يکشنبه 4 آذر 1403
(24 / 11 / 2024)
بازدید امروز :0 مرتبهبازدید دیروز :0 مرتبهبازدید کل :2158786 مرتبهآی پی شما :18.221.175.48سیستم عامل شما :Unknownمرور گر شما :Mozilla
نوین وب »« طراحی تخصصی بانکهای اطلاعاتی تحت وب تلفن: سلیمی 64 52 913 -0913
لطفا چند لحظه صبر نمایید.در حال انجام عملیات
امکان ارسال ديدگاه شما در اين باره، در قالب ارسال نظر در انتهاي همين صفحه قرار دارد. صاحبان وب سايت ها و فعالان اينترنتي مي توانند با ايجاد صفحه شخصي از امکان ارسال محتوا: مقالات, لينک, آگهي و...برخوردار شوند. امکانات و خدمات ما را مقايسه کنيد!
یک مهندس خبره قبل از بازنشستگی اش به تکنسین زیر دستش هشدار داد که همیشه، کم حرف بزند و بیشتر گوش بدهد. این را هرگز فراموش نکن. هر کس که با مهارتش زندگی می کند، باید جایگاهی جانشین ناپذیر در کارش پیدا کند. آن تکنسین حرف های معلمش رابه خاطر سپرد و آن را آویزه گوشش کرد.پس از ده سال او با تلاش های مداوم خود یک مهندس خبره و تمام عیار شد. روزی پیش استادش رفت و به او گفت: استاد، من تا الان هیچ وقت حرف های شما را فراموش نکرده ام و دقیقاً به آن عمل کرده ام. در مقابل هیچ مشکلی، اعتراضی نمی کنم و تمام تلاشم رابرای حل مشکل می کنم. خدمات زیادی به کارخانه کرده ام اما چیزی که مرا خیلی آزرده خاطر می کند، این است که کسانی که از من مهارت و تجربه کمتری دارند بیشتر از من حقوق می گیرند و در پست های بهتر و بالاتری مشغول به کار هستند.استاد از او پرسید: آیا مطمئنی که الان خودت و کارهایت جایگزین ناپذیرند؟ مهندس جوان فکری کرد و جواب داد: بله.استاد خندید و گفت: پس وقت آن است که یک روز مرخصی بگیری.مهندس جوان با تعجب پرسید:مرخصی بگیرم؟استاد او گفت "بله" و ادامه داد: " به هر بهانه ای که شده یک روز مرخصی بگیر. هیچ کس متوجه چراغی که همیشه روشن باشد، نمی شود و فقط اگر یک بار خاموش شود، توجه دیگران را به حضورش جلب خواهد کرد.تکنسین منظور استادش را فهمید و یک روز مرخصی گرفت. روز بعد وقتی سر کارش حاضرشد، رییس کارخانه او را صدا کرد و گفت که او را به عنوان مهندس کارشناس کل کارخانه انتخاب کرده و حقوقش را دو برابر اضافه کرده است. در حقیقت، همان روزی که مرخصی گرفته بود، کارخانه با مشکلات بزرگ و زیادی رو به رو شده بود و بدون حضور او هیچکسی نتوانسته بود آنها را حل کند.مهندس جوان خیلی خوشحال شد و احترامش نسبت به استادش بیشتر از گذشته شد. زندگی او با حقوق دو برابر بهتر شد و بعدها هم وقتی احساس می کرد حقوقش کافی نیست، ازکارش مرخصی می گرفت و تا برگشت می دید که حقوقش باز بیشتر شده است.سر انجام دیگر مهندس جوان خودش هم فراموش کرد که چند بار مرخصی گرفته است. فقط آخرین باری که پس از مرخصی به کارخانه برگشت، نگهبان کارخانه او را در آستانه درمتوقف کرد و گفت: دیگر لازم نیست سر کار بیایید. شما از کارتان برکنار شده اید.مهندس جوان در حالی که به شدت ناراحت شده بود، دوباره پیش استاد پیرش رفت وپرسید: استاد، من همه کارهایم را مو به مو مطابق توصیه های شما انجام دادم. اما چراحالا این نتیجه را گرفته ام؟استاد جواب داد: آن روز بدون این که صبر کنی تا حرف هایم تمام شود، با عجله رفتی. درست است که گفتم هیچ کس متوجه چراغی که همیشه روشن باشد، نمی شود و اگر فقط یک بار خاموش شود، توجه دیگران را به حضورش جلب خواهد کرد اما، اگر همیشه خاموش باشد، به چشم دیگران فقط یک دردسر به نظر می رسد و کسی به یک چراغ خراب و بیفایده نیاز ندارد.