بازماندگان طوایف چادرنشین بیات فارس بودند که بتدریج از
شیوة زندگی پدران خود دست کشیده و یکجانشین شده بودند (فسائی ، ج 2، ص
919).
جمعی از بیاتها که در پایان مهاجرت طولانی خود به آناطولی و شام رسیده
بودند، در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم ، به قره عثمان ، فرمانروای آق
قوینلوها، پیوستند و ظاهراً در جنگ وی با امیر چکم ، والی شام ، شرکت
کردند (طهرانی ، ص 60، 64، 65؛ روملو، ج 11، ص 27ـ30). پس از انقراض سلسلة
آق قوینلو، بسیاری از طوایف تشکیل دهندة آن اتحادیه ، از جمله طایفة بیات
، به دولت صفوی پیوستند ( تاریخ قزلباشان ، ص 8، 21ـ29؛ هینتس ، ص 96).
احتمالاً بسیاری از طوایف ، خاک آناطولی را ترک گفته و به ایران آمده اند
اما آثار آنان هنوز در بعضی روستاهای آناطولی و شام برقرار است ( ایرانیکا
، ذیل مادّه ). این گروه از طوایف بیات را بعدها قره بیات نامیدند تا از
بیاتهایی که از قبل در ایران می زیستند، متمایز شوند. بر همین اساس ،
طوایف بیات ایران را آق بیات یا بیات مطلق می خواندند (قائم مقام ، ص
403ـ404). ظاهراً تیرة شام بیاتی از تیره های تشکیل دهندة ایل قاجار
(خورموجی ، ص 3) و از بیاتهای شام یا قره بیاتها بوده که پس از استقرار در
آذربایجان ، به طوایف قاجار پیوسته است . بزرگان این طایفه از جمله امرای
دربار فتحعلی شاه به شمار می آمدند (قائم مقام ، همانجا).
پیش از تشکیل دولت صفویه ، چندین طایفة چادرنشین ترک و مغول در دشتهای
قزوین و ری و شهریار به سر می بردند (فریومدی ، ص 344؛ اولیاءالله ، ص
192ـ194؛ مرعشی ، ص 44). هر چند نام طوایف بیات در منابع اخیر نیامده است
، اما به نظر می رسد که این طوایف پیش از دولت صفوی در قسمتهایی از لرستان
و عراق عجم سکونت داشته اند. این احتمال از آنجا تقویت می شود که شاه
اسماعیل اول (حک : 905ـ930)، در همان سالهای نخست سلطنت خود، پس از آنکه
آذربایجان و شیروان را از تصرف دولت عثمانی خارج کرد و آن نواحی را تحت
حکومت خود درآورد، جمعی از این طوایف را از عراق ] عجم [ به شابران و
دربند تبعید کرد (باکیخانوف ، ص 93). بعدها بزرگان این طوایف با دربار
روسیه پیوند یافتند و در جلب حمایت روسها کوشیدند (همان ، ص 165).
رؤسای طوایف بیات عراق عجم ، که ظاهراً بزرگترین گروه از طوایف بیات مطلق
یا آق بیات به شمار می آمدند، در سالهای سلطنت شاه طهماسب اول (930ـ984)،
از جمله بزرگان دولت صفوی محسوب می شدند. سلیمان بیگ و برادرش حسن بیگ ،
یوزباشی قورچیان بیات ، پیش از اینکه به سبب رفاقت با اسماعیل میرزا پسر
شاه طهماسب اول مغضوب شوند، از امرای بزرگ و مقرب شاه صفوی بودند (نویدی ،
ص 111؛ تاریخ قزلباشان ، ص 24). حتی صدماتی که شاه صفوی بر این طوایف وارد
آورد، مانع از اطاعت و خدمتگزاری آنان نشد. هنگامی که القاص میرزا، برادر
شورشی شاه طهماسب ، با حمایت سلیمان قانونی ، پادشاه عثمانی ، از عراق عرب
تا قم پیش آمد، جمعی از طوایف بیات عراق عجم که در حدود قم می زیستند به
مقابله با القاص میرزا شتافتند. جنگجویان این طایفه در جنگ مغلوب ، و به
دستور القاص میرزا کلیة اسرای طایفة بیات اعدام شدند ( عالم آرای شاه
طهماسب ، ص 109). طوایف بیات عراق عجم همچنین مدتی در ملازمت و خدمتگزاری
سلطان مصطفی میرزا پسر شاه طهماسب بودند. سلطان مصطفی میرزا که از
دوستداران سلطنت برادر خود سلطان حیدر میرزا بود، پس از قتل برادر به دست
هواداران اسماعیل میرزا، برادر دیگر خود، به امیدنجات به میان طایفة بیات
