«زردشت
»، پيغمبر يکتاپرست ايراني، نخستين پيغمبرجهاني، چهارده هزارسال پيش،
هنگامي که به دنيا آمد، خنديد. تولد زردشت، همراه باخنده وشادي بودکه مي
توان اين را نخستين معجزه اين پيغمبردانست.
«بودا»، ديگر پيغمبرآريايي، پيامي دارد بسيار
مهم، او مي فرمايد: اشکهاي ديگران رابه نگاه هاي پر از شادي بدل کردن،
بهترين خوشبختي هاست.
کوروش هخامنشي، پادشاه مقتدروبزرگ جهاني مي گويد: هدف نخستين من، دادن شادي ونشاط به جهانيان است.
«زردشت، خواستارخرسندي وشادي، باعمري درازاست.»
«پاداش راستکاران، خوشي است.»«ماخواستارشادي مزداهستيم.»
«خواستارآن شادي وخوشي هستيم که معشوق به عاشق مي دهد.»«شادي ازآن کسي وکساني است که ازآيين راستي پيروي مي کنند.
درسراسرگاتاهاوفلسفه عرفان ايراني، غم واندوه
وشيون، بزرگترين بيماري وداده وآفريده شيطان يا اهريمن است که جلوي پيشرفت
«دانش» علم و بالندگي را مي گيرد و بسيار زيان آور است. حضرت زردشت، خود
را پيامبرشاد، پيامبرشادي مي خواند و درآوستا، آهورامزدا (خداي هستي بخش
داناي بزرگ)، خوشي بخش توصيف شده وحتي مي فرمايد: «شادي وخوشنودي را مي
ستاييم.»
در آيين زردشتي، به جشن و سرور اهميت ويژه اي
داده شده وتاکيدگشته است که پيرو اين آيين، هميشه با چهره خندان وگشاده،
با وقايع بد اين جهان روبه روشود، و به جاي آه و ناله بکوشد موجبات
دردواندوه را از ميان بردارد. درواقع جشن، چراغي بوده وهست که يک ايراني
زردشتي براي زدودن تيرگي هاي زندگي برمي افروزد. برهمين اساس، در دين
زردشتي وعرفان ايراني، اعياد و روزهاي جشن وشادي بسيار زياد است.
جشنهاي ايران باستان، بيشترديني وتوام با
مراسم دعا وسرودخواني بوده، حتي واژه جشن از ريشه «يسنه آوستايي» به معناي
«ستايش وپرستش» آمده است. آيين زردشتي، کيش شادماني، تندرستي، و بهسازي
است. مردم بايددرهرگاهي که شايسته است، جشن بگيرند و با گردهمايي واجتماع
باهم شادماني وپايکوبي کنند. اين جشنها فلسفه ديگري نيزدارد وآن پيوند
هرچه بيشترمردم به يکديگر، زدودن دل ازکينه ها و زنگارها وگسترش آشتي
ودوستي است. برپايه گاتاها، سرودهاي حضرت زردشت، دوگوهر يا نيروي عظيم
درجهان هستي وجوددارد، يکي «سپنتامينيو» وديگري «انگره مينيو» يا اهريمن.
اين دوگوهر، زاده تخيل بشراست وبشر را نيزآهورامزدا (خداي هستي بخش جان
وخرد) آفريده است. پس «سپنتامينيو»: انديشه وکرداروگفتارنيک و«انگره
مينيو»: انديشه وکردار وگفتار بد است.
شادي، جشن، سازندگي، روشنايي، کاروکوشش، رشد
و بالندگي، شهد و شيريني، جانوران سود رسان، ماه وخورشيد و ستارگان و
هرکردار و پديده اي که به پيش برد، سازندگي ودوام وبقاي زندگي ياري رساند،
به خاطرحمايت «سپنتامينيو» است. وسوگ وغم، سوگواري ومويه، تباهي، تاريکي،
تنبلي وکاهلي، رکود و جمود، تلخي، توفان و هرپديده اي که زندگي را
ازسازندگي به تباهي وانهدام برساند، از اعمال و نيرنگهاي انگره مينيواست.
