It was late in a Lebanese restaurant, in the heat of a Lebanese night,
دیر وقت بود و من در یک شب گرم تو یک رستوران لبنان بودم
There was dancing, people were singing, she came in from the garden outside,
همه میرقصیدند، مردم میخواندند، و آن دختر از باغ وارد آنجا شد
And in her eyes I saw the stars,
و در چشمانش من ستاره ها را دیدم
And I felt something happen in my heart
و احساس کردم در قلبم اتفاقی افتاد
Then I knew I was going to meet her in the heat of a Lebanese night,
سپس میدانستم که باید بروم و در آن شب گرم لبنان او را ملاقات کنم
And the girl inside the woman, who came over to sit by my side,
و دختری که در آن زن بود، آمد و کنارم نشست
And when she smiled, the whole world stopped,
و وقتی لبخند زد، دنیای من متوقف شد!
It was then I heard the echoes of a child
و آنگاه بود که آواز کودک خوردسالی را شنیدم
And did you go to your bed with a sweet lullaby,
و آن وقت تو با لالایی شیرین به رخت خوابت می رفتی
And the sound of the guns in the night,
و صدای شلیک تفنگها در شب را می شنیدی
And did you dance in the fields, did you run for your life,
و در صحرا ها می رقصیدی، و بخاطر زنده ماندنت می دویدی
From the hell that came down from the sky
از جهنمی که از آسمان بر سرت فرو می ریخت
On a Lebanese night, on a Lebanese night
در یک شبی که در لبنان بودم، در یک شبی که در لبنان بودم
We went down to the edge of the water, by the light of a Lebanese dawn,
و در صبح دمی در لبنان، به کنار دریا رفتیم
And she told me all the stories of her beautiful lan_d in the war,
و آن دختر داستان سرزمینهای زیبای کشورش را که در جنگ بود برایم تعریف کرد
Her tears fell down, the sun came up,
اشکهای آن دختر سرازیر شد، خورشید بالا آمد
And I saw again the young girl in her eyes
و باز آن دختر جوان را در چشمانش دیدم
And did you go to your bed with a sweet lullaby,
و آن وقت تو با لالایی شیرین به رخت خوابت می رفتی
And the sound of the guns in the night,
و صدای شلیک تفنگها در شب را می شنیدی
And did you dance in the fields, did you run for your life,
و در صحرا ها می رقصیدی، و بخاطر زنده ماندنت می دویدی
From the hell that came down from the sky?
از جهنمی که از آسمان بر سرت فرو می ریخت
On a Lebanese night, on a Lebanese night
در یک شبی که در لبنان بودم، در یک شبی که در لبنان بودم
All of my life, all I have known,
تمام طول زندگیم، تماما چیزهایی که در زندگی یاد گرفتم
only a place where peace cannot go
تنها یک جا بود که صلح و صفا در آن راهی نداشت!
All over the world, the gift from before,
در تمام دنیا، موحبتی که از قبل به تو داده شده
nothing is left for the children of war
چیزی از آن برای این کودکان جنگ نمانده!
And did you go to your bed with a sweet lullaby,
و آن وقت تو با لالایی شیرین به رخت خوابت می رفتی
And the sound of the guns in the night,
و صدای شلیک تفنگها در شب را می شنیدی
And did you dance in the fields, did you run for your life,
و در صحرا ها می رقصیدی، و بخاطر زنده ماندنت می دویدی
From the hell that came down from the sky?
از جهنمی که از آسمان بر سرت فرو می ریخت
On a Lebanese night, on a Lebanese night
در یک شبی که در لبنان بودم، در یک شبی که در لبنان بودم