گریخت . حاجی اویس بیگ بیات ، حاکم طایفه ، که در ظاهر پذیرای شاهزادة
متواری شده بود، بازداشت محترمانة او را به قزوین اطلاع داد و پس از ورود
شاه اسماعیل دوم (حک : 984ـ 985) به قزوین او را به حضور شاه رسانید
(اسکندرمنشی ، ص 143؛ منجم یزدی ، ص 29ـ30؛ حسینی استرآبادی ، ص 55). در
اوایل سلطنت شاه عباس اول (995ـ 1037) که حکومت قلمرو علیشکر ـ همدان ـ به
محمد باقر میرزا پسر خردسال شاه عباس تفویض شد، اُغورلو سلطان بیات ، حاکم
طایفه بیات و نواحی کَزّاز و کَرَهْرود، به نیابت از او به حکومت همدان
رفت . اما شاهوردی خان لُر، حاکم لرستان کوچک ، که از مدتها قبل قصد تصرف
بعضی مناطق تابعة همدان را داشت ، قلت یاران اغورلوسلطان را مغتنم شمرد و
به بروجرد مقرّ او حمله برد. در این جنگ ، اغورلو سلطان کشته شد و لشکریان
بیات متفرق شدند. تا اینکه شاه عباس خود به جنگ شاهوردی خان رفت و پس از
شکست دادن او متوجه ایل بیات شد و کلیة مناصب موروثی اغورلو سلطان را به
برادر او، شاهقلی سلطان بیات ، تفویض کرد. وی که از تأخیر ایل بیات در
امداد به اغورلو سلطان خشمگین بود، به خواهش شاهقلی سلطان ، از مجازات ایل
بیات درگذشت و پس از دریافت سه هزار تومان پول و سه هزار کره اسب بیاتی
نژاد، که همواره مورد توجه قزلباشان بود، به قزوین بازگشت (اسکندرمنشی ، ص
352ـ353؛ بدلیسی ، ص 81ـ82؛ تاریخ قزلباشان ، همانجا).
گروهی از طوایف بیات ، دو قرن بعد، به آقامحمدخان قاجار (حک : 1210ـ1211)
پیوستند و سرانشان در زمرة بزرگان دربار قاجار درآمدند (سپهر، ص 26؛ وکیلی
طباطبائی تبریزی ، ص 373). یکی از مشهورترین بزرگان این طایفه که در عهد
ناصرالدین شاه (1264ـ1313) می زیست ، علینقی خان بیات ملقب به نظام لشکر و
صمصام الملک است که از مالکان بزرگ ایران و سرکردة یکی از افواج نظامی آن
روزگار بود. فرزندانش به نامهای ذوالفقارخان (صمصام الملک ) و عباسقلی خان
(سهم الملک )، همانند پدرشان از بزرگان آن سامان به شمار می آمدند
(اعتمادالسلطنه ، 1367 ش ، ج 2، ص 1615؛ وکیلی طباطبائی تبریزی ، ص 388،
453). مرتضی قلی خان بیات * ملقب به سهام السلطان که بارها به وکالت مجلس
شورای ملی و یکی دو بار به وزارت و صدارت رسید، پسر عباسقلی خان است
(بامداد، ج 4، ص 69). امروزه تمامی طوایف بیات عراق عجم در محال کَزّاز و
کَرَهْرود و بعضی دیگر از روستاهای اراک سکونت دارند و به زراعت و دامداری
روزگار می گذرانند (وکیلی طباطبائی تبریزی ، ص 388). گروهی دیگر از طوایف
بیات که در ماکو به سر می برند، از اواخر سلطنت شاه عباس اول ، در این
سامان استقرار یافته اند (اسکندرمنشی ، ص 793؛ فرامین فارسی ماتناداران ،
ج 2، ص 507) و یا اینکه در اوایل سلطنت شاه عباس دوم (1052ـ1077) از
ایروان به ماکو آمده اند. ریاست این مردم با مصطفی بیگ بیات ، جد حکام
موروثی ماکو، بود (نصرت ماکوئی ، ص 3ـ4،8). فرزندزادگان مصطفی بیگ در
سلطنت قاجاریه و بویژه در صدارت حاج میرزا آقاسی (متوفی 1265) که خود از
اعضای طایفة بیات ایروان بود، حکومت چندین ناحیه از ایران را در دست
گرفتند ( رجوع کنید به همان ، ص 16ـ 18). شاه عباس دوم ، در اواخر سلطنت
گروههایی از طوایف ترک بیات منطقة قره باغ را به همراه طوایف دیگر به
گرجستان انتقال داد. اینان اغلب در اطراف قلعه های اسلام آباد و شاه آباد
و نصرت آباد که خود بنا کرده بودند اسکان یافتند. خصومت مذهبی و ستیزه
جویی ترکان مهاجر سرانجام سبب جنگ میان آنان و گرجیان شد، که در پی آن جمع
کثیری از مهاجران ترک به قتل رسیدند (وحید قزوینی ، ص 288ـ289).