درکتابهاي پهلوي وآوستايي _ديني ايراني
_همواره دينداران وراستي گرايان را ازگرايش وانجام مويه وشيون برحذرداشته
اند و به عکس، براي تلاش، پيشرفت وبالندگي، «شادي» ازنيات وکردار
«سپنتامينيويي» معرفي شده ومردمان به آن تشويق و برانگيخته شده اند. به
موجب آوستا وآيين مزدايي (زردشتي _مهري) «روان » جاوداني است و پس ازمرگ
وتباهي تن، به سوي مينو (بهشت) وعرش برين رهسپارشده و دربارگاه ايزدي
هماره خوش وخرم خواهدبود.
بند دوم ازيسنا،هات 31،صريحاآمده :هرکس که
راستي وراه درست برگزيند،ازشوربختي وتيرگي وسرنوست بدوشيون ومويه به
دورخواهدماند.درفصل 71،بند7يسناآمده :کارومنش نيک رامي ستاييم تابتوانيم
دربرابرتاريکي پايداري کنيم وبتوانيم ازشيون ومويه خودداري نماييم .
به موجب دايره المعارف ديني «دين کرد.»«dinkerd»درآوستاي بزرگ عصرساساني ،ازنکوهش شيون ومويه وزاري وسوگ ،به تفضيل مطالبي آمده است .
درکتاب معراج نامه (آردي وي راف )به دوکس
اشاره شده که درجهان گريه ومويه بسيارکردندوبانگ شيون برداشتند. در مورد
مجازات (پادافره) اينان آمده: «پس سروش پاک وايزدآذر، دست من فرازگرفتند و
از جا فرازترشدم، جايي فراز آمدم. ديدم رودي بزرگ وهولناک وبدبووتار، که
بسيارروحان (روح ها) درآن بودند، يک چند ازآنها گذشتن نتوانستند و يک چند
با رنج گران همي گذرند و يک چند به آساني گذرند.
پرسيد:اين
کدام رود و اين مردم که هستندکه اين جا رنجه باشند؟ سروش پاک
وايزدآذرگفتند: اين رود، آن اشک بسيار است که مردمان، از پس مردگان، ازچشم
بريزند و شيون ومويه کنند. آن اشک که ازروي ناداني ريزند، به اين رود
افزايد. آن هاکه گذشتن نتوانندکساني هستندکه ازپس مرده، شيون ومويه
وگريستن بسيارکردندوآنهاکه آسان تر، کساني هستندکه کم کردند.
به جهانيان بگوکه شما به گيتي، شيون ومويه
وگريستن به ناداني مکنيد، چه به همان اندازه _بدي وسختي _به روان مردگان
شمارسد.»آردي وي راف نامه _فصل 16.
«ديدم روان زناني که سرشان بريده و از تن
جداکرده بودند و زبان بانگ همي داشت. پرسيدم: اين روان ازآن کيست؟ سروش
پاک گفتند: اين روان آن زنان است که به گيتي شيون ومويه بسيارکردند و بر
سر و روي زدند.»-فصل 57آردي ويراف نامه –
دربيشترکتيبه هاي کنوني به يادگارمانده
ازروزگار مادي ها و هخامنشيان مادي آمده است :«خداي بزرگ است آهورامزدا،
که سرزمين را آفريد وآسمان را، انسان را آفريد و شادي را براي انسان
مقررداشت.»
ريشه شناسي واژه هاي شيون ومويه :
مويه درآوستا اَمَ ي وَ amayawa آمده که درپهلوي به مويک muyak ودر فارسي کنوني: مويه شده است.
شيون درآوستا از واژه خشي ...و...:خ شي
يوآمده ودر پهلوي: شيون شده است. درپهلوي به گريه وزاري: sip شيپ (شين) مي
گويند. درکردي کنوني نيز هنوز واژه شين به سوگ ومويه وشيون گفته مي شود.
درزبان ارمني (که زبان کردي وارمني هردو از زبان مادي باستان به يادگار
مانده اند) شيونک sivank آمده است. درآوستا به اشک اسرون asrun مي گويند.
درکردي امروز نيز به اشک اسرين asrin مي گويند. که همان اسرون آوستايي است.