گروهی دیگر از طوایف بیات در کردستان عراق عرب سکونت داشتند که شاه طهماسب
دوم (حک : 1135ـ 1145) بسیاری از آنان را به حوالی تهران و ساوجبلاغ کرج
تبعید کرد (حکیم ، ص 757). در 1144 نیز، نادرشاه که هنوز وکیل السلطنة شاه
طهماسب دوم بود، پس از اینکه کرکوک را به تصرف در آورد، گروهی دیگر از این
مردم را به خراسان تبعید کرد. اینان به روایتی به هرات رفتند و به روایت
دیگر به طوایف بیات نیشابور پیوستند (استرآبادی ، ص 193؛ مروی ، ج 1، ص
254). طوایف بیات منطقة کرکوک ، در اوایل قرن حاضر، مشتمل بر هفت طایفه
بودند که در بیست و چند روستا نزدیک جبل حمرین و قره تپه به سر می بردند
(ادموندز، ص 303). نادرشاه همچنین در دورة سلطنت خود، گروههایی از طوایف
بیات و افشار و جوانشیر و شاهسون و بختیاری را به افغانستان تبعید کرد.
اغلب اینان که در کابل اسکان یافتند، با عنوان عمومی قزلباش نامیده می
شدند. بزرگان این مردم تا سالهای سلطنت امیر عبدالرحمان خان ، عهده دار
بعضی مناصب و مقامات مهم اداری و لشکری افغانستان بودند (فیض محمد، ص
143ـ144). محلة قزلباش کابل یادگاری از همین مردم است .
گروه دیگر از طوایف بیات ایران ، که قدمت و سابقة حضور آنان در ایران به
قبل از قرن دهم می رسد، طوایف بیات نیشابورند که به قره بیات شهرت داشتند.
وجه تسمیة قره بیاتها و تاریخ دقیق ورود آنها به خراسان روشن نیست . تشابه
عنوان این طوایف با قره بیاتهای شامی ، این گمان را تقویت می کند که اینان
احتمالاً شعبه ای از قره بیاتهای شام بوده اند که پیش از قرن دهم به
خراسان مهاجرت کرده اند. اما دلیل روشنی برصحت این مدعا در دست نیست ؛
تنها احتمال قابل اعتنا اخبار مهاجرت اجباری قره تاتارهای آناطولی است که
در آغاز قرن نهم به دستور تیمور لنگ به سوی خراسان و ترکستان حرکت کرده
بودند. گروههایی از این مردم هنگام مهاجرت از صفوف مهاجران گریختند و در
گوشه و کنار مسیر مهاجرت پنهان شدند. اگر چه دربارة تاریخ ورود این طوایف
به خراسان خبری در دست نیست ، اما از آنجا که اسکندر منشی این طوایف را در
شمار طوایف جغتایی آورده است (ص 794)، می توان گمان کرد که اینان نیز
همانند گرایلیها و جلایرها و جمشیدیها، پس از حملات مغولان به خراسان آمده
باشند. شهرت و اعتبار این طایفه از سالهای آخر قرن دهم و مقارن اوایل
سلطنت شاه عباس آغاز شد و تا اوایل قرن سیزدهم ادامه یافت . در سال 1000،
قره بیاتها که از دو سه سال قبل ، پیشرویهای ازبکان را متوقف کرده و مانع
سقوط تعدادی از شهرهای خراسان شده بودند، سرانجام تسلیم قوای عبدالمؤمن
خان ازبک شدند و بسیاری از بزرگانشان از جمله محمود سلطان ، پسر باباالیاس
به قتل رسیدند، اما سال بعد صفویان نواحی اشغالی خراسان را از دست ازبکان
خارج ساختند. شاه عباس در ازای خدمات قره بیاتها، املاک بزرگان بیات
نیشابور را از جمیع مالیاتها معاف کرد و محمد سلطان پسر دیگر بابا الیاس
را به حکومت اسفراین گماشت . حکومت اولاد باباالیاس به نیشابور هم کشیده
شد و تا پایان سلطنت شاه عباس اول ادامه یافت (همان ، ص 333، 337ـ339،
794). طوایف بیات نیشابور در سالهای قدرت نمایی و سلطنت نادرشاه افشار
(1148ـ1160) در اغلب جنگهای او شرکت داشتند و حکومت موروثی خوانین بیات بر
نیشابور که تا اواسط سلطنت فتحعلی شاه (1212ـ 1250) ادامه یافت ، در همین
سالها شکل گرفت (مروی ، ج 1، ص 81، 109، ج 3، ص 961، 1134). پس از قتل
نادرشاه ، بعضی از رؤسای طوایف قره بیات نیشابور، با استفاده از فرصت به
دست آمده ، به قدرت نمایی پرداختند و به مقامات و مناصب عالی اداری و
لشکری دست یافتند؛ از جملة آنان صالح خان بیات بود که در 1160 از سوی
عادلشاه افشار به حکومت فارس منصوب شده بود. وی تا 1168 که به دست شیخعلی
خان زند کشته شد، به همراه هاشم خان بیات ، سرکردة فوج بیات شیراز و حاکم
فارس ، تا استقرار قطعی دولت کریم خان زند از جمله عوامل اصلی بحران و
ناآرامی اوضاع و احوال فارس بود (مرعشی صفوی ، ص 121؛ کلانتر، ص 48، فسائی
، ج 1، ص 583 ـ596). در سلطنت کوتاه مدت سید محمد صفوی ، متولی آستان قدس
رضوی ، طایفة قره بیات نیشابور، متحد او بود و صالح خان بیات با حفظ سمت ،
عهده دار قورچی باشیگری و حاجی سیف الدین خان بیات ، نایب او بود (مرعشی
صفوی ، ص 131). این طایفه در دفع حملات احمدخان ابدالی ، پادشاه افغانستان
، به نیشابور کوشید، اما سرانجام در 1164 احمدخان بر نیشابور دست یافت و
گروهی از طوایف بیات را به غزنه تبعید کرد (غبار، ص 363). بازماندگان این
مردم دست کم تا سالهای پایانی سدة سیزدهم در آن نواحی به سر می بردند
(ریاضی ، ص 67، 139). حکومت منطقة نیشابور در طول سلطنت شاهرخ افشار و
آقامحمدخان و فتحعلی شاه قاجار در اختیار اولاد حسن خان بیات ، سردار
معروف نادرشاه ، بود. عباسقلی خان بیات مختاری پسر حسن خان و جعفرخان پسر
عباسقلی خان و علیقلی خان پسرجعفرخان تا اوایل سلطنت فتحعلی شاه به ترتیب
حاکم نیشابور بودند. پس از شکست شورش علیقلی خان بیات و استقرار قدرت
فتحعلی شاه در خراسان ، حکومت نیشابور از دست این خاندان خارج شد و پس از
آن نفوذ و قدرت طایفة بیات نیشابور رو به کاستی نهاد و بتدریج از صحنة
سیاسی و نظامی خراسان حذف شد. طوایف بیات نیشابور در قرنهای دوازدهم ،
سیزدهم و چهاردهم ، بتدریج در روستاهای بلوک سرولایت و خَرْو اسکان یافتند
و به زراعت و دامداری مشغول شدند (گلستانه ، ص 69 ـ71، 75؛ طرب نایینی ، ص
107ـ 108؛ حکیم ، ص 757ـ 758، اعتمادالسلطنه ، 1362ـ1363 ش ، ج 3، ص 91؛
بامداد، ج 1، ص 233ـ234، ج 5، ص 132ـ 135؛ ییت ، ص 343ـ344). یکی از آخرین
قدرت نماییهای بزرگان بیات نیشابور، شورش امام وردی خان بیات و پسرانش
بود. وی که در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه ، به حکومت نیشابور منصوب شده
بود، به حسن خان سالار بار پیوست و در جنگهای او با قوای دولتی شرکت جست .
پس از پیروزیهای سلطان مراد میرزا حسام السلطنه بر قوای حسن خان سالار
بار، امام وردی خان از حسن خان جدا شد و شهر نیشابور را تسلیم حسام
السلطنه کرد. وی در 1267 بر حاکم شهر یاغی شد و به اتفاق پسرانش در قلعه
های حسین آباد و توزنده جان متحصن گردید، اما شورش وی در هم شکست و قلاع
حسین آباد و توزنده جان ویران شد (سپهر، ج 3، ص 47، 138).
تا همین اواخر، چندین تیره و طایفه چادرنشین بیات در میان ایلات خمسه و
قشقایی فارس و همچنین در میان ترکمنهای شمال ایران به سر می بردند (فیلد،
ص 256، 264؛ کیهان ، ج 3، ص 80، 376؛ پیمان ، ص 221، 224، 233؛ کتابچة
نفوس استرآباد ، ص 238). غیر از این مردم ، هزاران خاندان شهری و روستایی
دیگر در زنجان و تهران و کرج و شیراز و زرند و کرمان و مشهد و نیشابور و
اراک و نهاوند و دیگر شهرهای ایران به سر می برند که با عنوان خانوادگی
بیات شناخته می شوند.
منابع : ابن خلدون ، العبر: تاریخ ابن خلدون ، ترجمة عبدالمحمد آیتی ،
تهران 1363ـ1370 ش ؛ سیسیل جان ادموندز، کردها، ترکها، عربها ، ترجمة
ابراهیم یونسی ، تهران 1367 ش ؛ محمدمهدی بن محمد نصیراسترآبادی ،
جهانگشای نادری ، چاپ عبدالله انوار، تهران 1341 ش ؛ اسکندرمنشی ، تاریخ
عالم آرای عباسی ، چاپ اسماعیل برادران شاهرودی ، تهران 1364 ش ؛ محمدحسن
بن علی اعتمادالسلطنه ، مرآة البلدان ، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم
محدث ، تهران 1367 ش ؛ همو، مطلع الشمس ، چاپ سنگی تهران 1301ـ1303، چاپ
تیمور برهان لیمودهی ، چاپ افست تهران 1362 ـ1363 ش ؛ عباس اقبال آشتیانی
، تاریخ مغول : ازحملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری ، تهران 1364 ش ؛
اسماعیل حقی اوزون چارشیلی ، تاریخ عثمانی ، ترجمة ایرج نوبخت ، تهران
1368ـ1370 ش ؛ محمدبن حسن اولیاءالله ، تاریخ رویان ، چاپ منوچهر ستوده ،
تهران 1348 ش ؛ عباسقلی آقا باکیخانوف ، گلستان ارم ، چاپ عبدالکریم
علیزاده ... ] و دیگران [ ، باکو 1970؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران
در قرن 12 و 13 و 14 هجری ، تهران 1357 ش ؛ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی
، شرفنامه : تاریخ مفصل کردستان ، چاپ محمد عباسی ، چاپ افست تهران 1343 ش
؛ حبیب الله پیمان ، توصیف و تحلیلی از ساختمان اقتصادی ، اجتماعی و
فرهنگی ایل قشقایی ، تهران 1347 ش ؛ تاریخ قزلباشان ، چاپ میرهاشم محدث ،
تهران 1361 ش ؛ عطاملک بن محمد جوینی ، کتاب تاریخ جهانگشای ، چاپ محمدبن
عبدالوهاب قزوینی ، لیدن 1329ـ 1355/ 1911ـ1937، چاپ افست تهران ] بی تا.
[ ؛ حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی ، تاریخ سلطانی : از شیخ صفی تا شاه صفی
، چاپ احسان اشراقی ، تهران 1364 ش ؛ محمدتقی حکیم ، گنج دانش : جغرافیای
تاریخی شهرهای ایران ، چاپ محمدعلی صوتی و جمشید کیانفر، تهران 1366 ش ؛
حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، تاریخ گزیده ، چاپ عبدالحسین نوائی ،
تهران 1362 ش الف ؛ همو ، کتاب نزهة القلوب ، چاپ گی لسترنج ، لیدن 1915،
چاپ افست تهران 1362 ش ب ؛ محمدجعفربن محمدعلی خورموجی ، حقایق الاخبار
ناصری ، چاپ حسین خدیوجم ، تهران 1363 ش ؛ رشیدالدین فضل الله ، جامع
التواریخ ، چاپ بهمن کریمی ، تهران 1338 ش ؛ حسن روملو، احسن التواریخ ،
چاپ عبدالحسین نوائی ، ج 11، تهران 1349 ش ، ج 12، تهران 1357 ش ؛
محمدیوسف ریاضی ، عین الوقایع : تاریخ افغانستان در سالهای 1207ـ1324 ق ،
چاپ محمدآصف فکرت هروی ، تهران 1369 ش ؛ محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ ،
چاپ جهانگیر قائم مقامی ، تهران 1337 ش ؛ محمدبن هندوشاه شمس منشی ،
دستورالکاتب فی تعیین المراتب ، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده ، مسکو
1964ـ1976؛ محمدجعفربن محمدحسین طرب نایینی ، جامع جعفری ، چاپ ایرج
افشار، تهران 1353 ش ؛ ابوبکر طهرانی ، کتاب دیاربکریه ، چاپ نجاتی
لوغال و فاروق سومر، تهران 1356 ش ؛ عالم آرای شاه طهماسب ، چاپ ایرج
افشار، تهران 1370 ش ؛ غلام محمدغبار، افغانستان در مسیرتاریخ ، قم 1359 ش
؛ ابوالحسن غفاری کاشانی ، گلشن مراد ، چاپ غلامرضا طباطبایی مجد، تهران
1369 ش ؛ فرامین فارسی ماتناداران ، ایروان 1956؛ غیاث الدین فریومدی ،
ذیل مجمع الانساب شبانکاره ای ، چاپ میرهاشم محدث ، تهران 1363 ش ؛ حسن بن
حسن فسائی ، فارسنامة ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی ، تهران 1367 ش ؛
فیض محمد، نژادنامة افغان ، مقدمه ، تحشیه و تعلیقه از کاظم یزدانی ، چاپ
عزیزالله رحیمی ، قم 1372 ش ؛ هنری فیلد، مردم شناسی ایران ، ترجمة
عبدالله فریار، تهران 1343 ش ؛ ابوالقاسم بن عیسی قائم مقام ، منشات قائم
مقام فراهانی ، چاپ بدرالدین یغمایی ، تهران 1366 ش ؛ ابراهیم قفس اوغلی ،
تاریخ دولت خوارزمشاهیان ، ترجمة داود اصفهانیان ، تهران 1367 ش ؛ محمودبن
حسین کاشغری ، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک ،
ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبائی محمد دبیرسیاقی ، تهران 1375 ش ؛ کتابچة
نفوس استرآباد در سال 1296 هجری قمری ، در گرگان نامه ، به کوشش مسیح
ذبیحی ، چاپ ایرج افشار، تهران 1363 ش ؛ محمدبن ابوالقاسم کلانتر، روزنامه
میرزامحمد کلانتر فارس ، شامل وقایع قسمتهای جنوبی ایران از سال 1142ـ
1199 هجری قمری ، چاپ عباس اقبال آشتیانی ، تهران 1362 ش ؛ مسعود کیهان ،
جغرافیای مفصل ایران ، تهران 1310ـ1311 ش ؛ ابوالحسن بن محمدامین گلستانه
، مجمل التواریخ ، چاپ مدرس رضوی ، تهران 1356 ش ؛ گی لسترنج ، جغرافیای
تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ، ترجمة محمود عرفان ، تهران 1364 ش ؛
ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی ، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ، چاپ
محمدحسین تسبیحی ، تهران 1345 ش ؛ محمدخلیل بن داود مرعشی صفوی ، مجمع
التواریخ ، چاپ عباس اقبال آشتیانی ، تهران 1362 ش ؛ محمدکاظم مروی ، عالم
آرای نادری ، چاپ محمدامین ریاحی ، تهران 1364 ش ؛ جعفربن محمدتقی
مشیرالدوله تبریزی ، رسالة تحقیقات سرحدیه ، چاپ محمد مشیری ، تهران 1348
ش ؛ معین الدین نطنزی ، منتخب التواریخ معینی ، چاپ ژان اوبن ، تهران 1336
ش ؛ جلال الدین محمد منجم یزدی ، تاریخ عباسی ، یا، روزنامة ملاّ جلال ،
چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران 1366 ش ؛ محمدبن احمد نسوی ، سیرت جلال الدین
مینکبرنی ، چاپ مجتبی مینوی ، تهران 1365 ش ؛ محمدرحیم نصرت ماکوئی ،
تاریخ انقلاب آذربایجان و خوانین ماکو ، قم 1373؛ زین العابدین عبدالمؤمن
نویدی ، تکملة الاخبار : تاریخ صفویه از آغاز تا 978 هجری قمری ، چاپ
عبدالحسین نوائی ، تهران 1369 ش ؛ محمدطاهربن حسین وحید قزوینی ، عباسنامه
، یا، شرح زندگانی 22 سالة شاه عباس ثانی ( 1052ـ1073 )، چاپ ابراهیم
دهگان ، اراک 1329 ش ؛ احمدعلی وزیری کرمانی ، تاریخ کرمان ، چاپ
محمدابراهیم باستانی پاریزی ، تهران 1352 ش ؛ رضاوکیلی طباطبائی تبریزی ،
تاریخ عراق ( اراک )، چاپ منوچهر ستوده در فرهنگ ایران زمین ، ج 14
(1345ـ1346 ش )؛ والتر هینتس ، تشکیل دولت ملی در ایران : حکومت آق قوینلو
و ظهور دولت صفوی ، ترجمة کیکاووس جهانداری ، تهران 1361 ش ؛ چارلز ادوارد
ییت ، خراسان و سیستان ، ترجمة قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری ،
تهران 1365 ش ؛
Encyclopaedia Iranica, s.v. "Baya ¦t" (by G. Doerfer)
/ علی پورصفر قصابی نژاد/
تصاویر این مدخل:
1-
نشان طایفه بیات در قرن پنجم 2- نشان طایفه بیات در قرن هفتم منبع :تصویر
اول : م.کاشغری ،نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک
،تهران 1375ش ؛ تصویر دوم : رشیدالدین فضل الله ،جامع التواریخ ،تهران
1338ش
نادرشاه همچنین در دورة سلطنت خود، گروههایی
از طوایف بیات و افشار و جوانشیر و شاهسون و بختیاری را به افغانستان
تبعید کرد. اغلب اینان که در کابل اسکان یافتند، با عنوان عمومی قزلباش
نامیده می شدند. بزرگان این مردم تا سالهای سلطنت امیر عبدالرحمان خان ،
عهده دار بعضی مناصب و مقامات مهم اداری و لشکری افغانستان بودند (فیض
محمد، ص 143ـ144). محلة قزلباش کابل یادگاری از همین مردم است .
انجمن علمی دانشجویان نواندیش (افغانستان)
مرکز تبادل نظر و ارایه خدمات علمی فرهنگی هنری تحقیفاتی دانشجویان نواندیش افغانستان
[13]
قزلباش: یکی از اقوا م ساکن در افغانستان قزلباش است که از قوم های ،
مختلف ترک چون بیات قراقویونلو، آق قویونلو ، تکلوذوالقدر، شاهسوند و غیره
تشکیل یافته است.اینان به دلیل بند سر خی که در زمان صفویه وبه عنوان
سربازان شاه اسماعیل صفوی و اعقابش می پیچیدند ، عنوان قزلباش به خود
گرفتند و برای نخستین بار لشکر شاه اسماعیل صفوی (م937 ق)را تشکیل دادند و
اورا به قدرت رسانیدند. تعدادی از قزلباشان پس از سقوط صفویه و بر آمدن
نادر شاه افشار (1116)با لشکریان وی به افغانستان آمدند و جهت حفظ سلطه او
در شهر های هرات ، قندهار، غزنینو کابل اقامت گزیدند و از آن پس به عنوان
بخشی از ملت افغانستان و جمعیت شهری فعال، نقش مهمی در تحولات سیاسی به وژه امور اداری ایفا کردند.[14]
قزلباشها
– بر خلاف منشإ اوليه خويش در افغانستان –به دو دسته قزلباش و بيات تقسيم
شدند آنان به زبان فارسي و دري سخن مي گويند و خدو را فارسي و قوم واحدي
مي شمارند.اين قوم پيرو مذهب شيعه اماميه اند.بياتها در غزني و قزلباشها
در محله چنداول كابل شناخته شده تراز جاهاي ديگرندو به صورت جمعي زندگي مي
كنند.
noandishaf.blogfa.com